eitaa logo
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
243 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
72 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقایون به حق الناسی که از بابت همسر به گردنتون هست توجه کردید؟ سعید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهم همین طور آقای راد سردار سلیمانی غرور ملی مون رو سیراب کرد 🗣 بانوکاشانی
✅هر وقت دیدی دلت گرفته، قفل شده🔒 و قلبت از گناه یخ زده❄️❤️ ✴️نترس... قفلِ دلت رو باز کن با کلید واژهٔ🖇 "یا الهَ العاصینَ" [ای خدای گناهکاران♥️]👌🏻 🔶چه لذتی داره که مهربون معبودمون با آغوشِ باز منتظرمونه...🤗👌🏻
☯️ ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: می ﺷﻮﺩ همۀ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ ﮔﺮﺩﻭﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ و ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ. ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ. ﺍﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ بالاخره ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ. ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﮐﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺯﺭﻧﮕﯽ، ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﮑﯽ، ﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﮐﻨﯽ؟ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺳﻤﺞ ﮔﻔﺖ : ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ. 🔸ﻋﻤﺮ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺵ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ. ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ، ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ، پس تا میتوانی برای آخرتت توشه ای جمع کن و ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ لحظه زندگیت ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ که عمر آدمی بسیار کوتاه است... ⚫️⚫️⚫️
☯️روزی روزگاری درسرزمینی دهقانی و شکارچی باهم همسایه بودند. شکارچی سگی داشت که هر بار از خانه شکارچی فرار میکرد و به مزرعه و آغل دهقان میرفت و خسارتهای زیادی به بار می آورد. هر مرتبه دهقان به منزل شکارچی میرفت و شکایت از خسارت هائی که سگ او به وی وارد آورده میکرد. هر بار نیز شکارچی با عذر خواهی قول میداد که جلوی سگش را بگیرد و نگذارد دیگر به مزرعه وی برود. مرتبه بعد که همین حادثه اتفاق افتاد ، دهقان که دیگه از تکرار حوادث خسته شده بود ، بجای اینکه پیش همسایه اش برود و شکایت کند ، سراغ قاضی محل رفت تا از طریق قانون شکایت کند. در محل قاضی هوشمندی داشتند شکارچی برای قاضی ماجرا را تعریف کرد. قاضی به وی گفت من میتوانم حکم صادر کنم و همسایه را مجبور کنم و با زور تمام خسارت وارد آمده به شما پرداخت کند. ولی این حکم دو نکته منفی دارد. یکی احتمال اینکه که باز هم این اتفاق بیفتد هست، دیگر اینکه همسایه ات با شما بد شده برای خودت یک دشمن ساخته ای. آیا میخواهی در خانه ای زندگی کنی که دشمنت در کنار شما و همسایه شما باشد؟ راه دیگری هم هست اگر حرف هائی را که به شما میزنم اجرا کنی احتمال وقوع حادثه جدید خیلی کمتر و در حین حال از همسایه ات بجای دشمن یک دوست و همیار ساخته ای. وی گفت اگر اینطور است حرف شما را قبول میکنم و به مزرعه خویش رفت و دوتا از قشنگترین بره های خودش را از آغلش بر داشت و به خانه شکارچی رفت. دهقان در زد، شکارچی در را باز کرد و با قیافه عبوسی به وی گفت دیگه سگ من چکار کرده؟ دهقان در جواب، به شکارچی گفت من آمدم از شما تشکر کنم که لطف کردید و سعی کردید جلوی سگ تان را بگیرید که به مزرعه من نیاید. بخاطر اینکه من چندین مرتبه مزاحم شما شده ام دوتا بره به عنوان هدیه برای فرزندان شما آوردم. شکارچی قیافه اش باز شد و شروع به خنده کرد و گفت نه شما باید ببخشید که سگ من به مزرعه شما آمده. با هم خداحافظی کردند وقتی داشت به مزرعه اش برمی گشت صدای شادی و خوشحالی فرزندان وی را از گرفتن هدیه ای که به آنها داده بود را می شنید. دهقان روز بعد دید همسایه اش خانه کوچکی برای سگش درست کرده که دیگه نتواند به مزرعه وی برود. چند روز بعد شکارچی به خانه دهقان آمد و دوتا بز کوهی که تازه شکار کرده بود را به عوض هدیه ای که به وی داده بود داد و با صورتی خندان گفت چقدر فرزندانش خوشحالند وچقدر از بازی با آن بره ها میبرند و اگر کاری در مزرعه دارد با کمال میل به وی کمک خواهد کرد. ⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_دلشوره_اربعین_جواد_مقدم.mp3
7.45M
امسال برای اربعین دلشوره دارم کی میشه آقا سر روی تربت بزارم تا 🎙 🤲
جمعه به جمعه هیچ تغییری نکرده‌ایم! نه در خودمان نه در حلقه‌ی دوستان و جامعه‌مان! با چه رویی دعای فرج بخوانیم؟ 😭😭😔😔
جمعه تون پر برکت خدایا..... و به حرمت اقا اباعبدالله نیکوترین سرنوشتها حلالترین روزیها پربارترین زیارتها صالحترین عملها را برای دوستانم مقدر بفرما امین🙏 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 ▪️از ما زمینیان ▪️به شما آسمان ، سـلام ▪️مولای دلشکسته ▪️امام زمان سـلام... ▪️این روزها هزار و ▪️دو چندان شکسته ای ▪️حالا کجا روضه ی ▪️جدت نشسته ای؟ 🏴 🏴 🥀🍃
همیشه که نباید همه چیز ، خوب باشد ! در دلِ مشکلات است که آدم ، ساخته می شود ... گاهی همین سختی ها و مشکلات ؛ پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها ... در مواقعِ سختی ، نا امید نباش ... برایِ آرزوهایت بجنگ ... و محکم تر از قبل ، ادامه بده ... چه بسیارند ؛ جاده های همواری ، که به مرداب ختم می شوند ، و چه بسیارتر ؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری ؛ که به زیباترین باغ ها می رسند ... تسلیم نشو ... ! شاید پله ی بعد ؛ ایستگاهِ خوشبختی ات باشد ... 🌸🍃
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️گنجشک به خدا گفت : لانه ی کوچکی داشتم آرامگاه خستگی ام , سرپناهِ بی کسی ام بود , طوفانِ تو آنرا از من گرفت ... کجای دنیای تو را گرفته بودم ؟؟؟ خدا گفت : ماری در راه لانه ات بود , تو خواب بودی , باد را گفتم لانه ات واژگون کند آنگاه تو از کمینِ مار , پر گشودی ورفتی !!! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم , و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی ...! 🌸🍃
. با ۵ روش انرژیهای منفی را از خود دورکنیم و به آرامش برسیم ... ۱- "دوست داشتن" .. سعی کنید همه را دوست داشته باشید، نفرت داشتن انرژی منفی دارد .. ۲- " بخشش " ..🌼🍃 سعی کنید اشتباهات دیگران را ببخشید، حس انتقام انرژی منفی دارد .. ۳- " غیبت " .. همیشه خوبی دیگری را بگویید، بدگویی انرژی منفی دارد ... ۴- "صداقت و راستگویی" ..🌼🍃 راست بگویید یا چیزی نگویید. دروغگویی انرژی منفی دارد ... ۵- "حق‌الناس " ..🌼🍃 حق دیگران را ضایع نکنید، ضایع کردن حق دیگران انرژی منفی دارد. ⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴شرایط به اجابت رسیدن دعا: ۱) عدم معرفت خدا مهم ترین مانع اجابت دعا ۲) نیّت صادق و قلب مخلص ۳) غذای حلال شرط مهم و سخت اجابت دعا ۴) حضور قلب ۵) اجابت برخی از دعاها به مصلحت انسان نیست با انتشار این کلیپ در ثواب آن شریک باشید 🌷
