بسم الله
تا حالا نگفته بودم، اما ما دختردارها،
ما زیاد فرزنددارها،
یکی از خوبیها و دلخوشیهای زندگیمان این است: به سن هرطفلی که در کربلا بود، طفلی داریم: کودکی شش ماهه،😭
کودکی رقیه نام به سن و اندام رقیه خاتون،
کمی بزرگتر یه سن سکینه،😭
درسن عبدلله،هم پسری که تصور اینکه دستهایش از بازو آویزان شود،هم دشوار است
⚫️امشب شب رقیه است،
ومن دائم به گوشهایش نگاه میکنم و با خودم دعا میکنم: خداکند قد وقواره ی رقیه به جهت هاشمی بودنش، کمی درشت تر بوده باشد، مثلا به عمویش عباس رفته باشد.
خداکند گوشوارش،کمی سبکتر،
پاهایش کمی مقاومتر،
⚫️با خودم آرزو میکنم قدش انقدر بلند بوده باشد که موقع کشیدن موهایش بادست زجر، کمی کمتر دردش گرفته باشد.
😔بارها به گونه های دخترم نگاه میکنم و با خودم محاسبه میکنم: تفاوت اندازه صورت و کف دست یک مرد جنگی قدرتمند را.
که خدا کند آنقدرها درشت هیکل نبوده باشد...
به کوچکی پاهایش زل میزنم و اندازه ی آغوشش را آنقدر اندازه میگیرم تا ببینم سر یک پدر، هرقدر هم که رگهاش...😭
ومحاسن و موهایی چونان که پدرش داشت،
آیا ممکن است روی پاهایش جا بگیرد یا به سختی با دستها و پاهایش،آن را گرفته تا نیفتد ..
هرچند افتاد همان موقعی که خودش هم افتاد..
ما دختردارها شبهای رقیه، هر دم روضه ی مجسم داریم...
#عزاداریها_قبول
@zedbanoo