مراد از روح، يا خود وحى است كه سبب حيات معنوى جامعه مىشود و يا فرشتهى مأمور وحى. در موارد ديگر مىخوانيم: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» «2» و «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا» «3»
تفسیر نور
امام سجاد در آن بيان نوراني خودشان فرمود: به اندازهاي که شما بتواني آتش را در کفِ دست نگه بداريد، به همان اندازه معصيت کنيد![43] انسان يک ثانيه هم نميتواند آتش را در کفِ دست نگه بدارد! اين بيان نوراني حضرت است که فرمود مگر انسان چقدر ميتواند آتش را تحمل کند! اين عقيده جامعه را ميسازد. اگر ـ خداي ناکرده ـ کسي به اين عقيده معتقد نباشد و بگويد: ﴿إِن هِي إِلا حياتنا الدنيا﴾[44] حساب ديگري دارد.
يوم هم بارزون لا يخفى على اللّه مـنـهـم شـى ء لمـن المـلك اليـوم لله الواحـد القـهـار (16) اليـوم تـجـزى كـل نـفـس بـمـا كـسـبـت لا ظـلم اليـوم ان اللّه سـريـع الحساب (17) و انذرهم يوم الازفة اذ القلوب لدى الحناجر كاظمين ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (18) يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور (19) و اللّه يقضى بالحق و الّذين يدعون من دونه لا يقضون بشى ء ان اللّه هو السميع البصير (20)
🟢روزی كـه هـمـه مـردم از پـرده برون مى افتند و از ايشان هيچ سرى بر خدا پوشيده نمى ماند در آن روز گفته مى شود: امروز ملك از آن كيست ؟ از آن خداى واحد قهار (16).امروز هر كسى به آنچه كه كرده است جزا داده مى شود امروز ديگر ظلمى نيست چون كه خدا سريع الحساب است (17)اى پـيـامـبـر ايـشـان را از روز آزفـه بـتـرسـان، از آن وقتى كه دلها از شدت ترس به گـلوگـاه مـى رسـد و دچـار تـرس و اندوه شديد مى گردد روزى كه براى ستمكاران هيچ دوست و هيچ شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود نيست (18)او نگاه زير چشمى چشمها را مى داند و از آنچه در سينه ها نهفته است خبر دارد (19 )و خـدا بـه حـق داورى مـى كـنـد و خـدايـانـى كـه بـه جـاى خدا مى خوانند هيچ گونه داورى ندارند، به درستى خدا شنوا و بينا است (
كـلمـه (آزفـه ) از اوصـاف روز قـيامت، و به معناى نزديك است. پس معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه (انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا) نيز آمده
تـوضـيـحـى در مـورد (لا ظـلم اليـوم) و تـعـليـل آن بـه (ان الله سريع الحساب)
و جمله (ان اللّه سريع الحساب) تعليل نفى ظلم است كه جمله (لا ظلم اليوم) از آن خـبـر مـى داد، مـى فرمايد: اينكه گفتيم در امروز هيچ ظلمى نيست، بدين علت است كه خداى تعالى در محاسبه سريع است، چنان نيست كه رسيدگى به حساب يك نفر او را از حساب افراد ديگر باز بدارد، تا در نتيجه به اشتباه بيفتد و جزاى اين را به آن و پاداش آن را به اين بدهد، و در نتيجه ظلمى پيش بيايد.
و ايـن تـعـليـل نـاظـر بـه ايـن اسـت كه ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى كند، و اما ظلم عمدى احـتـيـاج بـه نـفـى نـدارد، بـراى ايـنـكـه وقـتـى بـنـا شـد عـيـن عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، ديگر چنين ظلمى تصور ندارد
جـمـله (و مـا تخفى الصدور) به معناى وجوه كفر و نفاق و گناهان است كه صاحبش آن را در نفس خود پنهان مى داشت
اذا القـلوب لدى الحـنـاجـر) - (حناجر) جمع (حنجره ) به معناى سر حلق است. ايـن جـمـله كـنـايه است از نهايت درجه ترس، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسـد كـه گـويـى دلهـايـشـان از جـاى خـود كـنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه (كاظمين ) اسم فاعل از (كظم ) است و (كظم ) به معناى شدت اندوه است.
(مـا للظـالمـيـن مـن حـمـيـم و لا شـفـيـع يـطـاع ) - كـلمـه (حميم ) به معناى نزديك و خـويشاوند است، و معناى جمله اين است كه كفار خويشاوند و نزديكى ندارند كه به يارى آنـان بـپـا خـيـزد و حـمـيـت قـرابـتـش به هيجان آيد. و اين معنا در جمله (افلا انساب بينهم يومئذ) نيز آمده.
و معناى جمله (و لا شفيع يطاع ) اين است كه: كفار شفاعت پذيرفته ندارند.
