دسته گلی برای تو
🔹پخش فیلم داستانی «دسته گلی برای تو» با موضوع سبک زندگی ایرانی اسلامی، دفاع مقدس و شهید مدافع ملت «مرتضی ابراهیمی» امشب از شبکه اول سیما ساعت ۲۳
@shabakekhabari_salehinmalard
🌼 چگونه با دانستن اصول ساده کودکانی سالم داشته باشیم و از بیماری پیشگیری کنیم؟
🔶 رهنمون برگزار میکند:
دوره آموزش مجازی «کودک سالم»
👦🏻🧒🏻
( دو جلسه )
🌱 جلسه اول :
اصول ششگانه حفظ سلامتی کودکان در طب سنتی ایران
⭐️ اصول تغذیه سالم در کودکان
⭐️ خواب مناسب و آثار آن در رشد و سلامت اطفال
⭐️ آثار تحرک مناسب در سلامت کودکان
⭐️ تاثیر حالات روحی در سلامت اطفال
⭐️ آثار نامناسب یبوست مزاج در سلامت کودکان
⬅️ مخاطبان کارگاه:
والدین گرامی، مربیان عزیز، و تمامی علاقمندان به حوزه کودک
✅ دکتر مریم یزدیان متخصص طب ایرانی
⏰ زمان : یکشنبه ۱۱ آبان ساعت ۱۵
♦️ ثبت نام آزاد برای هر جلسه : ۳۰ هزار تومان
♦️♦️ثبت نام با تخفیف برای متقاضیانی که قصد شرکت در هر دو جلسه را دارند : ۵۰ هزار تومان
👨🏻💻 اطلاعات بیشتر و ثبت نام :
@rahnemoon_admin
www.iranrahnemoon.ir
@iranrahnemoon
روح بلند وملکوتی حاج ماشالله آسمانی شد ...
نگاهی به زندگی حاج ماشالله خدادادپور کرمانی
به گزارش «شیعه نیوز»، "سي و دو سال از بهار عمرم مي گذشت ، روزي در كارگاه نجاري مشغول كار بودم، احساس تهوع شديدي به من دست داد ، آن چنان كه نتوانستم تحمل كنم. نزد پزشكي كه در همسايگي مغازه ام بود به نام دكتر سید حسين وكيلي مراجعه كردم. پس از معاينه، نارسايي و مشكل كليه ها مشخص شد، وی گفت : كليه هات از كار افتاده. داروهايي تجويزنموده و دستور استراحت داد.
در منزل بستري شدم، و داروها را مصرف مي كردم ولي روز به روز حالم بدتر مي شد. از خوردن آب هم، منع شده بودم. گاهي از شدت تشنگي فقط لبهايم را تر مي كردند. ادرار از من خارج نمي شد. چون كليه ها كاملا از كار افتاده بود و در آن زمان دستگاه دياليز هم وجود نداشت. تا اين كه تمام بدنم ورم كرد. پاها و دستها ورم كرده، چون كنده ي درخت شده بود،و اصلا خم نمي شد. شكمم بزرگ شده بود و آب آورده بود. آن چنان متورم شده بود و پوست شكم نازك شده بود كه داخل آن پيدا بود.
دكتر گفت: نبايد حركت كني. از شدت درد و ناراحتي به ديوار پنجه مي كشيدم، مدت دو سال در منزل به پشت خوابیدم. آنچه ذخيره داشتم، خرج كردم، اما هر روز دردم بيشتر می شد. نااميدي كامل و ناتواني ام از ادامه درمان باعث شد مرا چون مرده اي از روي تخت بلند كردند و به بيمارستان ارجمند منتقل كردند. آن گاه ديدند موريانه تخت و تشك و مقداري از پشت مرا سوراخ كرده، كه در اثر بي حسي كه در بدنم پيدا شده بود، متوجه آن نگرديده بودم.
در بيمارستان شوراي پزشكي تشكيل دادند، و هر روز دوبار بدنم را زير برق مي گذاشتند، و داروهاي گوناكوني را روي من آزمايش مي كردند، و اگر كسي مي خواست تزريق كردن را ياد بگيرد، روي من تمرين مي كرد. آب شكم مرا به وسيله ي سرنگ مي كشيدند، ولي هيچ يك از برنامه هاي درماني موثر واقع نمي شد.
