eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
170 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
143 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید اندرزگو و امداد امام زمان علیه‌السلام 🌷🌷🌷🌷❤️❤️ این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده‌اند: 👇👇👇👇🌹🌿☘🌺 یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم🎋 . بین راه رودخانه وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می‌زد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمی‌توانم عبور کنم🍁🍁 . راه بر گشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا امام زمان- عجل الله فرجه- شدیم.☘🌹🌱 نمی‌دانم چه طور توسل پیدا کردیم. گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند، آقا😔! اگر من مقصرم این‌ها تقصیری ندارند.». در همان وقت اسب سواری رسید🌟✨⚡️⚡️ و از ما سوال کرد این جا چه می‌کنید؟ گفتم می‌خواهیم از آب🌧🌧🌧 عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینه‌ی خودش گرفت. من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا می‌کرد راه نمی‌رفت. آن طرف آب⛈⛈⛈⛈ ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند🌞. من سجده‌ی شکری به جا آوردم و🤲🤲 درهمان حال گفتم بهتر [است] از او بیشتر تشکر کنم. از سجده بر خاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است. در همین حال به خودم گفتم لباس‌هایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباس‌هایمان یک قطره آب هم نپاشیده [است]! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک☀️🌈 است. دو مرتبه بر سجده‌ی شکر🤲 افتادم و حالت خاصی به من دست داد.. @alvane🍃🍃 . 🌷❤️🍃❤️
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
🌹 نصيحتى از آيت الله شاه آبادى 🌷نماز جماعت که تمام شد بلند شدم و به محراب ایشان رفته و کنار ایشان نشستم. گفتم 🌹: حاج آقا من را نصیحتى کنید و نکته ای را برای من بفرمایید. 👈..ایشان فرمود : من دو نکته را به شما می گویم، هم خودت مراعات کن و به دوستان و بستگان خود نیز سفارش کن به این دو نکته عمل کنند، چون مردم از این دو نکته غافل هستند در حالیکه واقعا مشکل گشاست. ❣️ .اول اینکه : هر روز یک مرتبه دعای توسل را بخوان، چون مردم ارزش و عظمت این کار را نمی دانند، در حالیکه می توانند همه حوائج خود را با همین دعای_توسل برآورده کنند. 🔔..پرسیدم : چگونه می توانند حاجات خود را با این دعا برآورده کنند؟ 🌹فرمود : یک حاجت را در نظر بگیرند و برای برآورده شدن آن روزی یکبار دعاى توسل را بخوانند بعد از چند روز می بینند که دعایشان مستجاب شده و به حاجت خود رسیده اند ❣️، ایندفعه حاجت بعدی را در نظر گرفته و این بار برای این حاجت دعای توسل را بخوانند و به همین ترتیب به تدریج همه حوایج خود را برآورده می کنند. ❣️ ..دوم اینکه : روزی 70 مرتبه سوره حمد را بخوانند که اگر چنین کنند، تمامی بیماری های خود را می توانند برطرف کنند، 🌷 چرا که رسولخدا (ص) فرمود : اگر کسی از دنیا رفت و شما 7 یا 70 مرتبه سورهحمد را خواندی و او زنده شد، اصلا تعجب نکن. 🌷 زیرا این اثر این سوره است. 🔔..ایشان فرمود : من از روزی که این ویژگی را از این سوره دیده ام اصلا به پزشک مراجعه نکردم و به محض اینکه مریض می شدم 70 مرتبه سوره حمد آن روزم را به نیت شفای آن بیماری می خواندم و شفا می گرفتم.