.. وقتی‌بمیرم،تلگرامم‌افلاین‌میشہ🔇 دیگہ‌توصفحہ‌ام‌عکسی‌نمیزارم،🖥 کہ‌لایک‌بشہ‌وکامنت‌بزارن?¡¿! گوشی‌ام‌خاموش‌میشہ‌وهیچ‌پیامی؛ ازدوست‌وآشنانمیاد..📬🍂 پس‌چی‌میمونہ؟؟!! ←قرآنی‌کہ‌وقتی‌زنده‌بودم‌خوندم🌿 ←پنج‌وعده‌نمازی‌کہ‌میخوندم 🖇 ←احترامی‌کہ‌بہ‌پدرومادرم‌گذاشتم🍭 ←حجابم‌رورعایت‌کردم ✅ ←دروغ‌نگفتم‌وتهمت‌نزدم 💛 ←کارهاۍخوبی‌کہ‌کردم 🌱🎨 ←همه‌کارهایی‌کہ‌اینجاانجام‌دادم ←درقبرآنلاین‌خواهدبود؛⏳ چقدرحواسمون به لحظاتمون تواین دنیاهست!! ⚫️⚫️⚫️
⚠️ میگفت: فڪرت‌‌كه‌شد امام‌زمان دلت‌‌میشه‌امام زمانی عقلت‌‌میشه امام‌زمانے تصمیم‌هات‌‌میشه‌امام زمانے تمام‌ زندگیت میشه امام‌زمانی رنگ‌آقارومیگیری‌كم‌کم...   - فقط‌اگه‌توی‌فكرت‌دائم امـام‌زمانـت‌باشه... خودتودرگیرامام‌زمان‌کن!! تا فکرگناه هم‌طرفت‌نیاد ‍‌ ⚫️⚫️⚫️
مداحی آنلاین - ای بهشت من - محمدرضابذری.mp3
4.09M
ای بهشت من دیدن رخت در نقاب تو سرنوشت من جان سپردن هست در رکاب تو 🌷 🌷 مداح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخاطر ایرانمون صرفه جویی می کنیم🇮🇷 🔺 امروز و فردا (یکشنبه) از گرم ترین روزهای ماه هستند ، مصرف برق هم به شدت میره بالا ، کشور هم در شرایطی هست که مشکل تامین برق داره و برخی شهرهای کشور هم درگیر خاموشی های ساعتی هستند. ✌🏻👀این من و شما هستیم که باید در حد توان خودمون صرفه جویی کنیم و حتی با خاموش کردن یک لامپ اضافه در صرفه جویی برق مفید باشیم. 👌🏻 در ساعات اوج مصرف برق از وسایل پرمصرف استفاده نکنیم. 😊‼️ باورکنیم با بستن درب اتاق هایی که در طول روز به آنها نیازی نداریم و قرار دادن کولر روی درجه 24 ، خانه به اندازه کافی خنک میشه. ✌🏻 لامپ های اضافی رو در طول روز که زیاد نیازی نیست خاموش کنیم . 💭اسراف حق الناس میاره پس لطفا رعایت کنیم🙌🏻(مطالعه تصویر هم خالی از لطف نیست)
✳️ کار خوب باید بماند! 🔻 آیت‌الله حق‌شناس مکرر این آیه را در منبرهایشان می‌فرمودند: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا» (نحل، ۹۲) زنی بود که مَثَلِ قرآن شده است؛ بااینکه ثروتمند بود و کنیزکانی داشت، اما سبک‌عقل بود؛ از صبح تا غروب به خدمه می‌گفت پنبه بریسند تا پارچه ببافند، اما غروب می‌گفت هرچه ریسیده شده، باز کنید. این زن زحمت یک روز را در نیم ساعت به باد می‌داد. آیه می‌فرماید مثل او نباشید. ‼️ شب تا صبح بیدار بودی، گریه کردی، موعظه شنیدی، نماز خواندی و... ولی صبح آبروی یک نفر را می‌بری و زحمت خود را به هدر می‌دهی... کار خوب باید بماند! 👤 📚 «دروس شرح آیات قرآن کریم» ج۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝ اگر به بلوغ روانی رسیده باشی: 🔸می‌پذیری بعضی از چیزها یا افراد رو نمیتونی تو زندگیت داشته باشی و تلاش برای داشتنشون بی فایده است! 🔸می‌پذیری تنهایی قسمتی از زندگیه و هیچکس نمی‌تونه و نباید اونو کاملاً پر کنه! 🔸می‌پذیری همیشه درک و تفسیرت از اتفاق ها و رفتار دیگران درست نیست! 🔸می‌پذیری که افکار و احساساتت قابل تغییره و خودت رو محکوم به درد کشیدن نمی‌کنی! 🔸می‌پذیری ضعف‌ها و حساسیت‌هایی داری که باید ازشون مراقبت کنی! 🔸و می‌پذیری برای رسیدن به آرامش اول باید روی خودت کار کنی، بعد روی دیگران! 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌲گاهی جاده زندگی طولانی به نظر می رسد ره توشه یادم نرود : 💚 صبر 💚 اندکی امید 💚 و به قدر کافی ایمان😊 اول هفته تون زیبا🌲 🌸🍃
یکی از بهترین قسمت‌های صحیفه سجادیه اونجاست که می‌گه: ولاتکلنی إلی خلقک مرا به خلق خود واگذار نکن! کسی که می‌تونه کاری برای ما انجام بده، خود خداست ... ⚫️⚫️⚫️⚫️