پس از يك دوره شش ماهه، مرا مرخص كردند و به منزل فرستادند، ولي حالم هر لحظه بدتر مي شد و لذا با وساطت پزشك معالجم مجددا مرا به بيمارستان بردند، و باز هم بعد از شش ماه مرا به منزل برگردانند. در اين مرحله، حالم به قدري وخيم شد كه قابل گفتن نيست(مثل اينكه اينجا شكم حاج آقا پاره مي شه و قابل تو صيف نيست) مرا به بيمارستان بردند . روزي استاندار وقت كرمان، آقاي صمصام، براي بازديد از بيمارستان ارجمند وارد اتاق من شد. تا وضع مرا ديد، خيلي ناراحت شد و با دكترم صحبت كرد. استاندار گفت : اين مريض را به خارج بفرستيد و كليه مخارج آن را من متحمل مي شوم. ولي دكتر هرمان ابراشر كه آلماني بود، گفت:اين مريض در هيج جاي دنيا قابل علاج نيست. دکتر جلو آمد و پلكهاي مرا بالا زد و گفت اين مريض 24 ساعت ديگر بيشتر زنده نيست و فرستادن او به خارج هم فايده اي ندارد. چنان بدنم ورم كرده بود كه چشمهايم ديده نمي شد و آب كه زير پوست بدنم جريان داشت، معلوم مي شد. دكتر به استاندار گفت : فقط 3 تا فرزند كوچك دارد، اگر لطف كنيد آنها را به پرورشگاه تحويل بدهيد.
بچه هايم را آن روز به بيمارستان آوردند كه در آخر عمر در كنارم باشند. با توجه به نااميدي پزشكان مرا به خانه آوردند و در همان اتاق خشتي گنبدي كوچك خواباندند. تمام دوستان و آشنايان به جز تعداد معدودي كه بعضي از آنها اكنون زنده هستند و شاهد ماجرا مي باشند، بقيه مرا ترك كردند. هر كس چيزي برايم تجويز مي كرد. بعضي شراب كهنه را تجويز مي كردند. ولي من كه هميشه از خداوند متعال مي خواستم، مرا شفا دهد، گفتم چنانچه بميرم و شراب مرا نجات دهد، حاضر نيستم شراب بخورم. زيرا امام صادق علیه السلام فرمودند: در حرام شفا نيست.
از همه چيز و همه كس دل بريده بودم و هيچ چيزي برام معني و مفهومي نداشت. ديگر دارو هم نمي خوردم و به دكتر مراجعه نمي كردم . از همه جا دل كنده بودم و از همه مايوس، ولي تنها نور اميد در دلم به مولايم امام حسين علیه السلام بود. انتظار مي كشيدم كه آقا به من نظر لطف كند. همه برايم دعا مي كردند ، حتي در مساجد، مردم شفاي مرا از خدا مي خواستند.
به بركت همين دعاها حضرت ابا عبدلله الحسین علیه السلام به من نظر كردند، شب و روز چشمم به در اتاق دوخته شده بود كه آقا بيايند. ماه محرم پديدار شد و هر روز اميد من بيشتر مي شد. تا اینکه صبح روز هشتم محرم، ناگهان ديدم يك كبوتر سفيدی لب بام خانه ام نشست. با خود گفتم خدايا اين كبوتر كه سه طوق بر گردن، يكي به رنگ سبز، يكي سفيد، و ديگري قرمز ، پا و پنجه اي بلند داشت . خيلي زيبا بود، قاصد حسيني است؟ خدايا اگر اين كبوتر براي نجات من فرستاده شده، بيايد كنار تختم. ناگاه كبوتر آمد و زير تخت من رفت. من آرامش پيدا كردم. ساعتي بعد، مادرم وارد اتاق شد. در حالي كه دستمالي در دست داشت، گفت:پسرم اين دستمال آغشته به اشك بر امام حسين و دستمال را به سينه من ماليد. نمي توانستم حرف بزنم. با اشاره به مادرم فهماندم كه مهمان دارم. در زير تخت
است. مادرم براي كبوتر آب و دانه آورد. اما كبوتر چيزي نخورد و صدايي از او شنيده نمي شد. سرش را زير بالش كرده بود.
