آدم باید هیچ بشه تا به خدا برسه .. اول باید پیش خدا زمین بخوریم تا بتونیم بریم آسمون پیش خودش ...
شهیدمصطفیصدرزاده 🌿
بهائیت را بیشتر بشناسیم
بهائیت کثیف ترین فرقه!!!!!
بهائیت یک فرقه کاملا" شیطانی است که اکثر پیروان آن حرامزاده هستند و سیاهترین تفکر را دارند.
و بشدت مورد حمایت اسرائیل و انگلیس است.
و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
زنی فاحشه بنام قره العین که سالها بین سران فرقه دست به دست می شده نقش مهمی در جذب زنان و به فساد کشیدن آنان داشته است.
🔴 لواط برای فاعل شرعا" حلال، و برای مفعول تمرین تواضع و مستحب است!
🔴ازدواج با خواهر و مادر و خاله و عمه جایز است!
🔴 زنا و دزدیدن دختر مورد پسند قبل از ازدواج جایز و نشانه علاقه و جنم مرد است!
🔴شرب خمر و استعمال تریاک و حشیش جایز است!
🔴حجاب حرام و نشانه بردگی است!
🔴محمد(ص) خاتم(نگین) انبیا بوده و نه اخرین آنها، پس پیامبرانی بعد از او امده اند!
🔴امام زمان فردی به نام بهاءالله بوده و ظهور کرده اند و شهید شده اند!
🔴 تمام احکام قران باطل شده و اقای بهاءالله کتابی جدید به اسم بیان نازل کرده!
🔴هرساله مراسمی برپا می کنند به نام کلید اندازان طوریکه در پایان مهمانی کلید هرخانه قرعه به نام هر کس افتاد همسر آن خانه شب را در تمکین مردی دیگر است وآنها معتقدند اینگونه بر تعداد پیروان فرقه اضافه می شود.
🔴 پدر می تواند از فرزندانش چه دختر وچه پسر تمتع جنسی برد و فرزند و مادر خانواده حق اعتراض ندارد .
🔰 اقدامات بر علیه انقلاب:
🔹ترویج بی بند وباری از سنین کم با تاسیس مهد کودک.
🔸پیاده روی الزامی زیباترین دختران بهایی با بدترین حجاب ممکن در خیابان ها و مراسمات و محافل مذهبی، برای ترویج و عادی سازی بی حجابی.
🔹تأسیس شبکه من و تو برای القای حس عقب ماندگی به شیعیان ایران.
🔸همکاری گسترده با بی بی سی برای سم پاشی و شایعه پراکنی.
🔹شرکت گسترده در کودتای ٨٨ طبق دستورات رژیم اسرائیل.
🔸پهن کردن دام برای جوانان با برگزاری پارتی های مختلط با توزیع مواد مخدر و مشروبات الکلی.
🔹نفوذ در دستگاهای دولتی برای جاسوسی و خرابکاری و خیانت...
🔸تاسیس ارتش ٨۰۰۰ نفریِ سایبریِ فارسی زبانان اسرائیل!.
🔹ترویج فساد اخلاقی مثل همجنس بازی و تشویق جوانان به زنا در فضای مجازی با تأسیس کانال های مبتذل اخلاقی و منحرف سیاسی، مثل به سوی دموکراسی درتلگرام.
🔸فعالیت گسترده اقتصادی، با تأسیس عینک فروشی، ساعت فروشی و بوتیک های لوکس،مراکز کاشت ناخن و تتو ،پت شاپ،تاسیس داروخانه های غیر مجاز در شهرهای بزرگ.
🔹 عادی سازی و نگهداری سگ
در منزل بعنوان یک فرهنگ روشنفکری و به بهانه حمایت از حقوق حیوانات که متاسفانه در بین اقشار ایرانی ترویج پیدا کرده و به یکی از راههای ترویج فرقه و فرهنگ بهائیان تبدیل شده و متاسفانه خیلی از شیعیان در ایران ناآگاهانه و بدون تفکر در اشاعه این فرهنگ فرقه ضاله بهائیت سهیم شده اند.
