eitaa logo
المُکالَمَةُالعَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ
5.4هزار دنبال‌کننده
544 عکس
445 ویدیو
0 فایل
🌐 آموزش مکالمه عربی فصیح 🚹 مدیر کانال: @yaallah1398 🌏 ادمین تبادل: @zohra1382 🌼 مسؤول ثبت نام : @Izad98
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۱) 📝فُوفُو کَلبٌ لَطیفٌ✍ فوفو سگ جالبی است. 📝یَحرُسُ بَیتَ رِضوانَ طَوالَ اللَّیلِ والنَّهارِ✍ از خانه رضوان در طول شب و روز نگهبانی می دهد. 📝و هُما صَدیقانِ✍ و آن دو دوست هستند. 📝 لایَزُورُ رِضوانُ مَکاناً الّا و مَعَهُ فُوفُو✍ رضوان از جایی دیدن نمی کند مگر اینکه فوفو همراه اوست. 📝و في یَومٍ مَرِضَ رِضوانُ و لَم یَخرُج إلَی الحَدیقَةِ✍ و یک روز رضوان مریض شد و به پارک نیامد. 📝 أَخَذَ فُوفُو یَبحَثُ عَنهُ✍ فوفو شروع به جستجو از او نمود. 📝 فَوَجَدهُ نائِماً في فِراشِهِ و یَتَأَلَّمُ مِنَ الوَجَعِ✍ پس او را در رختخوابش خوابیده یافت که از درد احساس ناراحتی می کرد. 📝ذَهَبَ فُوفُو إِلَی بَیتِ جارِهِمِ الطَّبیبِ✍ فوفو به خانه پزشک همسایه شان رفت. 📝 و أَخَذَ یَنبَحُ و یَنبَحُ إلَی أَن تَبِعَهُ الجارُ✍ و شروع کرد پارس کرد و پارس کرد تا اینکه همسایه شان به دنبال او راه افتاد. 📝 دَخَلَ فُوفُو مَعَ الطَّبیبِ إِلَی حُجرَةِ رِضوانَ✍ فوفو با پزشک وارد اتاق رضوان شد. 📝 و قامَ الطَّبیبُ بِعِلاجِ رِضوانَ و أَعطاهُ الدَّواءَ✍ و پزشک رضوان را درمان کرد و به او دارو داد. 📝 شَکَرَ رِضوانُ الطَّبیبَ عَلَی حُضُورِهِ✍ رضوان از پزشک به خاطر حضورش تشکر کرد. 📝 فَقالَ الطَّبیبُ:الأَحَقُّ بِالشُّکرِ هُوَ فُوفُو لِأَنَّهُ صَدیقٌ وَفِيٌّ✍ پزشک گفت:فوفو به تشکر سزاوارتر است زیرا او دوست باوفایی است. 📝 و صَدَقَ المَثَلُ حَیثُ قالَ: الصَّدیقُ وَقتَ الضِّیقِ✍ و این ضرب المثل درست است که می گوید: دوست(واقعی) در وقت سختی است. دوم دوم ۱ «المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ» ⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️ @almokalamah_alarabiyah 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۲) 📝نَصیحةُ العُصفُورِ✍نصیحت گنجشک 📝تَرَکَ العُصفُورُ عُشَّهُ✍گنجشک لانه اش را ترک‌کرد. 📝و أَوصَی فِراخَهُ أَن لاتَترُکَ العُشَّ✍ و به جوجه هایش سفارش کرد تا لانه را ترک‌نکنند. 📝 و طارَ فِي الفَضاءِ✍ و در فضا پرواز کرد. 📝وعادَ حامِلاً الطَّعامَ إلَی فِراخِهِ✍ودرحالی که غذاهمراه داشت به سوی جوجه هایش برگشت. 📝 فَوَجَدَ العُشَّ فارِغاً✍ پس لانه را خالی یافت. 📝 نَظَرَ إِلَی الأرضِ فَوَجَدَ بَعضَ الفِراخِ اختَبَأَت فِي ظِلِّ الشَّجَرَةِ✍ نگاه به زمین کرد دید برخی جوجه ها در سایه درخت پنهان شده اند. 