⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۱)
📝فُوفُو کَلبٌ لَطیفٌ✍ فوفو سگ جالبی است.
📝یَحرُسُ بَیتَ رِضوانَ طَوالَ اللَّیلِ والنَّهارِ✍ از خانه رضوان در طول شب و روز نگهبانی می دهد.
📝و هُما صَدیقانِ✍ و آن دو دوست هستند.
📝 لایَزُورُ رِضوانُ مَکاناً الّا و مَعَهُ فُوفُو✍ رضوان از جایی دیدن نمی کند مگر اینکه فوفو همراه اوست.
📝و في یَومٍ مَرِضَ رِضوانُ و لَم یَخرُج إلَی الحَدیقَةِ✍ و یک روز رضوان مریض شد و به پارک نیامد.
📝 أَخَذَ فُوفُو یَبحَثُ عَنهُ✍ فوفو شروع به جستجو از او نمود.
📝 فَوَجَدهُ نائِماً في فِراشِهِ و یَتَأَلَّمُ مِنَ الوَجَعِ✍ پس او را در رختخوابش خوابیده یافت که از درد احساس ناراحتی می کرد.
📝ذَهَبَ فُوفُو إِلَی بَیتِ جارِهِمِ الطَّبیبِ✍ فوفو به خانه پزشک همسایه شان رفت.
📝 و أَخَذَ یَنبَحُ و یَنبَحُ إلَی أَن تَبِعَهُ الجارُ✍ و شروع کرد پارس کرد و پارس کرد تا اینکه همسایه شان به دنبال او راه افتاد.
📝 دَخَلَ فُوفُو مَعَ الطَّبیبِ إِلَی حُجرَةِ رِضوانَ✍ فوفو با پزشک وارد اتاق رضوان شد.
📝 و قامَ الطَّبیبُ بِعِلاجِ رِضوانَ و أَعطاهُ الدَّواءَ✍ و پزشک رضوان را درمان کرد و به او دارو داد.
📝 شَکَرَ رِضوانُ الطَّبیبَ عَلَی حُضُورِهِ✍ رضوان از پزشک به خاطر حضورش تشکر کرد.
📝 فَقالَ الطَّبیبُ:الأَحَقُّ بِالشُّکرِ هُوَ فُوفُو لِأَنَّهُ صَدیقٌ وَفِيٌّ✍ پزشک گفت:فوفو به تشکر سزاوارتر است زیرا او دوست باوفایی است.
📝 و صَدَقَ المَثَلُ حَیثُ قالَ: الصَّدیقُ وَقتَ الضِّیقِ✍ و این ضرب المثل درست است که می گوید: دوست(واقعی) در وقت سختی است.
#کارتون دوم
#عبارات_کارتون دوم
#عبارات_کارتون_قصص_الاطفال ۱
«المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ»
⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️
@almokalamah_alarabiyah
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۲)
📝نَصیحةُ العُصفُورِ✍نصیحت گنجشک
📝تَرَکَ العُصفُورُ عُشَّهُ✍گنجشک لانه اش را ترککرد.
📝و أَوصَی فِراخَهُ أَن لاتَترُکَ العُشَّ✍ و به جوجه هایش سفارش کرد تا لانه را ترکنکنند.
📝 و طارَ فِي الفَضاءِ✍ و در فضا پرواز کرد.
📝وعادَ حامِلاً الطَّعامَ إلَی فِراخِهِ✍ودرحالی که غذاهمراه داشت به سوی جوجه هایش برگشت.
📝 فَوَجَدَ العُشَّ فارِغاً✍ پس لانه را خالی یافت.
📝 نَظَرَ إِلَی الأرضِ فَوَجَدَ بَعضَ الفِراخِ اختَبَأَت فِي ظِلِّ الشَّجَرَةِ✍ نگاه به زمین کرد دید برخی جوجه ها در سایه درخت پنهان شده اند.
📝و شاهَدَ الثَّعلَبَ یَجرِي بَعیداً✍و روباه را دید که در دوردست می دود.
📝 و یَحمِلُ فِي فَمِهِ فِراخاً✍ و در دهانش جوجه هایی همراه می برد.
📝 نَظَرَ إِلَی فِراخِهِ نَظرَةَ عِتابٍ وقالَ✍ به جوجه هایش نگاه سرزنش آمیزی کرد و گفت.