چه بسا که سگ در شریعت اسلام حیوانی ذاتا نجس است و بودن آن در خانه موجب اشکال در نماز و روزه و دعا است و خانه همیشه نجس می باشد.
🔸. یارگیری و یا هدایت خانواده های بهائی به مشهد و قم جهت بر هم زدن جو این دو شهر مذهبی و سکولاریزه کردن این دو شهر
امید است با پخش این مطالب در آگاه سازی ایرانیان و مسلمانان شیعه سهیم شده و راه ترویج این فرقه کثیف را مسدود نماییم.
🔸توصیهی مرحوم حجت الاسلام فاطمینیا برای بهره مندی از آخرین روز ماه مبارک رمضان:
🔸از اولیاء الهی،سینه به سینه، یک یادگاری دارم که عمل به آن برکات فراوانی دارد ماه مبارک رمضان، این ضیافت الهی را با یک زیارت جامعهی کبیره به آخر برسانید در اثر این عمل، این ضیافت چنان رنگین خواهد شد که آثارش از عقول ما خارج است و روزی به کار خواهد آمد که آن روز، هیچ چیز دیگری، به کار نخواهد آمد
نماز امشب
به نقل از پیامبر گرامی اسلام
هر کس در شب بیست و نهم ماه رمضان، این نماز را بخواند، دو رکعت در هر رکعت بعد از حمد بیست بار سوره توحید را قرائت کند، از مرحومین حساب شده و نامه ی عمل او را به اعلی علّییّن می برند.
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸نمازی ویژه برای امشب(شب آخر ماه مبارک رمضان)با ثواب بسیار زیاد
🔸تمام ثواب های رمضان در یک نماز
سید بن طاووس و کفعمی نقل کرده اند از حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله که فرمود هر که در شب آخر ماه مبارک رمضان(امشب)ده رکعت نماز گذارد(پنج تا نماز دو رکعتی) در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید بخواند در رکوع و سجده هم به جای ذکر رکوع و سجده ده مرتبه تسببحات اربعه بگوید( سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ)و بعد از خواندن این ده رکعت نماز هزار مرتبه استغفار کند [اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ] و بعد از استغفار سر به سجده گذارد و بگوید
🔸یا حِىُّ یا قَیُّومُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاْکْرامِ یا رَحْمنَ الدُّنْیا وَالاْ خِرَهِ وَرَحیمَهُما یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ یا اِلهَ الاْوَّلینَ وَالاْخِرینَ اِغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَتَقَبَّلْ مِنّا صَلواتَنا وَصِیامَنا وَقِیامَنا
🔸توضیحات تکمیلی حجت الاسلام حدائق را بشنوید
🔸تا اذان صبح هم وقت هست که این نماز را بخوانیم
👤 آیتالله خوشوقت میفرمود :
🔸️شياطين رها نمیکنند و منتظرند وقتی #ماه_رمضان تمام شد، جيب بعضی را همان روز #عيد_فطر میزنند. او را به گناهی مبتلا میکنند و همه از بين میرود. بعضی يک هفتهی ديگر؛ بعضی دو هفته ديگر و بالاخره کم هستند کسانی که بتوانند تا ماه رمضان آينده، آن نتايج مثبت و مفيد را در خود نگه دارند.
🎨 تناور یعنی جمهوری اسلامی
✏️ رهبر انقلاب: «یک روزی این دنیا دست دو قدرت بزرگ بود: قدرت آمریکا و قدرت شوروی سابق. هر دو در یک مسئله متّفق بودند و آن، ضدّیّت با جمهوری اسلامی بود. امام در مقابل اینها ایستاد، تسلیم نشد، صریح گفت «نه شرقی، نه غربی»؛ خیال میکردند نمیشود، خیال میکردند این نهال را میتوانند از ریشه بکَنند، این نهال امروز تبدیل شده به یک درخت تناور؛ غلط میکند فکرِ کندنِ آن را هم کسی بکند!» ۱۴۰۱/۷/۲۲
🌷 #روز_جمهوری_اسلامی 🇮🇷
📥 نسخه قابل چاپ
✍🏻 دلنوشته استاد
محمدجوادمحدثی قمی درباره امام خامنهای مدظلهالعالی :
عجب هنری به خرج داده استاد محدثی حفظهالله
💚 میخواهم با قلممویی از کلمات، بر بوم این صفحات، چهرهنگاری کنم و تصویر چهرهای محبوب را به صورت تابلویی چند بعدی، به رسم یاد بود تقدیم دوستان کنم.
