eitaa logo
مسجدالمهدی تفسیرقران کریم
282 دنبال‌کننده
489 عکس
78 ویدیو
14 فایل
🟣با آگاهی از معارف قران کریم لذت بیشتری از تلاوت قران داشته باشیم ایدی مدیر کانال @jahad1113
مشاهده در ایتا
دانلود
دعوت پيامبر از متخلّفين تائب به جبران گذشته با حضور در جنگ آينده فرمود اگر بخواهيد برگرديد راه باز است، جنگي ما در پيش داريم ﴿قُل لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الأعْرَابِ﴾، باز سخن از اعراب است! به آنها بفرما: ﴿سَتُدْعَوْنَ إِلَي قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾، حالا يا «ثقيف»[20] است يا «هوازن»[21] است يا «روم» هست، برخي‌ها «ايران» را احتمال دادند يا جريان تبوک بود که براي رومي‌ها بود؛ فرمود يک قوم نيرومندي با ما درگير هستند و ما با آنها درگير هستيم که دو راه دارد: ﴿تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ﴾؛ يا جنگ يا اسلام! اينها اهل کتاب نيستند که سه راه باشد؛ يا جنگ باشد يا جزيه باشد يا اسلام! اينها اهل کتاب نيستند، لذا چون کافر حربي‌ هستند دو راه بيشتر ندارند: يا اسلام يا مبارزه! ما هم در معرض خطر اينها هستيم و اينها را بايد سرجايشان بنشانيم.
اِخبار قرآن از نتيجه اطاعت و سرپيچی در جنگ آينده ﴿فَإِن تُطِيعُوا﴾؛ اگر اينها در آن صحنه بعد آمدند، معلوم مي‌شود توبه کردند که ﴿يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً﴾. ﴿فَإِن تُطِيعُوا﴾؛ اگر آمديد اَجر حَسَن خدا به شما مي‌دهد. اما ﴿وَ إِن تَتَوَلَّوْا﴾؛ اگر نيامديد ﴿كَمَا تَوَلَّيْتُم مِن قَبْلُ﴾؛ قبلاً هم در جريان «صلح حُديبيه» شرکت نکرديد و در آزمون‌هاي ديگر هم حضور پيدا نکرديد ﴿يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾. اينها گروهي هستند که در چند آيه قبل درباره آنها فرمود: ﴿وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ﴾، در آيه شش همين سوره فرمود: ﴿وَ يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً﴾؛ اينها اگر دوباره بر همان عِناد خودشان پافشاري کردند، معلوم مي‌شود که منافق هستند، نه «ضعيف الايمان»! براي اينکه ما تمام راه‌ها را براي اينها باز گذاشتيم و اين هم امتحان اخير بود. اين ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ﴾ در برابر آيه هجده همين سوره مبارکه است، فرمود آنها که «تَحْت الشَّجَرَة» بيعت کردند: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ﴾، پس يک عدّه هستند که ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ﴾[22] هستند و يک عدّه هم ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ﴾ مي‌باشند؛ يک عدّه ﴿الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ﴾[23] هستند و يک عدّه هم ﴿مَرْضِيّاً﴾[24] مي‌باشند، ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ﴾.