📝و شاهَدَ الثَّعلَبَ یَجرِي بَعیداً✍و روباه را دید که در دوردست می دود. 📝 و یَحمِلُ فِي فَمِهِ فِراخاً✍ و در دهانش جوجه هایی همراه می برد. 📝 نَظَرَ إِلَی فِراخِهِ نَظرَةَ عِتابٍ وقالَ✍ به جوجه هایش نگاه سرزنش آمیزی کرد و گفت. 📝 هَذا جزاءُ مَن لایَسمَعُ کَلامَ الأُمِّ✍ این جزای کسی است که سخن‌مادر را گوش نمی کند. دوم دوم ۲ «المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ» ⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️ @almokalamah_alarabiyah 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۳) 📝 مَزرَعَةُ العَمِّ زَهرانَ✍ مزرعه عمو زهران 📝قامَ طُلَّابُ المَدرَسَةِ بِرِحلَةٍ إلَی مَزرَعَةِ العَمِّ زَهرانَ✍دانش آموزان مدرسه سفری گردشی به مزرعه عمو‌زهران انجام دادند. 📝کانَت مَزرَعَتُهُ جَمیلَةً✍ مزرعه او‌ زیبا بود. 📝 فیها شَجَرُ جَوزٍ و لَوزٍ و‌مَوزٍ✍ در مزرعه درختان گردو وبادام و‌موز بود. 📝فَرِحَ الطُّلَّابُ کَثیراً✍ دانش آموزان بسیار خوشحال بودند. 📝 و أَخَذُوا یَلعَبُونَ و‌هُم مَسرُورُون✍ و‌ با شادی شروع به بازی کردند. 📝و أَحضَرَ لَهُمُ العَمُّ زَهرانُ زَیتاً و ‌زَعتَراً و زَیتوناً ✍ و‌عمو زهران برای آنها روغن و آویشن و‌زیتون آورد. 📝و قالَ لَهُم‌کُلُوا مِن ثِمارِ المَزرَعَةِ✍و به آنان گفت:از محصولات مزرعه بخورید. 📝أَکَلَ الجَمیعُ و شَکَرُوا العَمَّ زَهرانَ✍ همه خوردند و‌از عمو زهران تشکر کردند. 📝و في طَریقِ العَودَةِ أَخَذُوا یَأکُلونَ المَوزَ و یَرمُونَ القِشرَ عَلَی الأَرضِ✍ و در راه برگشت شروع به‌خوردن موز کردند و پوست ها را روی زمین انداختند. 📝و‌هُنا قالَ زُهَیرٌ لِأَصحابِهِ:✍ و اینجا زهیر به دوستانش گفت: 📝لایَصِحُّ هَذا٬أَنتُم تُؤذُونَ النَّاسَ ✍ این کار درست نیست٬شما مردم را اذیت می کنید. 📝 یَجِبُ وَضعُ القِشرِ في سَلَّةِ المُهمَلاتِ ✍ باید پوست را در سطل زباله گذاشت. 📝نَظَرَ إلَیهِ زیادٌ وقالَ:✍ زیاد به او‌نگاه کرد و گفت: 📝مِنَ الجَمیلِ أن نَضحَکَ ونَلعَبَ ✍ زیباست که بخندیم و‌بازی کنیم. 📝و نَفعَلَ مانَشاءُ فَنَحنُ في نُزهَةٍ✍ و‌هرکاری خواستیم بکنیم زیرا ما تفریح هستیم. 📝وفَجأَةً وَقَعَ زیادٌ عَلَی الأرضِ بِسَبَبِ قِشرَةِ المَوزِ✍و ناگهان زیاد به سبب پوست‌موز به زمین افتاد. 📝و صاحَ مِنَ الأَلَمِ ✍و از درد فریاد کشید. 📝قالَ لَهُ زُهَیرٌ:مارَأیُکَ؟ ✍زهیر به او‌گفت:نظرت چیه؟ 📝هَذا مافَعَلتَ أَنتَ.هَل هُوَجَمیلٌ؟✍ این کاری است که خودت کردی.آیا زیباست؟ 📝قالَ زیادٌ:لا.لَیسَ بِجَمیلٍ.آه! و أَنا وَقَعتُ فِي شَرِّ أَعمالي✍ زیاد گفت: نه.زیبانیست.