در قاب این نوشته،
تصویر مردی است از تبار عترت،
سیدی از قبیله اهل بیت،
زاده زهرا و علی (علیهماالسلام)
مسافری از قافله تشیع،
پیام آوری از صحرای کربلا،
سرداری به تنهایی مجتبای سبز پوش،
تنهایی در غریبآباد بیدردان،
زخم خوردهای از تیغ جهل نامردان،
محسود حسودان تنگ نظر،
محبوب عاشقان جان بر کف،
صبوری از طوبای حسنی،
غیوری از شجره حسینی،
شاهدی از مشهد شهادت،
شهیدی زنده از نسل حماسه، ذوالفقاری در غلاف حفظ مصالح.
💚 این قطعههای ریز و درشت را اگر کنار هم بگذاری،
سیمای نورانی مردی به چشم میآید که در اوج اقتدار، مظلوم است
و در بلندای رفعت، متواضع
و در اوج تواضع، رفیع.
دخیل ضریح انتظار،
تشنه چشمه فرج،
سیراب زمزم جمکران،
علمداری عباسگون که قاطعیتی ذوالفقارانه دارد
و دستی که یادگار علقمه وفا و فرات و کربلاست.
پناه چلچلهها، مأمن دلشکستهها، سردار خط علوی، سرباز جبهه مهدوی.
💚 نشان جانبازی در دست بلندش، چفیه بسیج بر دوش تعهد بارش، عصای توکل در پنجه استوارش، عینک بصیرت بر چشمان بیدارش. فقیهی وارسته از تعلقات، رهبری رهرو جاده تکلیف که مرجعیت در پی او دوان است و او از مرجعیت گریزان. چلهنشین سجاده و سحر، معتکف محراب فکه و شلمچه، امین وادی شعر و هنر، مرزبان اقلیم فرهنگ و ادب، خبیر خطه فقه و حدیث، بصیر میدان سیره و تاریخ، نکتهسنج قلمرو اخلاق و تربیت، شوریده آوای ترتیل و قرائت، خطشکن عرصه سیاست، خورشید سپهر بیان و بلاغت، آبرو بخش رهبری و درسآموز شیوه سروری.
💚جوانان، دلداده پند پیرانهاش، پیران شورآموز روح جوانانهاش، واعظان خوشهچین خرمن بیانش، ذاکران بهرهمند از نکتههای بدیعش، قاریان، در کمند مَدّ نگاهش، متهجدان اسیر سلسله اشک و آهش. اهل ذوق، شیفته روح لطیفش، اهل ادب، مفتون فکر بدیعش، اهل دل، مخمور شراب شیداییاش، اهل رزم، مرید روح عاشوراییاش. اهل قلم از قدرت قلمش متحیر، اهل سخن از طبع سیال و ذهن جوالش مدهوش، اهل سیاست از هوش سیاسیاش حیران، اهل فرهنگ از ژرفای فهمش سر به گریبان، اهل مطالعه بر گستره کتابخوانیاش ثناخوان.