🌸🍃🌸🍃 امام سجاد علیه السلام : سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شدايد صحراى محشر در امان است : اوّل آن كه در كارگشائى و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد. دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتى بينديشد كه كارى را كه مى خواهد انجام دهد يا هر سخنى را كه مى خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودى خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مى باشد. سوّم قبل از عيب جوئى و بازگوئى عيب ديگران ، سعى كند عيب هاى خود را برطرف نمايد. ⚫️⚫️⚫️⚫️
✍📔از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمی؟ ﮔﻔت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگي ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ: *دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! *دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم ⚫️⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میگه ما کار داریم، نمیرسیم بریم ❌عجب! فکر کردی نیازت به (ع) برطرف شد؟! چرا دور برداشتی؟
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
شاهزاده ای در خدمت #قسمت نود و هفتم🎬: ابوبکر از ترس اینکه مبادا جمع حاضر او را کنار بزنند و علی علی
شاهزاده ای در خدمت نود و نهم🎬: هنگامی که روشنگری ابوذر به اوج خود رسید ، عمر که سخت خشمگین و هراسان بود ، از جا بلند شد و در حالی که رویش را به سمت ابوبکر که بر منبر خانهٔ خدا تکیه زده بود، می کرد، گفت : چرا روی منبر نشسته ای و این مرد (علی علیه السلام) نشسته و با تو روی مخالفت دارد و بر نمی خیزد تا با تو بیعت کند، آیا دستور نمی دهی تا گردنش زده شود؟! عمر هم خوب می دانست که محال است از پس قهرمان خیبر ، پهلوان عرب و‌ کشنده عمروعبدود، همو که ندای آسمانی چنین خواندش«لافتی الا علی و لا سیف الاذوالفقار» ، برآید ، اما چون اسدالله را دربند و به دور از ذوالفقارش می دید ، چنین جسارتی پیدا کرده بود . امام حسن و امام حسین علیهم السلام که کودکانی بیش نبودند و مانند جوجه هایی دو طرف پدر را گرفته بودند با شنیدن این سخن شروع به گریه نمودند. علی علیه السلام آن دو بزرگوار را به سینه چسپانید و فرمود : گریه نکنید عزیزانم، و با اشاره به ابوبکر و عمر ادامه داد : این دو نمی توانند پدرتان را بکشند. در این هنگام که قحطی مردان زمانه بود ،ام ایمن که روزگاری قبل پرستار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ،بود و حقیقت را با چشم و گوش خود دیده و شنیده و با عمق جان حس کرده بود ، از جا برخاست و جلو آمد و رو به ابوبکر گفت : ای ابوبکر، چه زود حسد و دورویی خود را ظاهر کردید! هنوز حرف در دهان ام ایمن بود که عمر به اطرافیانش دستور داد که او را از مسجد خارج کنند و بلند گفت : ما را با زنان کاری نیست. حال که عزمشان را جزم کرده بودند تا حقیقت را مکتوم دارند، حقیقتی که همه از آن باخبر بودند و هر کدام به دلایلی سعی در فراموشی آن داشتند، با حرکت ام ایمن ،خون مردانگی بعضی از یاران حیدر کرار به جوش آمد و بریدهٔ اسلمی برخاست و‌ گفت : آیا به برادر پیامبر و پدر فرزندانش حمله می کنید در حالی که تو همان کسی هستی که از میان قریش ،شما را خوب می شناسیم و رو به ابوبکر و عمر کرده و ادامه داد: آیا شما همان دو نفری نیستی. که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به شما فرمان داد تا خدمت علی علیه السلام بروید و به ریاست و امیر بودن او بر مؤمنین سر تسلیم فرو آورید؟ یادتان است که شما در جواب این حکم رسول الله ،گفتید : آیا این امر ، دستور خدا و رسول است؟ و آن حضرت فرمودند :آری... ابوبکر که راستی این سخنان را می دانست و می خواست با سخنی که می زند شبهه ای در اذهان مردم ایجاد کند، جواب داد: آری، همین طور است ، لکن بعد از این فرمود: پیامبری و خلافت برای اهل بیت من جمع نمی شود. بریدهٔ اسلمی تا این سخن کذب ابوبکر را شنید ، با لحنی غضبناک گفت : به خدا قسم که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم اینچنین نفرمود و تو به پیامبر دروغ می بندی، به خدا قسم در شهری که تو امیر آن باشی ، سکونت نمی کنم. در این هنگام عمر با شلاق دستش از جا بلند شد و همانطور که دستور می داد تا او را تازیانه بزنند، بریده اسلمی را هم از مجلس بیرون کردند‌.