آه! و من در شر کارهای خودم افتادم. دوم دوم ۳ «المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ» ⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️ @almokalamah_alarabiyah 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۴) 📝 دَجاجَةُ جاد✍ مرغ جاد 📝 جاد رَجُلٌ فَلَّاحٌ یُحِبُّ الطُّیُورَ ✍جاد مردکشاوزی است که پرندگان را دوست دارد‌. 📝یَعتَنِي بِها و یُطعِمُها✍ به آنان توجه می کند و غذا می دهد. 📝 و یَعمَلُ دائِماً عَلَی تَوفیرِ الخُبزِ لَها ✍و همیشه برای فراهم کردن نان برای آنان تلاش می کند. 📝 ذاتَ یَومٍ فَقَدَ جاد دَجاجَتَهُ ✍یک روز جاد مرغش را گم کرد. 📝 و أَخَذَ یَبحَثُ عَنها فِي کُلِّ مَکانٍ وهُوَ حَزِینٌ✍ و‌ با غمگینی شروع کرد همه جا دنبال آن گشت. 📝و یَقول:دَجاجَتي! دَجاجَتِي!✍ ومی‌گفت:مرغم! مرغم! 📝و بَینَما هُوَ نائِمٌ بَینَ الأَشجارِ ِمِن شِدَّة‍ِ التَّعَبِ✍و درحالی که از فرط خستگی در بین درختان خواب بود 📝سَمِعَ صَوتَ الدِّیکِ یَصِیحُ: قُوقُوقوقوُ✍ صدای خروس را شنید که فریاد می زد:قوقوقوقو 📝فَقامَ مُسرِعاً✍ پس باعجله بلند شد. 📝و‌ إِذا بِالدَّجاجَةِ تَحمِلُ کِیساً مِنَ الحَبِّ✍ وناگهان دید مرغ کیسه ای از دانه باخود حمل می کند. 📝فَأَخَذَ یَضُمُّها إِلَی صَدرِهِ ✍ پس مرغش را در آغوش‌گرفت. 📝 و‌یَقولُ لَها:أَینَ کُنتِ٬لَقَد خِفتُ عَلَیکِ✍ و به او‌گفت:کجا بودی؟نگرانت شدم. 📝قالَتِ الدَّجاجَةُ:أَرَدتُ أَن أُساعِدَکَ✍ مرغ گفت:خواستم به تو‌کمک کنم. 📝فَأَنتَ دائِماً تَتعَبُ لِتُوَفِّرَ لَنا الطَّعامَ ✍زیراتو‌همیشه برای فراهم کردن غذای ما خسته می شوی. 📝فَقُمتُ بِجَمعِ حَبِّ القَمحِ مِن الأَراضِي المُجاوِرَةِ✍ پس از زمین های اطراف دانه‌گندم جمع کردم. 📝 کَي تَحتَفِظَ بِهِ لِمَوسِم الشِّتاءِ ✍تا آن را برای فصل زمستان نگهداری کنی. 📝و غَداً سَأَذهَبُ وأَصحابِي لِنُساعِدَکَ✍و فردا من و دوستانم خواهیم رفتیم تا کمکت کنیم. دوم دوم ۴ «المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ» ⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️ @almokalamah_alarabiyah 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۵) 📝 بَرنامَجُ ریم✍ برنامه ریم 📝 ریمُ تِلمیذَةٌ مُهَذَّبَةٌ ✍ریم دانش آموزِ دختر مؤدبی است. 📝عِندَما تَعُودُ مِنَ المَدرَسَةِ✍ وقتی از مدرسه برمی گردد. 📝 تُلقِي التَّحِیَّةَ عَلَی أَهلِها ✍به خانواده اش تحیت می فرستد. 📝 تَخلَعُ مَلابِسَها و حِذائَها ✍لباس ها و‌کفشش را درمی آورد. 📝 و تَضَعُ کُلّاً فِي مَکانِهِ✍ و هرکدام را درجای خود می‌گذارد. 📝و تَذهَبُ لِتُساعِدَ أُمَّها فِي تَحضیرِ الطَّعامِ✍ ومی‌ رود تا مادرش را در آماده کردن غذا کمک کند. 📝ثُمَّ تَجلِسُ مَعَ العائِلَةِ و تَتَناوَلُ الطَّعامَ✍ سپس با خانواده می نشیند و غذا می خورد. 