شب شانزدهم محرم شد. دلم بسيار شكست. گفتم آقا روز عاشورا تمام شد، چرا به من جواب نمي دهي؟
درب اتاق را از بيرون روي من مي بستند و هر كس دنبال كار خودش مي رفت. يك وقت چشمهايم را روي هم گذاشتم. در عالم مكاشفه، ديدم سقف اتاق شكافته شد. آقايي همانند يك پارچه نور، تشريف فرما شدند و روي صندلي چوبي كنارم نشستند (هنوز هم آن صندلي باقيست) از تخت با همان حال ضعف پايين آمدم و با يك دست بازوي آقا را گرفتم و دست ديگرم را روي شانه آن حضرت قرار دادم و هي مي گفتم: به!به! به صورت عالم نگاه كردن عبادت خداست. ايشان به من لبخند مي زدند. عرض كردم:شما چه كسي هستيد؟
آقا فرمودند:چه كسي را صدا مي زدي؟
گفتم: من آقا امام حسين را مي خواستم.
فرمودند : من امام حسينم، از ما چي مي خواهي؟
گفتم:آقا شما خود مي دانيد من چي مي خواهم .
در همين حال، دوباره سقف اتاق شكافته شد و دو دست قطع شده در حالي كه داخل بشقابي بود، روبروي آقا حاضر شد . نگاه كردم ديدم اين دستها بدن و سر ندارد.
آقا فرمودند : به من نگاه كن و از ما چيزي بخواه.
گفتم:خود شما مي دانيد چه مي خواهم.
فر مودند: هر چه خواستي، ما به تو داديم.
گر طبيبانه بيايي به سر بالينم
به دو عالم ندهم لذت بيماري را
بعد فرمودند بلند شو برويم!
آقا دستم را گرفت و به مسجد خواجه ي خضر كرمان بردند، در حالي كه دو دست بريده نيز در كنار آن حضرت بود. ديدم منبري بسيار زيبا وجود دارد و مسجد مملو از افرادي كه همه ي انها يك پارچه نور بودند. وقتي آقا وارد شدند، همه از جا بلند شدند. من هم جلو ايشان ايستاده بودم و مي گفتم: به!به! نظر به صورت عالم عبادت است. عرض كردم آقا شما كجا بوديد اينجا تشريف آورديد.
ناگهان از آن حال بيرون آمدم. ديدم در اتاق خودم هستم. ولي داخل اتاق بوي عطر و گلاب و بوي تربت سيد الشهدا فضا را پر كرده است و كبوتر از زير تخت بيرون آمده و با صداي بلند مي خواند و به دور من مي چرخد. احساس كردم بدنم سبك شده. دست به شكمم كشيدم، ديدم سالم است. فوري از تخت پايين آمدم. چون درب اتاق را از پشت بسته بودند، در زدم. مادرم در را باز كرد و مرا بغل كرد و گفت: چه خبر است؟ در اين اتاق چه اتفاقي افتاده كه اين همه بوي خوش و عطر تربت مي آيد؟ همه تعجب كردند كه من چگونه بر خاستم. گفتم:آقا امام حسين مرا شفا داده. با صداي بلند و اشك چشم فرياد يا حسين مي زدم. آمدم در حياط منزل، احساس كردم بايد به دستشويي بروم. بعد از 4 سال براي اولين بار با پاي خودم به دستشويي رفتم. مقدار زيادي چرك و خون از من دفع شد. و بدنم كاملا راحت شد. سبك شدم. تمام ورم هاي بدنم فرو نشست. حتي دو طرف بدنم كه از شدت ورم فتق كرده بود خوب شد. آن گاه وضو گرفتم و همه اش يا حسين مي گفتم و گريه مي كردم تا صبح شد. همسايگان تصور مي كردند من مرده ام و براي من بستگانم گريه مي كنند. بعضي از آنها صبح به عنوان تشييع جنازه من آمدند. ديدند من سالمم و شفا گرفتم. همديگر را خبر كردند تا شفا يافتن مرا ببينند. برايم لباس و كفش آوردند. تصميم گرفتم ظهر آن روز براي نماز جماعت به مسجد جامع كرمان بروم. اول ظهر در صف جماعت شركت كردم. تا به امامت مرحوم آيت الله صالحي نماز را به جماعت بخوانم. در بين دو نماز، دو نفر از افرادي كه چند روز قبل به عيادت من آمده بودند، در دو طرف من نشسته بودند و با تعجب به من نگاه مي كردند. يكي به ديگري گفت: اين جوان چقدر شبيه آقا ماشاالله است. ديگري گفت: بيچاره آقا ماشاالله در حال مرگ است، كارش تمام است، خدا او را شفا بدهد. من گفتم : خودم ماشاالله نجارهستم و خداوند به عنايت امام حسين مرا شفا داد. مردم فهميدند. دورم جمع شدند و مي خواستند لباسهايم را پاره كنند، ولي آيت الله صالحي و عده اي ديگر مانع شدند.