📝 هَذا جزاءُ مَن لایَسمَعُ کَلامَ الأُمِّ✍ این جزای کسی است که سخنمادر را گوش نمی کند.
#کارتون دوم
#عبارات_کارتون دوم
#عبارات_کارتون_قصص_الاطفال ۲
«المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ»
⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️
@almokalamah_alarabiyah
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۳)
📝 مَزرَعَةُ العَمِّ زَهرانَ✍ مزرعه عمو زهران
📝قامَ طُلَّابُ المَدرَسَةِ بِرِحلَةٍ إلَی مَزرَعَةِ العَمِّ زَهرانَ✍دانش آموزان مدرسه سفری گردشی به مزرعه عموزهران انجام دادند.
📝کانَت مَزرَعَتُهُ جَمیلَةً✍ مزرعه او زیبا بود.
📝 فیها شَجَرُ جَوزٍ و لَوزٍ ومَوزٍ✍ در مزرعه درختان گردو وبادام وموز بود.
📝فَرِحَ الطُّلَّابُ کَثیراً✍ دانش آموزان بسیار خوشحال بودند.
📝 و أَخَذُوا یَلعَبُونَ وهُم مَسرُورُون✍ و با شادی شروع به بازی کردند.
📝و أَحضَرَ لَهُمُ العَمُّ زَهرانُ زَیتاً و زَعتَراً و زَیتوناً ✍ وعمو زهران برای آنها روغن و آویشن وزیتون آورد.
📝و قالَ لَهُمکُلُوا مِن ثِمارِ المَزرَعَةِ✍و به آنان گفت:از محصولات مزرعه بخورید.
📝أَکَلَ الجَمیعُ و شَکَرُوا العَمَّ زَهرانَ✍ همه خوردند واز عمو زهران تشکر کردند.
📝و في طَریقِ العَودَةِ أَخَذُوا یَأکُلونَ المَوزَ و یَرمُونَ القِشرَ عَلَی الأَرضِ✍ و در راه برگشت شروع بهخوردن موز کردند و پوست ها را روی زمین انداختند.
📝وهُنا قالَ زُهَیرٌ لِأَصحابِهِ:✍ و اینجا زهیر به دوستانش گفت:
📝لایَصِحُّ هَذا٬أَنتُم تُؤذُونَ النَّاسَ ✍ این کار درست نیست٬شما مردم را اذیت می کنید.
📝 یَجِبُ وَضعُ القِشرِ في سَلَّةِ المُهمَلاتِ ✍ باید پوست را در سطل زباله گذاشت.
📝نَظَرَ إلَیهِ زیادٌ وقالَ:✍ زیاد به اونگاه کرد و گفت:
📝مِنَ الجَمیلِ أن نَضحَکَ ونَلعَبَ ✍ زیباست که بخندیم وبازی کنیم.
📝و نَفعَلَ مانَشاءُ فَنَحنُ في نُزهَةٍ✍ وهرکاری خواستیم بکنیم زیرا ما تفریح هستیم.
📝وفَجأَةً وَقَعَ زیادٌ عَلَی الأرضِ بِسَبَبِ قِشرَةِ المَوزِ✍و ناگهان زیاد به سبب پوستموز به زمین افتاد.
📝و صاحَ مِنَ الأَلَمِ ✍و از درد فریاد کشید.
📝قالَ لَهُ زُهَیرٌ:مارَأیُکَ؟ ✍زهیر به اوگفت:نظرت چیه؟
📝هَذا مافَعَلتَ أَنتَ.هَل هُوَجَمیلٌ؟✍ این کاری است که خودت کردی.آیا زیباست؟
📝قالَ زیادٌ:لا.لَیسَ بِجَمیلٍ.آه! و أَنا وَقَعتُ فِي شَرِّ أَعمالي✍ زیاد گفت: نه.زیبانیست.آه! و من در شر کارهای خودم افتادم.
#کارتون دوم
#عبارات_کارتون دوم
#عبارات_کارتون_قصص_الاطفال ۳
«المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ»
⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️
@almokalamah_alarabiyah
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۴)
📝 دَجاجَةُ جاد✍ مرغ جاد
📝 جاد رَجُلٌ فَلَّاحٌ یُحِبُّ الطُّیُورَ ✍جاد مردکشاوزی است که پرندگان را دوست دارد.