‌ و این است عدالت خلفایی که در گوش و کرنا می کنند، عدالتی که با غصب خلافت شروع شد و با بیعت هایی به زور شلاق و شمشیر ادامه داشت و عاقبتش شد چندین پاره شدن اسلام عزیز.... وقتی بریده اسلمی را نیز بیرون کردند ، عمر تلف کردن وقت را جایز ندانست و رو به مولایمان گفت : برخیز ای پسر ابی طالب و بیعت کن.... ادامه دارد 🖊به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت صد🎬: مولا علی علیه السلام فرمودند: اگر بیعت نکنم ، چه می کنید ؟ عمر جواب داد: به خدا قسم گردنت را می زنم! علی علیه السلام ،سه بار این سؤال را تکرار کرد ،تا حجت بر آنان تمام کند و هر بار، همان جواب را شنید. علی علیه السلام در حالیکه ریسمان به گردن مبارکش بود ، رو به سوی مزار پیامبر صلی الله علیه واله نمود و ندا داد: ای پسرمادرم ،ای برادر! این قوم مرا خوار کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند . و سپس با زور اطرافیان که دست مبارک ایشان را به سمت ابوبکر دراز می کردند، دستش را در حالیکه کف دست را بسته بود به دست ابوبکر زدند وبه همین مقدار کفایت کردند. و این شد بیعتی که هم اکنون، علمای اهل سنت از آن دم میزنند و برای حقانیت مذهبشان به آن استناد می کنند .... آهای مردم فهیم؛ آهای حقیقت جویان ،پاک طینت ؛ می دانم که شما هم به مذهب اجداد و نیاکانتان هستید ، همانگونه که ما اینچنین هستیم ... اما تحقیق در دین و شناخت حقیقت مذهب یکی از واجباتی ست که بر گردن ما گذاشته شده ، در مذهب خود تحقیق کن و در کتابهای بزرگان مذهبت ،جستجو کن تا فردا در سرایی دیگر پشیمان نشوید. اگر بعد از تحقیق با دلیل و مستند به تو ثابت شد که مذهبت حق است بر آن بمان ولی اگر متوجه شدی که عالم و آدم و حتی پیشینیان تو بر حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، شهادت دادند....به راهی پا بگذار که نجات یافتگان امت پا گذارده اند..‌‌ آری از مطلب دور نشویم ، بعد از بیعت اجباری امیرالمؤمنین ، سلمان ،ابوذر و مقداد رحمة الله علیهم و زبیر را هم با زور و به ضرب تازیانه و‌ کتک ،نزد ابوبکر بردند و از آنها بیعت گرفتند. پس از بیعت اجباری آنان ، سخنانی بین عمر و آنان رد و بدل شد ،که اصالت عمر و جایگاه او را در آن دنیا، از زبان پیامبرصلی الله علیه واله ، روایت می کرد که ما از آوردن این سخنان در اینجا خود داری می کنیم، ان شاء الله با ظهور مولایمان، پور زهرا و حیدر و طلوع آفتاب عشق، پرده از تمام واقعیت ها برداشته خواهد شد. حال که از علی علیه السلام به زور بیعت گرفته بودند ، جمعیت مهاجم اطرافش به کناری رفتند و ریسمان از دست و گردن ابوتراب باز کردند. علیِ مظلوم در حالیکه دست حسنین را در دست گرفته بود با چهره ای غمگین، از مسجد خارج شد... با ورود به کوچه ، ناگهان حسن کوچک به یاد صحنهٔ ساعتی پیش افتاد و انگار تصویرها جلوی چشمش، جان می گرفت ، مادر را می دید که دست به پهلو گرفته و خود را بین پدر و جمعیت قرار داده بود و تازیانه را می دید که بالا رفته بود و هوا را می شکافت تا بر جسم مادرجوانش بنشیند، حسن همان طور که بغض گلویش را فرو می داد ،نگاهش به زمین کشیده شده و ردّ خونی را که تا جلوی درب خانه شان کشیده شده بود گرفت ،ناگاه بغضش شکست و همان طور که اشکش روان بود آرام گفت : این ...