روز بعد دكتر وكيلي كه سال ها مرا معالجه مي كرد، متوجه شد مرا به بيمارستان فرستاد و يك آزمايش و عكسبرداري كامل از من انجام داد. دكترها متعجب شدند و دكتر هرمان آلماني به دكتر وكيلي گفت: چه دارويي براي اين تجويز كردي كه خوب شده. بگو تا ما براي همه ي مريض هاي مثل او تجويز كنيم؟ اما دكتر وكيلي جواب داد: جد من ، ابا عبدالله الحسين علیه السلام، او را شفا داده. تمام دكترها و پرستارها كه وضع مرا ديده بودند، شروع به گريه كردند.
دكتر هرمان آلماني گفت: اين آقا از يك بچه اي كه تازه متولد مي شود، سالم تر است.
بعد از شفا يافتنم، كبوتر سفيد 4 ماه در منزل من بود و صبح روز شهادت صديقه ي كبري فاطمه زهرا علیها السلام، داخل حياط نشسته بودم كه كبوتر هم آمد كنارم نشست و بعد از چند لحظه، پرواز كرد و به دور حياط چرخيد و بر لب بام جايي كه روز اول وارد شده بود، نشست. من به كبوتر نگاه مي كردم و اشك مي ريختم كه ناگاه پرواز كرد و رو به قبله به سوي آسمان بالا رفت. آن قدر به او نگاه كردم
تا از ديده ي من غايب شد. فوري رفتم به منزل مرحوم حجه الاسلام حاج آقا طاهري كه آن روز، روضه داشتند. عده اي از علما و روحانيون نشسته بودند و چون مرا مضطرب ديدند، سوال كردند: چرا ناراحتي؟ گفتم: كبوترم رفت. آقايان گفتند: آقا ماشاءالله ، نگران نباش ، ماموريتش تمام شده. من قلبم آرامش پيدا كرد.
دستور روضه خواني از جانب ابا عبدالله الحسين
یك سال بعد، روز هشتم محرم همان روزي كه سال قبل قاصد حسيني كبوتر سفيد به خانه ام آمده بود. دلم مي خواست در منزل روضه خواني بر پا كنم ولي قدرت مالي نداشتم. با چشم اشكبار، وارد اتاق مخصوص شدم"شفا خانه" و گفتم آقا امام حسين مي خواهم روضه خواني بر قرار كنم. ميل دارم منبر بسازم و در مساجد بگذارم ( كه تا كنون متجاوز از صد ها منبر ساخته ام كه يكي از آنها در مسجد مقدس جمكران است) دوست دارم غذا طبخ كنم و به عزا داران بدهم. بعضي گفتند بگذار سال آينده. مادرم مي گفت: كسي كه چيزي ندارد، بهتر است جلسه روضه ي مختصري را در مسجد الرضا كه در نزديكي خانه مان است، بر پا كند. من گفتم مادر! بايد روضه را داخل همين منزل بخوانم، آن هم منزلي كه امام حسين تشريف آوردند. مي خواهم همين جا خيمه بزنم.