📝و بَعدَ ذَلِکَ تُساعِدُ أُمَّها فِي تَنظِیفِ المائِدَةِ و جَليِ الصُّحُونِ✍و بعد از این به مادرش در تمیزکردن سفره و‌برق انداختن بشقاب ها کمک می کند. 📝ثُمَّ تَذهَبُ إِلَی غُرفَتِها کَي تَدرُسُ ✍ سپس به اتاقش می رود تا درس بخواند. 📝و‌ بَعدَ الإنتِهاءِ مِنَ الدِّراسَةِ تَقُومُ بِمُداعَبَةِ أَخِیهَا الصَّغیرِ بِلُطفٍ وَحَنانٍ✍ و پس از فراغت از درس با برادر کوچکش با لطف و مهربانی بازی می کند. 📝وَ تَجلِسُ مَعَ الأُسرَةِ لِمُشاهَدَةِ التِّلفازِ ✍ و برای تماشای تلویزیون کنار خانواده می نشیند. 📝 ثُمَّ تُراجِعُ دُرُوسَها ✍ سپس درس هایش را مرور می کند. 📝وَ تُوَدِّعُ أَهلَها قائِلَةً تُصبِحُونَ عَلَی خَیرٍ ✍ و‌باخانواده اش خداحافظی می کند در حالی که می گوید:شب بخیر. 📝ثُمَّ تَلبِسُ مَلابِسَ النَّومِ وتَنامُ فِي السَّرِیرِ✍سپس لباس خواب می پوشد و در تخت می خوابد. دوم دوم ۵ «المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ» ⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️ @almokalamah_alarabiyah 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۶) 📝 زِیارَةُ المَرِیضِ✍ عیادت مریض 📝 رامي وَلَدٌ ذَکِيٌّ ✍رامی پسر باهوشی است. 📝یُحِبُّ إِخوَتَهُ وأَصدِقائَهُ✍ برادران و‌دوستانش را دوست دارد. 📝 ذاتَ یَومٍ غابَ هادِي صاحِبُ رامِي عَنِ المَدرَسَةِ ✍یک روز هادی دوستِ رامی در‌ مدرسه غیبت کرد. 📝 و عَلِمَ رامِي أَنَّهُ مَرِیضٌ ✍و رامی دانست که او بیمار است. 📝 إِستَأذَنَ رامِي والِدَهُ و ذَهَبَ لِزِیارَةِ صاحِبِهِ✍ رامی از پدرش اجازه گرفت و به عیادت دوستش رفت. 📝و أَخَذَ لَهُ کیساً مِنَ الحَلویٰ✍ و برای او یک جعبه شیرینی گرفت. 📝و‌عِندَما وَصَلَ البَیتَ دَقَّ الجَرَسَ ✍ و وقتی به خانه رسید زنگ‌زد. 📝فَفَتَحَ سامِي البابَ ✍سامی در را باز کرد. 📝و‌أَحضَرَ لَهُ کُرسِیّاً و أَجلَسَهُ ✍ وبرای او‌ صندلی آورد و‌ او را(روی آن)نشاند. 📝فَرِحَ هادِي بِزِیارَةِ صاحِبِهِ ✍ هادی از دیدار دوستش خوشحال شد. 📝إِطمَئَنَّ رامِي عَلَی صِحَّةِ هادِي✍ رامی از سلامتی هادی آسوده خاطر شد. 📝 ثُمَّ استَأذَنَهُ و عادَ إلَی البَیتِ✍ سپس از او‌اجازه گرفت و‌به خانه برگشت. 📝وَ هُوَ مَسرُورٌ لِسَلامَةِ صاحِبِهِ✍ در حالی که از سلامتی دوستش خوشحال بود. 📝و شَکَرَ والِدَهُ لِأَنَّهُ سَمَحَ‌لَهُ بِزِیارَةِ هادِي✍و از پدرش تشکر کرد چون به او اجازه دیدار با هادی را داد. دوم دوم ۶ «المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ» ⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️ @almokalamah_alarabiyah 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