eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
7.6هزار ویدیو
472 فایل
مادرشش فرزند،نویسنده، علاقه‌مند به خوشبختی همه، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. بگو تابگم @barannejat https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیش‌نمایش فیلم سینمایی «بانوی بهشت» (The Lady of Heaven 2020) 💠این فیلم انگلیسی به داستان زندگی (س) و ماجرای حمله به خانه ایشان و به آتش کشیدن خانه می‌پردازد. 💠این فیلم جنجالی به دست انگلیسی ها ساخته شده و لایه‌های مختلف و پنهانی آن محل تأمل و گفت‌وگو است. سازندگان آن به دنبال آنند که جریان و طرفداران آن را امتداد تاریخی مهاجمان به خانه وحی معرفی کنند. این فیلم کوشیده تا مهاجمان را همان اهل سنت معرفی کند. ازین به بعد هوشیارتر باشیم.. یک سوال؛چرا تو مسایل رسانه ای همیشه از دشمن عقب تریم؟؟؟ @zedbanoo
دوباره قسمتت باید فقط یک لقمه نان باشد که سهم همسر و فرزندهایت بیش از آن باشد پر از شوری همیشه، بیشتر اما زمانیکه صدای پای بابایم بیاید یا اذان باشد به من آموختی حتی مسیر آشپزخانه برایم می تواند نردبان آسمان باشد خودت دست نوازش می شوی بر اشک های من نمی خواهی که چشم من به دست دیگران باشد من از این مهربانی های بسیار تو فهمیدم خدا باید چه اندازه صبور و مهربان باشد بیا و شام را پیشم بمان، بد بگذران یک شب که دریا می تواند پیش رودی میهمان باشد ✍️ عاطفه جوشقانیان https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6 @zedbanoo
29.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•|﷽|• ای وای مــادرم💚😔🥀 اللهـم عجـل لـــولـــیک الــفرج🍃💫 جهـت پسـت و اسـتورے🌿🌱 @zedbanoo
🌸🍃 (مدظله العالی) : 🌷(سلام الله علیها) 🔸درباره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با همین چشم مادّی ظاهربین که نگاه کنیم -حالا آن چشمهای حقیقت‌بین و واقع‌بین و عرشی جور دیگری ممکن است ببینند، چیزهای دیگری را ببینند- ▪️[می‌بینیم که] این بزرگوار از طرفی دختر عالی‌مقام پیغمبر است؛ ▪️دختری که پیغمبر دست او را میبوسد، جلوی پای او بلند میشود، در هر سفر آخرین دیدار او از خانه‌ی زهرا است و از آنجا به سفر میرود، از سفر که برمیگردد اوّلین جایی که سر میزند و سلام میکند خانه‌ی زهرا است؛ یک چنین دختری. از طرفی ، بانویی دارای عصمت است؛ مرتبه‌ی عصمت مرتبه‌ی عجیبی است، منزلت فوق‌العاده‌ای است. ▪️از طرفی هم‌تراز علیّ‌بن‌ابی‌طالب است؛ علیّ‌بن‌ابی‌طالبِ با آن عظمت، علیّ‌بن‌ابی‌طالبی که چشم عالَم وجود شبیه او را بعد از پیغمبر مشاهده نکرده؛ ▪️فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) همسرِ هم‌تراز یک چنین شخصیّتی است. ▪️از طرفی مادر چهار خورشید درخشان است که دو نفرشان امام معصومند و از طرفی سرسلسله‌ی نسل مبارک پیغمبر اعظم است که امروز بحمدالله بعد از ۱۴۰۰ سال، میلیون‌ها انسان در سراسر جهان به این نسبت مفتخرند؛ سرسلسله‌ی این نسبت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. 🍃بیانات در ارتباط تصویری با مداحان ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ @zedbanoo