شب نهم(شب تاسوعا) كه مصادف با شب جمعه بود، خوابيدم. در عالم رويا ديدم ، نوري از آسمان با زمين آمد و همان آقايي كه سال گذشته مرا شفا دادند، وارد حياط شدند. عبايي بر دوش و نعلين زردي به پا داشتند و من با حالت ادب دست به سينه مقابل شان ايستادم. آقا لبخندي به من زدند و عبا را از بدن بيرون آوردند و روي زمين گذاشتند.
من گفتم: آقا براي چه از در بسته آمديد؟
فرمودند: مگر نمي خواهي روضه بخواني؟ آمديم به تو كمك كنيم. برو يك جارو بياور.
من ناراحت شدم كه چرا آقا جارو كنند. خودم جارو مي كنم. از طرفي فكر كردم جاروهاي ما تميز نيست تا به دست مبارك آقا بدهم. يك وقت ديدم دوباره نوري داخل منزل آمد كه محله را روشن كرد كه قابل وصف نيست. ديدم جاروي زيبا به دست آقا داده شد و آقا مقداري از حياط را جارو زدند و بعد با دست مباركشان اشاره كردند كه منبر را اينجا بگذار. تو روضه بر پا كن ما تو را كمك مي كنيم. من خانمم را صدا زدم كه بيا از آقا پذيرايي كن. دوباره نور شدند و پرواز كردند. به ساعت نگاه كردم ، ديدم ساعت دو نصفه شب است و عجيب آنكه شبي هم كه آقا شفايم داد، ساعت دو بامداد بود. باز هم تا صبح "يا حسين يا حسين" گفتم و گريه كردم. عرض كردم آقا ممنونم كمك كرديد،راحت شدم. اذان صبح شد نماز خواندم. بعد از نماز صدايي در خانه بلند شد. در را باز كردم. ديدم آقاي حاج صادق مهرابيان است. او دعاي كميل را از حفظ بود و از دوستاني بود كه دوران نقاهت و مريضي به من كمك مي كرد. دست بر گردنم انداخت و گفت: مي خواهي روضه بخواني؟
گفتم شما از كجا فهميدي؟
گفت آنچه تو در خواب ديدي من هم ديدم.
مقداري قند و چاي داد و گفت اين ها را آقا امام حسين برايت حواله كرده. ناراحت نباش. من حاج آقا موحدي را دعوت مي كنم و روضه را برگزار مي كنيم.
بعد يكي از همسايه ها گفت: مي خواهي روضه بخواني؟ من به دلم گذشته كه بلندگو و زيلو را من مي آورم. وسايل را آوردند و روضه خواني را بر پا كردم. از روز اول مجلس بسيار عجيبي شد. جمعيت فراواني آمدند. علما نيز شركت كردند و اكنون حدود چهل سال از اين مجلس با شكوه مي گذرد كه هر ساله جمعيت زيادي از عاشقان و شيفتگان حسيني از شهرهاي مشهد،قم،تهران،يزد،و.... در اين عزا خانه شركت مي كنند و علما، وعاظ و مداحين اهل بيت اداي وظيفه مي نمايند، و مجلسي كم نظيری است. بعضي هم در اين مجلس حاجت گرفته اند.
حتي يك جوان زرتشتي شفا گرفت، در حالي كه مادرش در اين خانه متوسل به قمر بني هاشم شده بود، و صدا مي زد. آقا دو دست قطع شده شما در اين منزل آمده بچه ام را شفا بده. زن مي گويد: وقتي به خانه رفتم، ديدم جوان فلجم نشسته. دست بر گردنش انداختم و گفتم چي شده؟ گفت مادر آقايي با دو دست قطع شده آمد و فرمود مادرت خانه ماشاالله نجار به ما متوسل شده است. حالا از جا بلند شو! و من هم نشستم و آقا كه سوار اسب بود در حالي كه دست نداشتند، تشريف بردند. و به بركت اين كرامت آنها به شرف اسلام مشرف شدند.
و باز چندين خانم كه 18 و 12 سال ازدواج كرده بودند و بچه دار نمي شدند، از اين شفا خانه نتيجه گرفتند و بچه دار شدند."