ادعای فخر رازی بر نبود منافق بعد از پيامبر و استفاده علامه طباطبايي از آن اين‌جا فخر رازي مي‌گويد که بعد از رحلت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ منافقي بر مذهب اهل سنّت باقي نمانده است،[25] درست هم هست! يک بيان نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه دارد که آن بيان تا حدودي مبسوط است، ولي سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين را در الميزان[26] خيلي بازتر کرده است و آن عصاره بيان اين است که بخش قابل توجّهي از مردم صدر اسلام منافق بودند، به دليل اينکه در جريان جنگ اُحُد بخشي از اينها شرکت نکردند، در «صلح حُديبيه» شرکت نکردند و عدّه‌اي از اينها هم در جريان آن «ليلةُ التبوک» در کنار درّه ايستادند که شتر حضرت را بِرَمانند و حضرت را ترور کنند که موفق نشدند؛ همه اين منافقيني که در اين همه آيات هست، نشان مي‌دهد که گروهي از مردم آن سرزمين در صدر اسلام منافق بودند که حتي حاضر شدند با بدترين بي‌شرميِ اجتماعي، آن «إفک» را دامن بزنند و همسر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را متّهم کنند که از اين رسوايي بدتر نبود! تا اين‌جا هم حاضر شدند که آيه يازده به بعد سوره مبارکه «نور» در همين قصه «إفک» است[27] پس هر کاري از دست اينها برآمد کردند؛ هم در جاسوسي نسبت به يهودي‌ها يا جاسوسي نسبت به مشرکين تا همين که حادثه‌اي پيش آمد، فوراً به طرف کفّار گرايش داشتند؛ اينها مي‌گفتند که شايد اوضاع برگردد و نظام اسلامي شکست بخورد ما چرا آسيب ببينيم! اين حرف بود: ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾[28] فرمود چرا حالا تا حادثه‌اي پيش آمد با مشرکين تماس مي‌گيريد؟ اينها بودند! استدلال حضرت امير(سلام الله عليه) اين است که اين گروه با پيغمبر نساختند و تا هر جا که مقدورشان بود اقدام کردند و بخش وسيعي از آيات مدنی هم درباره منافقين است، اين اصل اوّل؛ بعد از رحلت حضرت و تبديل غدير به سقيفه، همه اين کارشکني‌ها برطرف شد و ما ديگر منافق در مدينه نداشتيم! فخر رازي هم در ذيل همين آيه مي‌گويد که بعد از رحلت پيامبر روي مذهب اهل سنّت هيچ منافقي نبود، به حسب ظاهر هيچ کارشکني نبود! آنها که با پيغمبر نساختند، با سقيفه ساختند! حضرت در نهج‌البلاغه با بياني که سيدنا الاستاد توضيح مي‌دهد، اين است که يا بايد بگوييم اين جمعيت کثير از منافقين دفعتاً مُردند، اين که نيست! دفعتاً توبه کردند و مثل سلمان و اباذر شدند، اين هم که نيست! با سقيفه و باند سقيفه‌اي‌ها ساختند «کما هو الحق»؛ با حکومت ساختند، با سقيفه ساختند و ديگر کارشکني نمي‌کردند؛ مخصوصاً با عثمان و مانند اينها. اين بيان حضرت در نهج‌البلاغه ذيل اين جمله است که «النَّاسُ‌ مَعَ‌ الْمُلُوكِ‌ وَ الدُّنْيَا»[29] هر جا قدرت است يک عدّه زيادي هم راه مي‌افتند دنبالش مي‌روند! اينکه سعدي گفت: «النّاسُ عَلي دِينِ مُلُوکِهِم»[30] ريشه‌ آن در اين جمله نوراني حضرت امير است که «النَّاسُ‌ مَعَ‌ الْمُلُوكِ‌ وَ الدُّنْيَا». سيدنا الاستاد در الميزان اين را خوب باز کردند که اين همه منافقين کجا رفتند؟ فخر رازي هم اقرار دارد که بعد از رحلت حضرت ما منافق نداشتيم، منافق نداشتيم يعني همه اينها دفعتاً مُردند؟ اينکه نيست! همه اينها دفعتاً برگشتند و مثل سلمان و اباذر شدند، اين هم که نيست! همه اينها با سقيفه ساختند؟ بله حق است؛ لذا فرمود: النَّاسُ‌ مَعَ‌ الْمُلُوكِ‌ وَ الدُّنْيَا. بيان سيدالشهداء در ناپايداری مردم در امر دين اين بيان نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليه) براي همه ما آزمون است، فرمود اکثري مردم اين‌طور هستند: «النَّاسَ‌ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ»[31] چقدر اين بيان شيرين است! «وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ»! خيلي‌ها دينشان دين آدامسي است! قبلاً «مَصطکي»[32] بود، الآن آدامس است؛ اين آدامس مادامي که مختصر لذّت دارد، در فضاي کام و دهان مي‌گردد، وقتي به صورت يک پوست درآمده تُف مي‌کنند و مي‌اندازند دور. «النَّاسَ‌ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ»، «لَعق» «ما تلعق به الالسن» است. «وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ‌ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون»؛ اکثري و يا بسياري از مردم اسلام آنها اسلام آدامسي است!
وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِكَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي‌»
آیت الله جوادی آملی .mp3
1.98M
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی «اما این بزرگان برای اينکه عالِم بشوند، نه اينکه حرفهای ديگران را نقل کنند جمع کنند و به ديگران تحويل بدهند! عالِم بشوند می­گفتند: من با خدا عهد ميبندم که قصه نخوانم! حرفهای غير برهانی نشنوم! حرفهای غير برهانی نگويم! جامعه را معطل نکنم! اين عهد است...اگر کسی خواست به جايی برسد، حساب شده به جايی ميرسد،هم برنامه ريزی ميکند، هم رابطه اش را با خدا تنظيم ميکند، که من هر کتابی را نخوانم، من هر حرفی را نزنم، مگر اين همه علومی که وجود دارد، کم است؟...» درس خارج فقه، قضا و شهادت جلسه ٩٢ 🆔 @daftar_ayatollah_javadi_amoli
۲۵ نوامبر، ۱۸.۱۳​.m4a
61.73M
قرائت و تفسیر سوره مبارکه فتح جلسه سوم ایات شریفه10تا12 🟢لبیک به فرمایش امام خامنه ای به نیت پیروزی جبهه مقاومت https://eitaa.com/almahditfser
علامه جوادی املی: چگونه جفا به مقام معظم رهبری می شود؟ https://eitaa.com/almahditfser
آنها ياري کند: ﴿إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ﴾محمد38
سوم اين است که سطح فهم اينها و ادراک اينها پايين است، اينها فقط بديهيات و چيزهاي ساده را مي‌فهمند و ظاهر آنچه را که سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) پذيرفت، اين وجه سوم است. ﴿لاَ يَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِيلاً
دليل بر اين معنا، جمله (لكل امرى منهم ما اكتسب من الاثم ) است، چون اثم عبارت است از آثار سوئى كه بعد از گناه براى آدمى باقى مى ماند، پس ظاهر جمله اين است كه آنهايى كه اين تهمت را زده بودند به آثار سوء عملشان شناخته مى شوند، و از ديگران متمايز مى گردند و در نتيجه به جاى اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را رسوا كنند خود مفتضح مى شوند. و اما قول مفسرى كه گفته : مراد از (خير بودن اين پيشامد براى متهمين )، اين است كه خدا به خاطر اين تهمت اجرشان مى دهد، همچنان كه مرتكبين آن را رسوا مى كند، در صورتى درست است كه خطاب در آيه متوجه خصوص متهمين باشد، و خواننده محترم در نظر دارد كه گفتيم چنين نيست. و الذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم مفسرين كلمه (كبره ) را به معناى معظم تهمت معنا كرده اند، و ضمير آن را به تهمت بر گردانده و گفته اند: معنايش اين است : كسى كه معظم اين افك و مسؤ وليت بيشتر آن را گردن گرفته باشد و از ميان تهمت زنندگان از همه بيشتر آن را در ميان مردم اشاعه داده باشد عذابى عظيم خواهد داشت. توبيخ كسانى كه وقتى اتهام دروغ (افك) را شنيدند آن را رد و تكذيب نكردند و بدون تحقيق و علم آن را شايع ساختند لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين اين آيه توبيخ كسانى است كه وقتى داستان افك را شنيدند آن را رد ننمودند، و متهمين را اجل از چنين اتهامى ندانسته و نگفتند كه اين صرفا افترايى است آشكار. جمله (ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم ) از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى ضمير است، و اصل آن (و لو لا ظننتم بانفسكم ) بوده و اگر اينطور نفرمود و آن طور فرمود براى اين بود كه بر علت حكم دلالت كند و بفهماند كه صفت ايمان طبعا مؤمن را از فحشاء و منكرات عملى و زبانى رادع و مانع است پس كسى كه متصف به ايمان است بايد به افراد ديگرى كه چون او متصف به ايمان هستند ظن خير داشته باشد، و درباره آنان بدون علم سخنى نگويد، زيرا همه اهل ايمان هم چون شخص واحدى هستند كه متصف به ايمان و لوازم و آثار آن است. بنابراين، معناى آيه چنين مى شود كه چرا وقتى افك را شنيديد به جاى اينكه نسبت به مؤمنين متهم، حسن ظن داشته باشيد، به تراشنده افك، حسن ظن پيدا كرديد و بدون علم درباره اهل ايمان سخنى گفتيد؟. و اينكه فرمود: (قالوا هذا افك مبين ) معنايش اين است كه شما مؤمنين و مؤمنات كه شنونده افك بوديد نگفتيد كه اين مطلب افك و دروغى است آشكار، با اينكه بر حسب قاعده دينى خبرى كه مخبر آن علمى بدان ندارد، و ادعائى كه مدعى آن شاهدى بر آن ندارد، محكوم به كذب است، چه اينكه در واقع هم دروغ باشد، يا آنكه در واقع راست باشد، دليل بر اين معنايى كه ما كرديم جمله (فاذلم ياتوا بالشهداء فاولئك عند اللّه هم الكاذبون ) است، كه مى فرمايد: وقتى مدعى، شاهد نياورد، نزد خدا - شرعا - محكوم است به دروغگويى. لو لا جاءوا عليه باربعة شهداء فاذلم ياتوا بالشهداء فاولئك عنداللّه هم الكاذبون يعنى اگر در آنچه مى گويند و نسبت مى دهند راستگو باشند، بايد بر گفته خود شاهد بياورند و شهود چهارگانه را كه گفتيم شهود در زنا هستند حاضر سازند، پس وقتى شاهد نياورند شرعا محكومند به كذب، براى اينكه ادعاى بدون شاهد كذب است و افك.
آيات مربوط به داستان افك   اين آيات به داستان افك اشاره مى كند، كه اهل سنت آن را مربوط به عايشه ام المؤمنين دانسته اند، ولى شيعه آن را درباره ماريه قبطيه مادر ابراهيم معتقد است، همان ماريه كه (مقوقس ) پادشاه مصر او را به عنوان هديه براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) فرستاد، و هر دو حديث - چه آن حديثى كه از سنى ها است و چه آن حديثى كه از شيعه ها رسيده - خالى از اشكال نيست، كه هم خودش ‍ و هم اشكالش در بحث روايتى خواهد آمد - ان شاء اللّه تعالى. پس بهتر اين است كه به بحث پيرامون متن آيات پرداخته و به كلى فعلا از روايات صرف نظر كنيم، ولى در عين حال اين نكته را بايد مسلم بدانيم كه افك مورد بحث مربوط به يكى از خانواده هاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بوده، حال يا همسرش و يا كنيز ام ولدش كه شايد همين نكته هم به طور اشاره از جمله (و تحسبونه هينا و هو عند اللّه عظيم) استفاده شود و همچنين از آيات اين داستان كه مى رساند مطلب در ميان مسلمانان شهرت يافت، و سر و صدا به راه انداخت و اشارات ديگرى كه در آيات هست اين معنا فهميده مى شود. و از آيات بر مى آيد كه به بعضى از خانواده رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نسبت فحشاء دادند و نسبت دهندگان چند نفر بوده و داستان را در ميان مردم منتشر كرده و دست به دست گردانده اند، و نيز به دست مى آيد كه بعضى از منافقين يا بيماردلان در اشاعه اين داستان كمك كرده اند، چون به طور كلى اشاعه فحشاء در ميان مؤمنين را دوست مى داشتند، و لذا خدا اين آيات را نازل كرده، و از رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله) دفاع فرمود. ان الّذين جاءوا بالافك عصبة منكم... كلمه (افك ) - به طورى كه راغب گفته - به معناى مطلق دروغ است، و معنايش در اصل، هر چيزى است كه از وجهه اصلى اش ‍ منحرف شود، وجهه اى كه بايد داراى آن باشد، مانند اعتقاد منحرف از حق به سوى باطل و عمل منحرف از صحت و پسنديدگى به سوى قباحت و زشتى، و كلام بر گشته از صدق به سوى كذب و در كلام خداى تعالى در همه اين معانى و موارد استعمال شده. و نيز راغب مى گويد: كلمه (عصبه ) به معناى جماعت دست به دست هم داده و متعصب است. و بعضى ديگر گفته اند: در عدد ده تا چهل استعمال مى شود. خطاب در آيه شريفه و آيات بعدى اش به مؤمنين است، آن مؤمنينى كه ظاهر ايمان را دارند، چه اينكه واقعا هم ايمان داشته اند، يا منافق بوده اند و در دل مرض داشته اند، و اما قول بعضى از مفسرين كه گفته اند مخاطب به چهار خطاب اول، و يا تنها مخاطب به خطاب دوم و سوم و چهارم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) و آن زن و مرد متهم است صحيح نيست، زيرا مستلزم تفكيك ميان خطابهايى است كه در ده آيه اول از آيات مورد بحث قرار دارند، چون بيشتر خطابهاى مذكور كه بيست و چند خطاب است متوجه عموم مؤمنين است، و با اين حال بدون شك معنا ندارد چهار و يا سه خطاب اول آن، متوجه افراد معينى باشد. بدتر از اين حرف سخن بعضى ديگر است كه گفته اند: خطابهاى چهارگانه و يا سه گانه اى كه گفته شد، به مؤمنينى است كه از اين پيش آمد متاءثر شده بودند، چون علاوه بر اينكه همان اشكال تفكيك در سياق لازم مى آيد، گزاف گويى نيز هست، (چون نه وجهى برايش متصور است و نه دليلى بر آن هست ). و معناى آيه اين است كه كسانى كه اين دروغ را تراشيدند - لام در كلمه (الافك ) لام عهد است - جماعت معدودى از شما هستند، كه با هم تبانى و ارتباط دارند. و اين تعبير خود اشاره است به اينكه در اين تهمت توطئه اى در كار بوده، مبنى بر اينكه اين دروغ را بتراشند، و آن را اشاعه هم بدهند، تا قداست و نزاهت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) را لكه دار ساخته، و او را در ميان مردم رسوا سازند. پس معلوم شد كه جمله مذكور فايده اى را افاده مى كند و آن طور كه بعضى پنداشته و گفته اند از باب تسليت رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، و يا تسليت آن جناب و مؤمنين متاءثر از اين پيشامد نيست، چون سياق با تسليت سازگار نيست. شناخته و رسوا شدن عناصر فاسد، براى مجتمع صالح و اسلامى خير است (لاتحسبوه شرّا لكم ...) (لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم ) - مقتضاى اينكه گفتيم خطاب متوجه عموم مؤمنين است، و مراد از آن نفى شريت و اثبات خيريت اين پيشامد است، اين است كه يكى از سعادتهاى مجتمع صالح اين است كه اهل ضلالت و فساد در آن مجتمع شناخته شوند، تا جامعه نسبت به وضع آنها بصيرت پيدا كند،و براى اصلاح اين اعضاى فاسده دست به اقدام زند، مخصوصا در مجتمع دينى كه سر و كارش با وحى آسمانى است، و در هر پيشامدى وحيى بر آنان نازل مى شود، و ايشان را موعظه و تذكر مى دهد كه چگونه از اين پيشامد استفاده كنند، و ديگر نسبت به امور خود سهل انگارى و غفلت روا ندارند، بلكه در امر دين خود و هر مهم ديگر زندگيشان احتياط كنند.