eitaa logo
المتقین
107 دنبال‌کننده
193 عکس
71 ویدیو
1 فایل
اخلاق، مهارت های اجتماعی، قرآن و علم ارتباط با مدیر @admin40
مشاهده در ایتا
دانلود
❗❗حتی به فرماندار 🔸یک شهرستانی، براي سخنرانی دعوت شده بودم. سخنرانی در ساختمان فرمانداري بود. شخصیتهاي علمی و فرهنگی شهر بودند، همچنین برخی عواملِ فرمانداري بویژه خود فرماندار ... قبل از جلسه، مسئول فرهنگی آمد به من گفت: «حاج آقا، 20 دقیقه⏰ صحبت میکنن، بعد شما ساعت زمان دارید». گفتم ایرادي نداره و داخل جلسه شدم. جایگاه صحبت، مثل منبر و اینا نبود، مثل جایگاه صندلی هاي مجلس شوراي اسلامی که 5 – 6 تا کنار هم هستند، بود. 🔸فرماندار و سه نفر از مسئول دیگه هم آنجا نشسته بودند، بنده هم رفتم کنار فرماندار محترم نشستم. جلسه با قرائت کلام خدا آغاز شد. سپس فرماندار به بنده تعارفی زد و شروع کرد به صحبت. جاتون خالی، فکر میکنم یکساعت حرف زد!🧐 دیگه 50 دقیقه رو مطمئنم بعد هم رو به من، عذرخواهی کرد و گفت: حاج آقا در خدمت شما هستیم.😐 من میکروفن🎤 رو روشن کردم و گفتم: «ضمن تشکر، استفاده کردیم از فرمایشات فرماندار محترم، اما بنده چون دقت بر برام خیلی مهمه، لذا فقط 20 دقیقه صحبت می کنم». فرماندار با حالت لبخندي گفت: «نه؛ ایرادي نداره، شما بیشتر حرف بزنید، بفرمایید». 🍃در پاسخ با روي 😊گفتم: «شما لطف دارید، اما چون وقت دیگران هم مطرحه، بنده سر ساعت، صحبت رو تموم میکنم، گرچه اصراري هم ندارم که حتما حرف بزنم، اگر شما 20 دقیقه دیگه ادامه می دادید مطمئنا بنده دیگه به خودم اجازه ي صحبت نمی دادم» ... جالب بود! این حرفا رو کسی داشت می زد که اصلا جلسه براي شنیدن صحبتهاي او تشکیل شده بود. 🔺 فکر میکنم رنگش کمی قرمز شده بود، خلاصه شروع کردم به صحبت و راس ساعت هم تموم کردم. 🛑 بعد از جلسه، چند نفر از فعالان فرهنگی شهر آمدند و ضمن گلایه از اتفاقی که پیش آمد و عذرخواهی از من، گفتند: «حاجی دمت گرم! خوب بهش فهموندي» ... البته من براي دل خنکی خودم این حرفارو نزده بودم، 🔺🔺همه مون باید کنیم چون ، ولی مسئولینِ بزرگتر، باید بیشتر رعایت کنند.👌 🆔 @almotaqin 💯
📛جلوگیري از ظلم در ادارات 💥 یک سازمان شهري متوجه شدم در اداره اي، اتفاق افتاده! رفتم اونجا و وارد اتاق فرهنگی شدم. خانم میانسالی پشت میز نشسته بود،🙇‍♀ سلام کردم و واقعه رو شرح دادم، در آخر گفتم: «آیا تایید میکنید که اینجا چنین مساله اي اتفاق افتاده؟» - بله🤦‍♀ - پس لطفا همین جریان رو روي یک کاغذ📝 بنویسید تا من پیگیري کنم که دیگه مثل این مورد تکرار نشه. بنده خدا ترسید 🙇‍♀گفتم: لطفا یه کاغذ بدید. ورقه اي بهم داد، منم شرح واقعه رو نوشتم. بهشون گفتم بخونید ببینید درست نوشتم؟ برگه رو خواند و تایید کرد. گفتم «خب، حالا به عنوان تایید کننده، امضا 🖊 کنید تا بتونم پیگیري کنم» با ترس😳گفت: «حاج آقا! اینجا من مسئول نیستم، مسئول فرهنگی آقاي فلانی است. صبر کنید الان بر میگردم» و از اتاق بیرون رفت. دو دقیقه اي صبر کردم دیدم نیومد. خودم رفتم به اتاقِ آن آقا که ظاهرا بالادستیِ ایشون بود. داخل شدم و سلام کردم. دیدم برگه ام دستـشه. گفت: چی شده حاج آقا؟ گفتم: «خوندید که، همونی که خوندید شده. منم میخوام برم مسئول مربوطه رو متذکر بشم تا دیگه از این اتفاقها نیفته» پرسیدم: شما هم تایید می کنید چنین مساله اي اتفاق افتاده؟ گفت: آره. گفتم پس لطفا شما هم زیرش امضا🖊 بزنید. امضا نزد. اصرار کردم که شما فقط یه امضا بزن، باقیش با من. باز هم امضا نزد و نهایتا گفت: حاجی، ولش کن، نون مون آجر نشه.🤦‍♂ (منظورش این بود که اگه امضا بزنیم شاید بعدا برامون بد بشه) آهسته اما قاطع گفتم 🗣: «شما چه مسئول فرهنگی اي هستید که مساله اي که به خودتون مربوطه رو می ترسید اقدام و اصلاح کنید؟! 《مرد باشید نه نَر》کاغذ رو از دستش گرفتم و از اداره بیرون رفتم. دو روز بعد، کسی رو واسطه فرستاده بودند که منو راضی کنه تا اقدام خاصی نکنم و کار رو به خودشون واگذار کنم. بعدا متوجه شدم مساله رو کردند و از فرد ظالم تعهد گرفتند که دیگه تکرار نشه.😎😉 🆔 @almotaqin 💯