eitaa logo
مسجدالمهدی تفسیرقران کریم
281 دنبال‌کننده
517 عکس
86 ویدیو
14 فایل
🟣با آگاهی از معارف قران کریم لذت بیشتری از تلاوت قران داشته باشیم ایدی مدیر کانال @jahad1113
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسش: اروپا با وجود اين همه پيشرفت های علمی درب های آسمان و علوم غيبی به روی آنها بسته است؟ پاسخ: بله، علوم را ذات اقدس الهی است که به انسان مي‌دهد، چون ﴿علم الإنسان ما لم يعلم﴾؛[17]انسان قابليت اين را دارد که عالم شود، وگرنه اين علم يک امر وجودي است و امر وجودي يک مبدأ ايجاد کننده مي‌خواهد و اگر برای اينها بود، قبلاً مي‌داشتند و بعداً هم در دوران سالمندي ديگر آلزايمر نمي‌گرفتند ﴿و منكُم من يُردإلى‌ أرذل العُمُر لكي لا يعلم بعد علمٍ شيئاً﴾.[18]بسياري از انسان‌ها در دوران فرتوتي و کهنسالي تمام خاطرات آنها از يادشان مي‌رود، پس معلوم مي‌شود که در اين چند صباح، اين علم را ذات اقدس الهي در اختيار اينها قرار داده است.
لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‌ وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «56» فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «57» دخان در بهشت جز مرگ نخستين (كه پشت سر گذاشته‌اند) مرگى نخواهند چشيد و خداوند آنان را از عذاب سوزان حفظ نموده است. (اينها همه) بخششى است از طرف پروردگارت، اين است همان كاميابى بزرگ. جلد 8 - صفحه 507
پرسش: تنها «ذق» ندارد، ﴿الله يتوفی الأنفس﴾[7] هم که هست؟ پاسخ: بله، چون عمده در «ذق» هست و عمده اين است که ذائق «مذوق» را هضم مي‌کند، آن توفي هم همين را تأييد مي‌کند؛ توفي که فوت نيست، بلکه همان طور که ملاحظه فرموديد وفات است؛ در فوت که «تاء» جزء کلمه است؛ يعني زوال؛ اما در وفات که «تاء» جزء کلمه نيست؛ يعني «وفی» و «استيفا» و «متوفِی» و «متوفی» و «مستوفا» که همه اينها نشان از «أخذ» تام است و معناي زوال و عدم و نابودي برخلاف فوت در وفات نيست
مام باقر(ع) روایت است که فرمود: فیؤتی بالموت فى صوره کبش أملح… فیذبح؛ مرگ به صورت گوسفندی که سفیدی آن فزونتر از سیاهی است آورده و ذبح خواهد شد
پرسش: آيا فرشتگان الهی مرگ ندارند؟ پاسخ: مرگ آنها مثل خود «موت»، مرگِ مرگ است؛ حتي عزرائيل(سلام الله عليه) مرگ دارد و خود مرگ هم مرگ دارد. در آن روايتي که مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در بحار و ديگران نقل کردند، خود مرگ به صورت «كبش‌ أملح‌»[9]درمي‌آيد و مرگ را مي‌ميرانند تا معلوم شود که ديگر تحول و دگرگوني و زوالي نيست: «يقال للموت مت»؛ يعني به مرگ گفته مي‌شود که بمير! ـ مرگ يعني دگرگوني و زوال ـ آن وقت تغير رخت برمي‌بندد و همه ثابت مي‌شوند.
تبديل شدن قلب مؤمن به عرش رحمان و اهميت آن 🟢🟣اگر کسي از اين «معارج» که «الصلاة مِعراج المؤمِن‌»[21]است قدم به قدم بالا رفت ـ اينکه گفتند «قربةٌ إِلی الله‌» همين است که قدم به قدم انسان بالا مي‌رود ـ ترقي مي‌کند تا اين «معارج» را يکي پس از ديگري طي مي‌کند و به عرش الهي نزديک مي‌شود که از آن به بعد بعضي از قلوب هستند که «قلب المؤمِنِ عرش الرحمان‌».[22] در روايات دارد که اگر کسي مؤمني را برنجاند و آبروي او را ببرد عرش خدا به لرزه در مي‌آيد؟! آن عرش ﴿الرحمان علی العرشِ استوی﴾[23] که نيست، بلکه همين عرشي است که خداي سبحان از آن به عنوان «عرش» الهي ياد کرده است که قلب مؤمن «عرش الرحمان‌» است و اين شخص با «عرش» الهي رابطه پيدا کرد، اين اگر آسيب ببيند مي‌لرزد! خيلي‌ها هستند که به همين «عرش» وابسته‌ هستند! گاهي يک انسان مي‌تواند عذاب را از يک مملکت به دور بدارد! همين زکرياي بزرگواري که در همين شيخان دفن است، ايشان از شاگردان وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) بود، به حضرت عرض کرد که حالا سن من بالاست، قدماي اصحاب، دوستان ما و رفقاي ما رحلت کردند و جوان‌ها روي کار آمدند، اجازه مي‌دهيد من از قم بيايم بيرون؟ فرمود: نه! در قم باش که خدا به برکت تو عذاب را از آن منطقه برمي‌دارد، همان‌طوري که به برکت پدرم موسي بن جعفر عذاب را از بغداد بر‌داشت؛[24] اين مي‌شود «عرشِ» خدا! هر کسي که اين‌طور نيست! اگر کسي به اين جا برسد، ممکن است توجه به او مثل توجه به «عرش» خدا و بي‌اعتنايي به او بي‌اعتنايي به «عرش» خدا باشد. اين در بعضي از روايات است ـ نه همه ـ که اگر قلب فلان مؤمن را کسي به درد بياورد «عرش» خدا مي‌لرزد؛ آن عرشي که ﴿استوی‌ علی العرش﴾ ظاهراً منظور آن نيست، مگر حالا انسان حجت الهي باشد، ولي عصر باشد، پيغمبر باشد، امام زمان باشد که آن حساب ديگري دارد؛ اما افراد عادي و مؤمنان همين‌هايي هستند که قلب اينها «عرش الرحمان‌» است. بنابراين اگر «صلات» معراج مؤمن است و انسان ﴿الذين هم علی‌ صلاتِهِم دائِمون﴾،[25] دائماً اين «معارج» را يکي پس از ديگري دارند بالا مي‌روند و وقتي بالا رفتند، به آن «عرش» الهي نزديک‌تر مي‌شوند که از اين جهت قلب مؤمن مي‌تواند به صورت «عرش الرحمان‌» دربيايد
عن النبي صلّى اللّه عليه و آله أنه قال": يؤتى بالموت كأنه كبش أملح فينادي فيقال: يا أهل الجنة : هل تعرفون الموت، فينظرونه فيعرفونه، فيقال لأهل النار : هل تعرفون الموت، فينظرونه و يعرفونه، فيذبح بين الجنة و النار، ثم يقال: يا أهل الجنة خلود بلا موت و يا أهل النار خلود بلا موت، فذلك قوله عز و جل وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ اَلْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ اَلْأَمْرُ  .
يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ 🟣🟢مقصود از القای روح در آيه و شرط آن روح اگر به معناي فرشته‌اي از فرشتگان الهي باشد، اين را مي‌گويند که اين ملک را «انزال» کرده است يا اين ملک را «ارسال» کرده است؛ اما اگر روح به معناي وحي باشد، مقام نبوت و عصمت و ولايت و امثال اينها باشد، اين با «القاء» هم به معناي تجلي ـ نه تجافي ـ سازگار است. وحي الهي را ذات اقدس الهي به هر کسي که صلاح بداند «القاء» مي‌کند ﴿الله أعلم حيث يجعل رِسالته﴾، [38]چون شرط اولي آن عصمت است و غير از خداي سبحان احدي از عصمت افراد باخبر نيست؛ لذا احدي مقام رسالت و ولايت را دريافت نمي‌کند و احدي هم اين کار به دست او نيست ﴿يلقِي الروح مِن أمرِهِ علی‌ من يشاءمِن عِبادِهِ﴾.
مراد از روح، يا خود وحى است كه سبب حيات معنوى جامعه مى‌شود و يا فرشته‌ى مأمور وحى. در موارد ديگر مى‌خوانيم: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» «2» و «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‌ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا» «3» تفسیر نور
امام سجاد در آن بيان نوراني خودشان فرمود: به اندازه‌اي که شما بتواني آتش را در کفِ دست نگه بداريد، به همان اندازه معصيت کنيد![43] انسان يک ثانيه هم نمي‌تواند آتش را در کفِ دست نگه بدارد! اين بيان نوراني حضرت است که فرمود مگر انسان چقدر مي‌تواند آتش را تحمل کند! اين عقيده جامعه را مي‌سازد. اگر ـ خداي ناکرده ـ کسي به اين عقيده معتقد نباشد و بگويد: ﴿إِن هِي إِلا حياتنا الدنيا﴾[44] حساب ديگري دارد.
يوم هم بارزون لا يخفى على اللّه مـنـهـم شـى ء لمـن المـلك اليـوم لله الواحـد القـهـار (16) اليـوم تـجـزى كـل نـفـس بـمـا كـسـبـت لا ظـلم اليـوم ان اللّه سـريـع الحساب (17) و انذرهم يوم الازفة اذ القلوب لدى الحناجر كاظمين ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (18) يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور (19) و اللّه يقضى بالحق و الّذين يدعون من دونه لا يقضون بشى ء ان اللّه هو السميع البصير (20) 🟢روزی  كـه هـمـه مـردم از پـرده برون مى افتند و از ايشان هيچ سرى بر خدا پوشيده نمى ماند در آن روز گفته مى شود: امروز ملك از آن كيست ؟ از آن خداى واحد قهار (16).امروز هر كسى به آنچه كه كرده است جزا داده مى شود امروز ديگر ظلمى نيست چون كه خدا سريع الحساب است (17)اى پـيـامـبـر ايـشـان را از روز آزفـه بـتـرسـان، از آن وقتى كه دلها از شدت ترس به گـلوگـاه مـى رسـد و دچـار تـرس و اندوه شديد مى گردد روزى كه براى ستمكاران هيچ دوست و هيچ شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود نيست (18)او نگاه زير چشمى چشمها را مى داند و از آنچه در سينه ها نهفته است خبر دارد (19 )و خـدا بـه حـق داورى مـى كـنـد و خـدايـانـى كـه بـه جـاى خدا مى خوانند هيچ گونه داورى ندارند، به درستى خدا شنوا و بينا است (
كـلمـه (آزفـه ) از اوصـاف روز قـيامت، و به معناى نزديك است. پس معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه (انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا) نيز آمده