📝یَعتَنِي بِها و یُطعِمُها✍ به آنان توجه می کند و غذا می دهد.
📝 و یَعمَلُ دائِماً عَلَی تَوفیرِ الخُبزِ لَها ✍و همیشه برای فراهم کردن نان برای آنان تلاش می کند.
📝 ذاتَ یَومٍ فَقَدَ جاد دَجاجَتَهُ ✍یک روز جاد مرغش را گم کرد.
📝 و أَخَذَ یَبحَثُ عَنها فِي کُلِّ مَکانٍ وهُوَ حَزِینٌ✍ و با غمگینی شروع کرد همه جا دنبال آن گشت.
📝و یَقول:دَجاجَتي! دَجاجَتِي!✍ ومیگفت:مرغم! مرغم!
📝و بَینَما هُوَ نائِمٌ بَینَ الأَشجارِ ِمِن شِدَّةِ التَّعَبِ✍و درحالی که از فرط خستگی در بین درختان خواب بود
📝سَمِعَ صَوتَ الدِّیکِ یَصِیحُ: قُوقُوقوقوُ✍ صدای خروس را شنید که فریاد می زد:قوقوقوقو
📝فَقامَ مُسرِعاً✍ پس باعجله بلند شد.
📝و إِذا بِالدَّجاجَةِ تَحمِلُ کِیساً مِنَ الحَبِّ✍ وناگهان دید مرغ کیسه ای از دانه باخود حمل می کند.
📝فَأَخَذَ یَضُمُّها إِلَی صَدرِهِ ✍ پس مرغش را در آغوشگرفت.
📝 ویَقولُ لَها:أَینَ کُنتِ٬لَقَد خِفتُ عَلَیکِ✍ و به اوگفت:کجا بودی؟نگرانت شدم.
📝قالَتِ الدَّجاجَةُ:أَرَدتُ أَن أُساعِدَکَ✍ مرغ گفت:خواستم به توکمک کنم.
📝فَأَنتَ دائِماً تَتعَبُ لِتُوَفِّرَ لَنا الطَّعامَ ✍زیراتوهمیشه برای فراهم کردن غذای ما خسته می شوی.
📝فَقُمتُ بِجَمعِ حَبِّ القَمحِ مِن الأَراضِي المُجاوِرَةِ✍ پس از زمین های اطراف دانهگندم جمع کردم.
📝 کَي تَحتَفِظَ بِهِ لِمَوسِم الشِّتاءِ ✍تا آن را برای فصل زمستان نگهداری کنی.
📝و غَداً سَأَذهَبُ وأَصحابِي لِنُساعِدَکَ✍و فردا من و دوستانم خواهیم رفتیم تا کمکت کنیم.
#کارتون دوم
#عبارات_کارتون دوم
#عبارات_کارتون_قصص_الاطفال ۴
«المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ»
⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️
@almokalamah_alarabiyah
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۵)
📝 بَرنامَجُ ریم✍ برنامه ریم
📝 ریمُ تِلمیذَةٌ مُهَذَّبَةٌ ✍ریم دانش آموزِ دختر مؤدبی است.
📝عِندَما تَعُودُ مِنَ المَدرَسَةِ✍ وقتی از مدرسه برمی گردد.
📝 تُلقِي التَّحِیَّةَ عَلَی أَهلِها ✍به خانواده اش تحیت می فرستد.
📝 تَخلَعُ مَلابِسَها و حِذائَها ✍لباس ها وکفشش را درمی آورد.
📝 و تَضَعُ کُلّاً فِي مَکانِهِ✍ و هرکدام را درجای خود میگذارد.
📝و تَذهَبُ لِتُساعِدَ أُمَّها فِي تَحضیرِ الطَّعامِ✍ ومی رود تا مادرش را در آماده کردن غذا کمک کند.
📝ثُمَّ تَجلِسُ مَعَ العائِلَةِ و تَتَناوَلُ الطَّعامَ✍ سپس با خانواده می نشیند و غذا می خورد.