💚 فقیهان به عمق فقاهتش معترف، هنرمندان از بینش هنریاش مبهوت، شاعران از ظرافت مشعوف، خطیبان از سلاست گفتارش در شگفت، رهروان به رهبریاش مفتخر، رهبران به صلابتش محتاج. رهبری فرهنگساز و اندیشهپرور، غیرتگستر و آیندهنگر. فرزانهای که افشای شبیخون فرهنگی، برگی از دفتر بیداری اوست، و عبرتهای عاشورا نقطهای از الفبای شعورش، رسالت خواص، سطری از کتاب تعهدش، رفتار علوی، واژهای از قاموس افکارش، سادهزیستی، موجی از پارساییاش. عزت حسینی مرامش، خدمترسانی پیامش، کارآمدی حوزه امیدش، بیداری دانشگاه انتظارش، ایمان جوانان تکیهگاهش، وحدت مردم آرمانش.
💚خامنه، ذاکره دیرینش،
قم خاطره شیرینش،
مشهد شاهد هدایتهایش،
ایران خانه امتش،
امت حامی امامتش،
سنگر جمعه تجلی راه خداییاش،
محراب جبهه تبلور روح حسینیاش،
ولایتفقیه تداوم خط خمینیاش،
کرسی درس، حجت فقاهتش...
👆اینهاست که دلها را اسیر سلسله محبتش ساخته و جانها را به کمند عشقش انداخته است.
✨ اینک در نگارستان ولایت این تصویر زیبا، بیقاب و بینقاب، در تاقچه دلمان نشسته و راه را بر نامحرمان بسته است.
💫باشد که این نقش و این نگار، بی غبار و پایدار بماند🇮🇷
برای سلامتی و طول عمرشون در همه شب و روز دعا بفرمایید 🕋
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
#حدیث_روز
#یاد_اموات
🔻خیرات
﷽
رسول خداصلی الله علیه و آله:
مردگانتان را که درقبرها آرمیده اند از یاد نبرید . مردگان شما امید احسان شما را دارند . آنها زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. شما صدقه و دعایی به آنها هدیه کنید.
📚انوار الهدایه ص 115
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ
اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کودکی که جانش را بهخاطر موبایل از دست داد.
⚠️ بههیچوجه هنگامی که گوشی تو شارژه ازش استفاده نکنید.
تشرف یکی از روحانیون سادات
جناب حجة الاسلام شاه آبادی نقل کرد:
روزی به همراه استاد محمد رضا حکیمی به محضر یکی از بزرگان موثق تهران، رفته بودیم. آن عالم بزرگ به نقل از مرحوم استادشان، عابد زاهد و عارف ربانی شیخ حسنعلی نخودکی و او نیز از استادش نقل کرد که:
در ایام جوانی در نجف اشرف به درس و بحث مشغول بودم. روزی جوانی ساده ای به نزدم آمد و از من، تدریس جامع المقدمات را خواست. من با این که وقتی اندک داشتم، بر اثر اصرارهای مکرر او، تدریس برای وی را پذیرفتم، ولی با گذشت چند روز متوجه شدم که استعداد و توانایی فهم شاگرد بسیار اندک است و او علیرغم تلاش مخلصانه اش، توانایی فهم مطلب را ندارد؟!
من در عین حال چون دیدم او برای نوکری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به سراغ طلبگی آمده است، شرم کرده و چیزی به روی خود نمی آوردم، تا مبادا شاگردی از شاگردان آن حضرت را آزرده خاطر کنم.
ایامی بدین منوال گذشت، تا آن که روزی او برای تحصیل نیامد و از آن روز به بعد نیز نیامد که نیامد.
سالها از این ماجرا گذشت، تا آن که او را در بازار نجف در حالی دیدم که معمم شده و لباس پوشیده است!؟
پس از سلام، حالش را پرسیدم، پاسخهایی که بسیار پر معنا بود. زود متوجه شدم که این پاسخها و حالات رفتاری وی کاملا غیر عادی است. پس از او برای صرف نهار به حجره ام دعوت کرده و او نیز پذیرفت.