این رد خون مادرمان است!! حسین که کوچکتر از او بود و تازه از هول و هراس واقعه مسجد بیرون آمده بود ، دستش را از دست پدر بیرون کشید و همان طور که به طرف درب خانه می دوید ، با گریه بلند بلند می گفت : درب خانه را آتش زدند ، مادرم پشت درب بود ، خودم دیدم با فشار درب ، میخ گداخته به سینه مادرم فرورفت ، فکر کنم مادرم سوخته باشد‌....باید خود را به خانه برسانم....پدر ، من می ترسم ....نکند مادر.....نکند مادر هم مانند پدربزرگمان پرواز کرده باشد؟! و علیِ مظلوم ، مظلوم تر از همیشه ،بر مظلومه عالم می گریست و خود را به درب نیم سوخته که هنوز از آن دود به آسمان بلند می شد، رسانید...‌ ادامه دارد 🖊به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت صد و یک🎬: فضه همان طور که مانند پروانه به گرد وجود بانوی پهلو شکستهٔ خانه می گشت و یک‌ چشم به درب نیم سوخته داشت و یک چشم هم به پیراهن خونین بانویش که از جای نشتر میخ درب بر سینهٔ ایشان خون تازه میتراوید ،دید که حسین علیه السلام ،هراسان وارد خانه شد . فاطمه سلام الله علیها که چشم بر درب نیم سوخته داشت ،با ورود میوهٔ دلش به خانه ، بوی یارش ،عطر ولایت زمانش را حس کرد، گر‌چه نمی توانست اما دست به دیوار گرفت و یک دستش هم فضه در دست گرفت و از جا برخاست و رو به فضه گفت : ب..باید به استقبال ولیّ خدا بروم ، تا علیِ مظلوم با دیدن حال نزارم به دردهایی که بر جانم افتاده پی نبرد. فضه دانست که فاطمه می خواهد با پای خود، به استقبال امیرالمؤمنین برود تا علی با چشم خود ببیند ،فاطمه اش سالم سالم است ، گرچه درد پهلو و پرپر شدن محسن شش ماهه و سینه سوخته امانش را بریده بود، اما باید ظاهراً خود را سرحال می گرفت تا دردی دیگر به دردهای علی، نیفزاید. هنوز علی علیه السلام به درب خانه نرسیده بود که فاطمه با رویی که سعی می کرد نیم آن را که اثر سیلی بر آن مشهود بود با روسری سرش بپوشاند جلو آمد و با لحن مهربان همیشگی اش فرمود: سلام علی جانم، جانم فدای جان تو و جان من ،سپر بلاهای جان تو ،یا ابالحسن همواره با شما خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی بسر بری با تو خواهم زیست و یا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی باز هم با تو خواهم بود. و علیِ تنها ،می دانست که کلام زهرایش راست ترین سخن روی زمین است و آن هنگام که لشکر دشمنان به خانه اش هجوم آورد ،این زهرا بود که جانش را سپر بلای ولیّ زمانش نمود ، وقتی پیغام زهرا به علی رسید که فرموده بود : به خدا قسم که هم اکنون از این ظلمی که بر ما روا داشته اید پناهنده مزار پدرم می شوم ، و در نزد پدرم دست به دعا بلند می کنم و همهٔ شما را نفرین می کنم.... علیِ مهربان دانست که اگر زهرا سلام الله علیها ،دست به دعا بردارد ، بی شک این دنیا کن فیکون خواهد شد ، آخر مدار زمین بر گرد زهرایش می چرخد...پس هراسان به سلمان فرمان داد تا خود را به زهرای مرضیه برساند و بگوید که علی فرموده: فاطمه ،به خانه باز گرد و از ناله و نفرین ،خودداری کن... و زهرا سلام الله علیها ، همان کرد که امامش فرمود ، دست روی دلش گذارد و به خواسته امامش سر تعظیم فرو آورد. علی که دلگیر از زمانه ای بی وفا بود و حالا جلوی رویش وفادارترین و ولایی ترین موجود روی زمین ایستاده بود ، دو طرف بازوی زهرا سلام الله علیها را گرفت و میخواست بوسه بر دامان این یار مهربان زند، بازوی ورم کردهٔ فاطمه، نالهٔ علی را بلند کرد ، از ناله پدر ، کودکان هم گرد این دو‌ موجود آسمانی جمع شدند و صحنه ای بوجود آمد که نالهٔ عرشیان را در افلاک در آورد..... چند روزی از واقعه مسجد و بیعت زورکی ابوبکر ،می گذشت که قاصدان خبری دیگر آوردند، خبری که طاقت زهرا را طاق نمود و او را از خانه نشینی به در آورد و با حالی نزار، خطبه خوانی قهار، در مسجد پیامبر صلی الله علیه واله شد.... ادامه دارد 🖊به قلم :ط_حسینی