📝و بَعدَ ذَلِکَ تُساعِدُ أُمَّها فِي تَنظِیفِ المائِدَةِ و جَليِ الصُّحُونِ✍و بعد از این به مادرش در تمیزکردن سفره وبرق انداختن بشقاب ها کمک می کند.
📝ثُمَّ تَذهَبُ إِلَی غُرفَتِها کَي تَدرُسُ ✍ سپس به اتاقش می رود تا درس بخواند.
📝و بَعدَ الإنتِهاءِ مِنَ الدِّراسَةِ تَقُومُ بِمُداعَبَةِ أَخِیهَا الصَّغیرِ بِلُطفٍ وَحَنانٍ✍ و پس از فراغت از درس با برادر کوچکش با لطف و مهربانی بازی می کند.
📝وَ تَجلِسُ مَعَ الأُسرَةِ لِمُشاهَدَةِ التِّلفازِ ✍ و برای تماشای تلویزیون کنار خانواده می نشیند.
📝 ثُمَّ تُراجِعُ دُرُوسَها ✍ سپس درس هایش را مرور می کند.
📝وَ تُوَدِّعُ أَهلَها قائِلَةً تُصبِحُونَ عَلَی خَیرٍ ✍ وباخانواده اش خداحافظی می کند در حالی که می گوید:شب بخیر.
📝ثُمَّ تَلبِسُ مَلابِسَ النَّومِ وتَنامُ فِي السَّرِیرِ✍سپس لباس خواب می پوشد و در تخت می خوابد.
#کارتون دوم
#عبارات_کارتون دوم
#عبارات_کارتون_قصص_الاطفال۵
«المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ»
⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️
@almokalamah_alarabiyah
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
⚜عبارات کارتون«قصص الأطفال»(۶)
📝 زِیارَةُ المَرِیضِ✍ عیادت مریض
📝 رامي وَلَدٌ ذَکِيٌّ ✍رامی پسر باهوشی است.
📝یُحِبُّ إِخوَتَهُ وأَصدِقائَهُ✍ برادران ودوستانش را دوست دارد.
📝 ذاتَ یَومٍ غابَ هادِي صاحِبُ رامِي عَنِ المَدرَسَةِ ✍یک روز هادی دوستِ رامی در مدرسه غیبت کرد.
📝 و عَلِمَ رامِي أَنَّهُ مَرِیضٌ ✍و رامی دانست که او بیمار است.
📝 إِستَأذَنَ رامِي والِدَهُ و ذَهَبَ لِزِیارَةِ صاحِبِهِ✍ رامی از پدرش اجازه گرفت و به عیادت دوستش رفت.
📝و أَخَذَ لَهُ کیساً مِنَ الحَلویٰ✍ و برای او یک جعبه شیرینی گرفت.
📝وعِندَما وَصَلَ البَیتَ دَقَّ الجَرَسَ ✍ و وقتی به خانه رسید زنگزد.
📝فَفَتَحَ سامِي البابَ ✍سامی در را باز کرد.
📝وأَحضَرَ لَهُ کُرسِیّاً و أَجلَسَهُ ✍ وبرای او صندلی آورد و او را(روی آن)نشاند.
📝فَرِحَ هادِي بِزِیارَةِ صاحِبِهِ ✍ هادی از دیدار دوستش خوشحال شد.
📝إِطمَئَنَّ رامِي عَلَی صِحَّةِ هادِي✍ رامی از سلامتی هادی آسوده خاطر شد.
📝 ثُمَّ استَأذَنَهُ و عادَ إلَی البَیتِ✍ سپس از اواجازه گرفت وبه خانه برگشت.
📝وَ هُوَ مَسرُورٌ لِسَلامَةِ صاحِبِهِ✍ در حالی که از سلامتی دوستش خوشحال بود.
📝و شَکَرَ والِدَهُ لِأَنَّهُ سَمَحَلَهُ بِزِیارَةِ هادِي✍و از پدرش تشکر کرد چون به او اجازه دیدار با هادی را داد.
#کارتون دوم
#عبارات_کارتون دوم
#عبارات_کارتون_قصص_الاطفال ۶
«المُکالَمَةُ العَرَبِیَّةُوالأَدَبُ التَّطبِیقِيُّ»
⛔️انتشار با حذف لینک ممنوع⛔️
@almokalamah_alarabiyah
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