هر ساله مقداري گلاب از آستانه مقدسه ثامن الحجج علي بن موسي الرضا علیه السلام حواله اين مجلس مي شود كه عزاداران با شور و هيجان خاصي و با شيون و ضجه و ناله از اين گلاب استفاده مي كنند. اين گلاب به وسيله ي مرحوم حاج آقا حسين بزرگزادگان كه از خادمين حرم مطهر امام رضا علیه السلام بودند، حواله اين مجلس می شد كه هنوز هم هر ساله خادمين مطهر اين گلاب را مي آورند و آن مرد مخلص امر كردند 18 روز به تعداد سن مادر معصومين روضه خوانده شود و گلابدان مخصوص از آستانه مقدس آوردند كه خود آقاي حاج ماشاالله اي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید #آیه_های_انتظار | شعرخوانی سیدحمیدرضا #برقعی در مسجد مقدس جمکران
🔺️به مناسبت نهم ربیعالاول سالروز آغاز امامت حضرت ولیعصر عجلالله تعالی فرجه
💠💠💠
@zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ توی این روزهایی که همه درگیر چالشهای ضدّارزشی در #فضای_مجازی شدهاند، نوجوانهای شهر گلهدار در استان فارس، #چالش_قرآنی قرائت صحیح «بسم اللّٰه الرّحمٰن الرّحیم» رو راه انداختهاند...
✍🏻 عبدالستار
#سبک_زندگی #چالش
@zedbanoo
🔸️اعلام نتایج ثبت نام در طرح فرزندان غدیر (حمایت از درمان زوجهای نابارور)
🔸️ جهت آگاهی از اسامی منتخبین به نشانی زیر مراجعه نمایید.
https://nabarvari.khadije.com/f/1/inquiry
#فرزندان_غدیر
💠 @samtekhoda3
@zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
بسته حمایتی دولت #فنلاند برای نوزادان baby box
در فنلاند دولت کمک های زیادی به #خانواده ها در این رابطه میکنه؛ یکی از این کمکها بی بی باکس هست که دولت به صورت رایگان برای خانواده ارسال میکنه؛ این جعبه شامل بیش از ۶۰ مورد از وسایلیه که بچّه در سال اول زندگی بهشون احتیاج داره؛🎁🧥👖👕🧤🧦🧤🧦🧣🤰
علاوه بر وسایل داخل جعبه، از خود جعبه هم به عنوان جایی برای خواب بچّه در چند ماه اول زندگیش میشه استفاده کرد.👨👩👧
این جعبه ها رو فنلاند بیش از ۸۲ ساله که داره برای خانواده ها ارسال میکنه.
فنلاند جزء کشورهای با استاندارد زندگی بالاست امّا همیشه اینطور نبوده؛ در سالهای بعد از استقلال فنلاند، فنلاندی ها شرایط خیلی سختی رو داشتن و بسیار فقیر بودن و نرخ مرگ و میر نوزادان خیلی بالا بوده؛ برای همین دولت در سال ۱۹۳۸ میلادی این جعبه ها رو معرّفی میکنه و ارسال میکنه برای خانواده های خیلی فقیر تا کمکی باشه بهشون و دیگه از سال ۱۹۴۹ کلا برای همه شهروندان و افرادی که اقامت فنلاند رو دارن این جعبه ها رو قبل از تولّد نوزاد میفرسته.
هر سال دولت فنلاند بر اساس نظرهایی که دریافت میکنه وسایل داخل جعبه رو بهتر میکنه و طرّاحی لباس ها و وسایل رو عوض میکنه.
✍نکته ی خیلی مهم: درسته فرزند آوری در ایران یک معضل شده و جمعیتمون داره پیر میشه، امّا با همین شرائط غیرمطلوب، رشد جمعیتی ایران نسبت به این کشور چند برابر طبق آمار رسمیه و در واقع سیاست های تشویقی فنلاند به خاطر اوضاع نامطلوب و بغرنج فرزندآوری در کشورشونه، رشد جمعیتی فلاند در حال حاضر فاجعه است.
@zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سالروز#ازدواج خاتم الانبیاحضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله)ومادر مؤمنین حضرت خدیجه کبری(سلام الله علیها)مبارکباد💖
#سبک_زندگی
#ازدواج
@zedbanoo
خب ،خب ،خب. «عید همه مبارک»
بمناسبت این روزای ترگل ورل وقشنگ،
می خواهیم ازیک قاعدهی روانشناسی جذاب پرده برداری کنیم👇
و اکنون این شما واین قاعده ی خوب خوشبختی،قاعده ی :«شل کن»😅
تعجب نکنید ؛بله درست خوندید :قاعده ی «شل کن»
قاعده ای که رمز و راز خوشبختی توش خوابیده🥰🥰
قبل از اینکه بخواهید راجع بهش موضع بگیرید،بگم که همه ی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، دچار این قاعده هستیم.اما خیلی هامون نمیدونیم چجوری باهاش رفتار کنیم😒
مثلا :صدجا سر بچه مون داد میزنیم،به نماز که میرسیم، توانی باقی نمونده پس 👈 شل میکنیم.
انواع و اقسام کلاسا وسرگرمی ها رو برای بچه ونوجوانان فراهم میکنیم اما به محض اینکه بحث دینداری میشه ،انگار کسی تو گوشمون وبعد هم به زبونمون جاری میکنه که:« حالا زوده چه خبره،بی خیال»و
شل میکنیم.اما این قاعده کجاها کاربرد صحیح داره؟
ببینم تاحالا پیش اومده از یک حرف فامیلتون جوری رنجیده خاطر بشی که نه تنها اون شب بلکه تا چند روز وچند ماه، با فکر اون حرف،اعصاب خودتو بهم بریزی؟
خب راه نجاتت در «قاعده شل کن» هست..
شل کن و بگذار حرف و کار وحتی فرد رو فراموش کنی...
یا وقتی یک تجربه ی تلخ تو زندگیت پشت سر میذاری؛تا حالا فکر کردی عامل روانی افسردگی،برگشت به غم واضطرابی هست که گذشته اما ذهن،به اون بر میگرده؟پس 👈 «شل کن»
یا مثلاً شده وقتی خونت از تمیزی برق نمیزنه، مهمون میرسه وتو بازم دو تا چاره داری،:«یا بااعصاب خوردی،کام خودتو تلخ کنی وبهزمین وزمان فحش بدی، یا اینکه شلذکنی واز اومدن مهمون سرزده لذت ببری😌🥳
خیلی مشکلات تو زندگی پیش میاد وسختیهایی که اگه بخوای دنبال مقصر بگردی یا بهشون زل بزنی وغصه بخوری،تموم شدنی نیستن، پس در مقابل همه شون😁 شل کن.
همون طور که اضطراب درآمپول،درزایمان، در آزمایش،باعث قبض و درد بیشتر هست.پس👈 «شل کن»
شل کن و جز نسبت به خطوط قرمز اعتقادیت، در هیچ زمینه ای از اعصابت مایه نذار...شل کن گلم شل کن،دردش کمتره😀😅👇
#سبک_زندگی
#اضطراب
@zedbanoo
😭🤲😭🤲😭🤲😭🤲😭🤲😭🤲😭🤲
اما کلام ما،
«یا ابانا استغفرلنا انا کنا خاطئین»
ببخش آقا ؛
ببخش که مثل ماهی 🐟نفهمیدیم وسط اقیانوسیم🌊 و شکر 🙏نکردیم
شکر🙏 آفتاب عزتمند سید علی
شکر🙏 نفس کشیدن در سایه امن جامعه اسلامی
شکر 🙏ثمر دادن خون شهدا
شکر 🙏تربیت نسل مدافع حرم
شکر🙏 عبادت های شبانه حاج قاسم ها
شکر ...
خدایا ببخش😭
ما اندازه رضایت ذات سبحانت، اطاعت آقا نکردیم🤦♀.