مراد از (خـائنـة الاعـيـن ) تـمـامـى گـناهان نيست، بلكه تنها آن گناهانى منظور است كه براى ديـگـران هـويـدا نـباشد، و از آنان پوشيده باشد، مانند (سارقة النظر) كه به معناى نگاههاى زير چشمى و پنهانى است، به دليل اينكه جمله (خائنة الاعين ) با جمله (و ما تخفى الصدور) آمده.
و اللّه يقضى بالحق و الّذين يدعون من دونه لا يقضون بشى ء...
ايـن جـمـله حـجـت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت، كه آن را بعد از داستان انـحصار ملك در خدا در روز قيامت، نيز بعد از ذكر اينكه خدا (خائنة الاعين ) را مى داند، آورده، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند.
و حـاصـل ايـن حـجـت آن اسـت كـه: يـكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بـايـد در بـنـدگـان خـود و در بـيـن آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خـلقـش بـه حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كـنـنـد، نـه بـه حـق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند
نـگـاه امـام فـرمـود: در ايـن هـنـگـام اسـت كـه جـبـار - جـل جـلاله - با صوتى بسيار بلند كه از ناحيه او برمى خيزد، ندا مى كند، ندايى كه هـمه اقطار آسمانها و زمين آن را مى شنوند: (لمن الملك اليوم امروز ملك از آن كيست ؟) و كـسـى جـوابـش نـمـى گويد. در اين هنگام جبار - عزّوجلّ) پاسخ خود را چنين مى گويد: (لله الواحد القهار ملك از آن خداى يكتاى قهار است )
او لم يـسـيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الّذين كانوا من قبلهم كانوا هم اشد منهم قـوة و آثـارا فـى الارض فـاخـذهم اللّه بذنوبهم و ما كان لهم من اللّه من واق (21ذلك بـانهم كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فكفروا فاخذهم اللّه انه قوى شديد العقاب (22 و لقد ارسلنا موسى بايتنا و سلطان مبين (23 الى فرعون و هامان و قارون فقالوا سحر كذاب (24) فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الّذين آمنوا معه و استحيوا نساءهم و مـا كـيـد الكـافـريـن الا فـى ضـلال (25)
در زمـيـن سـيـر نـمـى كـنـنـد تـا بـبـيـنـنـد سـرانـجـام كـسـانـى كـه قـبـل از ايـشـان بـودنـد چـه شـد؟ آنـان از اينان نيرومندتر بودند و آثار بيشترى در زمين داشـتند با اين حال، خدا به كيفر گناهانشان بگرفت و از ناحيه خدا هيچ حافظى نداشتند (21).🟣🔴🟢🔵ايـن بـدان جهت بود كه رسولانشان به سويشان مى آمدند و آياتى روشن مى آوردند ولى كفر مى ورزيدند خدا هم ايشان را بگرفت كه خدا قوى و شديد العقاب است (22)همين ما بوديم كه فرستاديم موسى را با آيات خود و سلطانى مبين (23).به سوى فرعون و هامان و قارون پس گفتند: وى ساحرى است دروغ پرداز (24).و چـون حـق را از نـاحـيـه مـا آورد گـفـتـنـد فـرزنـدان هـر كـس كـه طـرفـدار اوسـت بـه قـتـل بـرسـانـيـد و زنانشان را زنده نگه داريد ولى كيد و نقشه هاى فرعون كيدى كور و نقشه اى بر آب بود (
فى الارض فينظروا...
اسـتـفـهـام در ايـن آيـه انـكـارى اسـت. و كـلمـه (واقـى ) اسـم فـاعـل از مـصدر (وقاية ) است به معناى حفظ كردن چيزى از هر چه آن را اذيت كند و به آن ضرر بزند.
و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه: (او لم يسيروا) چرا اين مردمى كه ما پيامبر به سويشان گسيل داشته ايم به (سير فى الارض فينظروا) در زمين نمى پردازند، تا به نظر تـفـكر و عبرتگيرى بنگرند كه (كيف كان عاقبة الّذين كانوا من قبلهم ) عاقبت مردمى كه قـبـل از ايـشـان مـى زيـسـتـه انـد چـگـونـه بـوده و آن امتها در اثر تكذيب پيامبران خود چه سـرانـجـامـى داشـتـند. (كانوا هم اشد منهم قوة ) با اينكه آن امتها از اينان نيرومندتر و داراى تمكنى و تسلطى بيشتر و آثارا و آثارى چون شهرهاى محصور به قلعه هاى محكم و كاخهاى عالى و پى ريزى شده داشتند، (فى الارض فاخذهم اللّه بذنوبهم ) در همين زمين كه اينان زندگى مى كنند زندگى مى كردند، ولى خدا ايشان را به كيفر گناهانشان بگرفت و به جرم اعمالشان هلاكشان كرد (و ما كان لهم من اللّه من واق ) و از ناحيه خدا هيچ حافظى كه حفظشان كند نداشتند