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بشنوید| سخنرانی علیه‌السلام 🔹دنیای بدون علیه‌السلام متصور است؟! 🔸نقل قولی از علیه‌الرحمة در مورد علیه‌السلام... 🔹توصیف امیرالمؤمنین از زبان خودشان. 🔸در شأن و وصف ما هرچه در توان دارید بگویید (که نمی‌توانید حقش را ادا کنید)، ولی غُلُو نکنید! 🔹دنیا گنجایش و ظرفیت را ندارد، مگر ذره و اندکی از آن‌همه! 🔸چرا عظمت در این دنیا درک‌شدنی نیست و و در بهشت دنبال امام علی علیه‌السلام می‌گردند؟! 🔹اگر علیهاالسلام به کسی غیر از امیرالمؤمنین می‌رسید، چه میشد؟! 🔸و ... 🌹عید شما همراهان عزیز مبارک🌹 •••✾•┈🍃💐🍃┈•✾••• 🔻کانال @rasmevafa @zedbanoo
14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩🏻‍🍼✨ +زن کارای مهم تری داره تو عالم :) 🎙صحبت های مهدی رسولی درباره جایگاه زن ،، ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅ کانال برتــر حجاب https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
قصه گنجشک کوچولو و نور زیبای حضرت زهرا(س) نویسنده: خانم فاطمه فرامرزی منبع:علل الشرایع جلد۱صفحه۱۸٠،بحارالانوار جلد۴صفحه۱۱، ریاض الابرار فی مناقب الائمة الأطهار جلد۱صفحه۱۴ کاری از گروه شعر و قصه در مسیر مادری 🌹🌹🌹🌹🌹 روزی روزگاری توی شهر مدینه گنجشک کوچولویی🐥 زندگی میکرد. این گنجشک کوچیک هر روز مثل گنجشک های دیگه ی شهر، صبح خیلی زود بیدار میشد و شروع میکرد به جیک جیک کردن و پرواز کردن. گنجشک کوچولوی قصه ی ما خیلی کنجکاو بود و هرچیزی رو میدید در موردش فکر میکرد. اون همیشه دنبال جواب سوالاش بود. خلاصه بچه ها، گنجشک کوچولو یه روز صبح خیلی خیلی زود از خواب بیدار شد. اطرافشو نگاه کرد، همه جا روشن شده بود. گنجشک میخواست روز خودش رو شروع کنه. اما هرچقدر دور و برش رو نگاه کرد، دید همه خوابن... گنجشک تعجب کرد، با خودش گفت مگه الان صبح نشده؟؟ پس چرا بقیه بیدار نمیشن؟؟ اون حتی چندتا از دوستاش صدا کرد و گفت: جیک جیکو! گنجیشکی! اما مثل اینکه واقعا اونا خواب بودن. گنجشک کوچولو که دید صدا زدن فایده ای نداره، دوباره شروع کرد به پرواز کردن، نگاهی به آسمون بالاسرش کرد و دید آسمون هنوز تاریکه. 🌌 با خودش گفت؛ آسمون که تاریکه... پس این نور سفید قشنگ از کجا میاد؟ اصلا چطوری دیوار خونه ها روشن شده؟🧐 وااااای درختا رو ببین! اخه چطوری میشه این همه نور تو شهر باشه و آسمون هنوز تاریک باشه؟!! یعنی هنوز صبح نشده؟؟ ولی هرچیزی که هست، این نور خیلی بهم آرامش میده😌... اصلا دیگه دلم نمیخواد بخوابم، دلم میخواد فقط بشینم روی شاخه ی درخت ها و به این نور نگاه کنم😍... من بااااااید بفهمم این نور از کجا میاد... گنجشک کوچولو، تصمیم گرفت روی یه درخت بشینه تا شاید صبح که هوا روشن شد به جواب سوالش برسه. پس شروع به پریدن کرد و انقدر ازین طرف به اون طرف پرید، تا بالاخره روی یه درخت نشست. اگه گفتین کدوم درخت!؟ همون درختی که نزدیک دیوار مسجد بود. گنجشک همینطور که روی درخت نشسته بود، یه دسته از آدما رو دید که دارن میان به سمت مسجد. گنجشک صدای اونا رو نمی شنید، ولی خیلی دوست داشت بره بین اونها یه چرخی بزنه و ببینه اون آدم ها هم مثل خودش اون نور خیییییییلی زیبا رو دیدن یا نه؟ امااااااا، گنجشک کوچولو انقدر پرواز کرده بود و از این درخت به اون درخت پریده بود که حسابی خسته شده بود. بخاطر همین کم کم چشماش سنگین شد و خوابش برد...😴 نزدیک اذان ظهر که شد، گنجشک کوچولو با صدای همهمه ی مردم از خواب بیدار شد. مسجد کم کم داشت شلوغ میشد. یکم پرواز کرد و رفت بالای سر آدما. یه چرخی زد و به حرف هاشون گوش داد... یکی میگفت: این نور زرد از کجا میاد چقدر قشنگه... یکی دیگه میگفت: اتفاقا صبح هم یه نور سفید توی شهر پخش شده بود. اون نور انقدر زیاد بود که حتی به اتاق هامون هم رسیده بود... بعدی میگفت: ولی نوری که الان داریم میبینیم رنگش زرده، خودم دیدم حتی صورت بچه هامم از این نور زرد شده!! گنجشک کوچولو اطرافشو خوب نگاه کرد... مردم راست میگفتن، انگار همه جا زرد زرد شده بود... درختا... صورت آدما... دیوارها.... مغازه ها... گنجشک با خودش گفت: اصلا بهتره دنبال این آدما برم، شاید بفهمم این نور از کجا اومده؟ پس شروع کرد به پرواز کردن... مردم شهر وارد مسجدشدن و شروع کردن به سوال کردن از پیامبر... همه پرسیدن: ای رسول خدا! این نوری که توی شهر می تابه از کجاست؟ پیامبر با مهربونی گفتن: اگه میخواید به جواب سوال تون برسید، برید به خونه ی دخترم فاطمه زهرا... واااااااای حضرت زهرا.... گنجشک کوچولو عاشق حضرت زهرا بود، خیلی خوشحال بود که قراره به خونه ایشون بره و جواب سوالشو اونجا پیدا کنه... وقتی به خونه ی حضرت زهرا رسیدن، گنجشک کوچولو چرخی زد و روی دیوار خونه نشست. اون منتظر موند تا حضرت زهرا رو ببینه... یه مدت کوتاهی گذشت.... بالاخره در باز شد... واااااای چه نور زرد زیبایی... چه صحنه قشنگی... حضرت زهرا داشت برای نماز آماده میشد و این نور خیلی زیاد از صورت ایشون بود که به کل خونه ها و در و دیوار شهر می تابید... گنجشک کوچولو خیلی تعجب کرد... اون با خودش گفت: وااااای خدای من...بالاخره راز این نور رو فهمیدم... من میدونستم که این نور عجیب از خورشید نیست... گنجشک کوچولوی قصه ی ما چرخی دور خونه حضرت زهرا زد و بعد، برگشت. اون برای همه ی دوستاش، چیزایی که دیده بود رو تعریف کرد... گنجشک ها با دقت به حرفای دوستشون گوش میکردن و ازخوشحالی مدام جیک جیک میکردن... آروم آروم آفتاب داشت غروب میکرد و هوا داشت تاریک میشد که این بار گنجشک کوچولو دید که نور سرخ رنگ خیلی زیبایی شهر رو پر کرده... به کانال شعر، قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇 @gheseshakhsiatemehvari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 استاد میرباقری | شب دوم فاطمیه اول ۱۴‌۰۲، در هیئت ثارالله همدان ✍ خیلی عالیه... @almohanaa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌📌📌چند دقیقه وقت بذار این داستان رو گوش کن و اشتراک بذار وقت زیادی ازت نمیگیره ولی شاید نور امید شد برای خیلیا توام شریک این ثواب باش @onseyeganeh @almohanaa