فرمود
کالای ایرانی
افزایش نسل🤱🤱🤱
تولید علم بومی👨🏫🇮🇷
مبارزه با استکبار😡👊
تکیه بر جوانان👨🎓👷♂
تکیه بر توان و تولید داخلی⚓️🔬⚙️⚒🇮🇷
عدم امید به بیرون
عدم اسراف و تبذیر⚖️
اصلاح الگوی مصرف🛒🐏🍇🍖⛹♂🚘🏡
جنگ نرم📡🛡🗡💣💵
حوزه خانواده👨👩👧👧
و....
شنیدیم ولی خب عمل...
ما هم غالبا کاستیهای نظام را دیدیم بجای عظمت آن و غر😱زدیم
ما هم موقع سخت کار🛠، بالش🛌 زیر سرمان بود و داشتیم به امورات زندگی شخصی و روزمرگی مان پرداختیم
ما هم اندازه ی «یکی مثل همه» فکر کردیم🤔، زندگی🎁کردیم، روزمرگی🛍 کردیم و...
تا جایی که آقا صدایش📢 در آمد که بچهها استغفار کنید
ما باید صدای📣 نظام را به همه جای جهان🌏 می رسانیدم
ما باید در جبهه مجازی👨💻 حاج قاسم می شدیم
ما باید عمامه ها را بالاتر میدادیم تا اندکی بیشتر بفهمیم🕯
ما باید سختی تهذیب سخت، زندگی سخت، همسرداری سخت💑، بارداری سخت، زایمان سخت🤱، تربیت سخت👨👩👧👧، اقتصاد سخت⚒، کار فرهنگی سخت🕋 و... را با عینک حاج قاسم🌷 تمنا می کردیم عاشقانه💝 مجاهدانه✊ باورمندانه🤲...
ما باید...
اما قاعده ولایت🕋 است اگر بفهمی، اراده کنی، برگردی، همراه شوی گذشته ات را چشم می بندند درست مثل حر« ارفع راسک»
قد عقل من وقتی نمیتونم همه را در منزل دور هم جمع کنم، این است که اینجا جمع شویم
دور هم
با هم
فقط و فقط به اطاعت💪 از امر ولی مسلمین💝
و استغفار را از حداقل مرتبه ان که ذکر زبانی است شروع می کنیم
ذکر شریف « استغفر الله ربی و اتوب الیه»
سهم خودتان یا عزیزانتان را ذکر🔢 نمایید
فقط قید زمان🕛 ندارد❌
الان نیت🤲 نمایید ان شاءالله به توفیق الهی در گذر زمان انجام می شود
😭🤲😭🤲😭🤲😭🤲😭🤲😭🤲😭
مسابقه ای شامل سوالاتی از محتوای تدریس استاد عظیمی در شرف برگزاری است؛اگر هنوز از محتوای این بسته آموزشی دین، آگاهی ندارید؛پیشنهاد میشود این فرصت طلایی برای دستیابی به این معارف ارزشمند را دریابید.
@ostad_azimi_din_fetri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلیل اسلام ستیزی علنی مکرون چیست؟!
حتما این تحلیل تصویری را ببینید👌
💥 بصیر 💥
@zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مدیر شبکه پویا: نباید در حوزه خردسال برنامه خارجی پخش کرد
🔹محمد سرشار: در کشورهایی مثل انگلیس در حوزه خردسال، هیچ برنامه خارجی پخش نمیشود، چون در این حوزه سبک زندگی بومی خود را فقط آموزش میدهند.
🔹پخش برنامه خارجی در رده خردسال معنایی ندارد. وظیفه تولید انیمیشن برعهده شبکه کودک نیست. «مرکز پویانمایی صبا» تنها ۲۰ دقیقه در روز انیمیشن به دست ما میرساند.
#سبک_زندگی
#کودک
@zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌😳صادرات ایدز و کرونا به ایران و جهان...!
🔥پشت پرده جنجالی از ویروس کرونا و سازمان بهداشت جهانی...
🚫ویروس هوشمندی که فقط رنگین پوستان و فقیران را می کشد و ثروتمندان را پولدار تر می کند!!!
🔴غرب پرستان و لیبرال ها حتما حتما ببینند.
📽تحلیل فوق العاده مهم استاد پورآقایی از آژانس امنیت ملی آمریکا و سازمان بهداشت جهانی
#کرونا
#کاسبان_کرونا
@zedbanoo