پس از آمدن شاگردم به حجره و پذیرایی اولیه، از درس و بحثش پرسیدم. او ابتدا نمی خواست تاریخچه زندگی اش را بگوید، ولی پس از اصرارم و بخصوص توجه دادنش به این که بر او حق استادی دارم، او به ناچار لب به سخن گشود و گفت:
حتما یادتان هست که شما هر چه درس می دادید و توضیح می فرمودید، کمتر می فهمیدم. پس متوجه شدم که استعداد درس خواندن ندارم. مانده بودم که در کسوت روحانیت، چه کنم؟ پس از فکر زیاد پیرامون وظایف یک طلبه، فهمیدم که نه تنها نمی توانم مسأله بگویم - که خود کاری سخت و دشوار است - بلکه توانایی گفتار احادیث برای عامیان مردم را نیز ندارم؛ زیرا که مفاهیم و قواعد عربی روائی را یاد ندارم، تا بتوانم آن روایات را برای مردم عادی بیان و تفسیر نمایم. پس تصمیم گرفتم که فقط قرآن بخوانم و با قرآن انس داشته باشم. پس روزها به بیابان رفته و از صبحگاهان تا غروب در آن بیابان برهوت می نشستم و به قرائت قرآن می پرداختم].
پس از چندی، به گونه ای در تلاوت قرآن محو شدم، که حتی متوجه عبور گله های گوسفند نیز نمی شدم.
ماهها با خوشی فراوان بر من گذشت! تا آن که روزی متوجه شدم مردی در کنارم ایستاده و همراه با من به تلاوت مشغول است. آنچنان از دنیا و همه چیزش بریده بودم، که لحظه ای بر آن فرد توجه نکرده و همچنان به قرائت خویش ادامه دادم.
از آن روز به بعد آن مرد نیز به کنارم می آمد و سمت راست پشت سرم می نشست و با من به تلاوت قرآن می پرداخت. ولی باز به او توجه نمی کردم. چندی بعد متوجه شدم فرد دیگری در سمت چپ من قرار گرفته و او نیز مانند فرد اول، که در سمت راست من قرآن می خواند، به تلاوت و همخوانی با من مشغول شده است. به این یکی نیز توجه نکردم و همچنان به تلاوتم ادامه می دادم
چند روزی گذشت، تا آن که روزی یکی از آن دو مرد مرا به اسم صدا زده و چنین به من خطاب کردند: چه آرزویی داری؟
بدون اعتنا گفتم: هیچ.
باز اصرار کردند که آرزویی را برایشان بگویم، با تندی تکرار کردم که آرزویی ندارم.
یکی دیگر از آنان گفت: آیا آرزوی دیدن امام زمانت را داری؟
ناگهان بر خود لرزیده و گفتم: کیستم که آرزوی دیدار او را داشته باشم؟ علمای بزرگ و دانشمندان باید به خدمت او در آیند، نه من بی سواد!
آنان با لبخند گفتند: بیا تا تو را به خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ببریم!
سراپای وجودم را ترس و عشق فرا گرفته بود، ولی بالاخره توانستم بر خود مسلط شده و با ناباوری و به دنبال شان به راه افتادم
پس از طی مسافتی، کاملا متوجه شدم که نحوه حرکت ما به صورت طی الارض است و همین نیز مرا تسکین می بخشید. پس از لحظاتی به تپه ای رسیدم که در بلندای آن، خانه ای وجود داشت.آنان پای تپه ایستادند و گفتند: شما به آن خانه بروید، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آنجاست
خوشحالی و ترس تمام وجودم را فرا گرفته بودم، ولی به هر حال به سوی آن خانه روان شدم، ولی آنان همچنان ایستاده بودند و...
استاد مرحوم نخودکی گفت: سخن که به اینجا رسید، آن شاگرد سکوت کرد و دیگر ادامه نداد. به او اصرار کردم که چه شد؟
باز سکوت کرد.
به او گفتم: من بر تو حق استادی دارم، به حق آن حق، بقیه اش را بگو! او باز به سکوت خویش ادامه داد
با ناراحتی و غضب از جا بلند شده در حجره را قفل کردم، آنگاه گفتم: نمی گذارم از اینجا بروی، باید بقیه اش را نیز بگویی.