کتابخانه ای با بیش از 500جلد کتاب در معارف قران و اهل بیت علیهم السلام و دهها سخنرانی کوتاه.در کانال ایتاhttps://eitaa.com/ketabwasokhanranisarfipoor
در آیین مسیحیت، همزمان با سالروز تولد عیسی مسیح، جشنی را با عنوان «نوئل» برگزار می کنند و معمولا این جشن تا پایان روز ۶ ژانویه ادامه دارد. هرچند که تاریخ دقیق ولادت عیسی مسیح در هیچ کدام از متون تاریخی غیرمذهبی ثبت نشده است؛ اما در انجیل لوقا و متّی روزی برای این امر با تحلیل حوادث تاریخی تخمین زده شده که این روز ۲۵ دسامبر است. جهان مسیحیت همچون دیگر ادیان جهان، یک دست نیست و به شاخه‌ها و فرقه های‌ گوناگونی تقسیم بندی می‌شود و هر کدام از آن ها در تاریخی متفاوت میلاد مسیح (ع) را جشن میگیرند. بزرگداشت روز ۲۵ دسامبر میلادی یا پنجم دی شمسی، بیشتر از سوی کلیسای کاتولیک غربی است؛ در حالی که کلیسای ارتدوکس بر اساس تقویم خود روز ۷ ژانویه یا ۱۷ دی را سالروز ولادت عیسی مسیح و کریسمس می‌داند. مسیحیان جهان در این روز، با پرپایی جشن و هدیه دادن به یکدیگر و ارسال پیام های زیبای تبریک، سال نوی خود را آغاز می کنند. " کریسمس مبارک و سال نو مبارک" چیزی است که افراد در این دوران سال بسیار می شنوند. هرچند که روایت ولادت و شهادت حضرت عیسی (ع)، در بین مسیحیان با آن چیزی که اسلام به آن اعتقاد دارد، متفاوت است اما احترام و ارادت مسلمانان به عیسی مسیح (ع)، به عنوان فرستاده ی خدا، وجه مشترک آنها با مسیحیان است. در حقیقت، مسیح یا عیسی (ع)، یکی از نام‌هایی است که به دفعات در قرآن ذکر شده؛ به‌علاوه، فقط یک زن است که در کتاب مقدس مسلمانان، با نام از آن حضرت یاد شده است. حضرت مریم (س) که در قرآن سوره‌ای به نام ایشان وجود دارد و داستان تولد مسیح (ع) را نقل می‌کند. 🔔🎉🔔🎊🔔
⚜ ذکر صالحین ⚜ 🔹شخصی آمد نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله شکایت از فقر و نداری کرد 🔸حضرت فرمودند مگر نماز نمی خوانی 🔹عرض کرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا می کنم 🔸حضرت فرمودند مگر روزه نمی گیری 🔹عرض کرد سه ماه روزه می گیرم 🔸حضرت فرمودند امر خدا را نهی و نهی خدا را امر می کنی ? یا به کدام معصیت گرفتاری 🔹عرض کرد یارسول لله حاشا و کلا که من خلاف فرموده خدا را بکنم ! 🔸حضرت متفکرانه سر به زیرفرو برد ناگاه جبرئیل نازل شد عرض کرد 🔸یارسول الله حق تعالی سلام می رساند و می فرماید در همسایگی این شخص باغی هست و در آن باغ گنجشکی آشیانه دارد و در آشیانه او استخوان بی نمازی می باشد به شومی آن استخوان از خانه این شخص برکت برداشته شده است و او را فقر گرفته است 🔸حضرت به او فرمودند برو آن استخوان را از آنجا بردار بینداز دور آن مرد به فرموده آن حضرت عمل کرد بعد از آن توانگر شد. 📚تحفه الواعظین ج 1 صفحه 119 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 (بخش اول) ✿ فدک کجاست ...؟ 📎 فدك ؛ نام يكى از دهكده ‏هاى آباد و حاصل‏ خيزِ نزديكِ شرقِ خيبر است و تا مدينه ، حدودا 165 كيلومتر فاصله دارد .۱ ✿ چگونه فدک به پیامبر صلی الله علیه وآله رسید ...؟ 📎 در سال هفتم هجرى ، قلعه‏ هاى خيبر که منطقه یهود نشین بود ، يكى پس از ديگرى فتح شدند و قدرت مركزى يهود در هم شكست 📎 ساكنان منطقه فدك تسليم شدند و در برابر پيامبر صلی الله علیه وآله متعهد شدند كه نيمى از زمين‏ ها و باغ‏ هاى خود را به آن حضرت واگذار كنند و نيمى ديگر را براى خود نگه دارند. افزون بر اين ، آن ها كشاورزى سهم پيامبر را هم بر عهده گرفتند ؛ تا در برابرش مزدى دريافت كنند ✿ به چه دلیل فدک به حضرت فاطمه سلام الله علیها به ارث رسید ...؟ 📎 سرزمين ‏هايى كه بدون هجوم نظامى و با صلح به دست مسلمانان میفتاد ، به شخص رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تعلق داشت و مسلمانان در آن هيچ حقى نداشتند . فدك نيز اين گونه به دست مسلمانان افتاد و به گفته مورخ بزرگ ، طبرى، «فدك ملك خالص پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) بود؛ زيرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پياده نظام نگشودند .۲ ✿ سرانجام فدک چه شد ...؟ 📎 وقتى آيه « وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ...»؛اسراء (17)، آيه 26 «حق خويشان خود را بپرداز» ، نازل شد؛ پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله ، دخترش فاطمه(عليها السلام) را خواست و فدك را به او بخشيد .۳ 📚حموى، معجم البلدان، ج 5، ص 417 .۱ 📚تاريخ طبرى، ج 2، ص 302 .۲ 📚مجمع البيان، ج 3، ص 411 .۳
شبتون حسینی.. التماس دعای ظهور
•سلامی دهیم هر صبح محضر بی بی دوجهاڹ فاطمہ سلــام اللہ علیها• 🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ🌹 مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ🌹
💚 🌹بارها از همہ جا و ڪس رانده 🌱شدم این تو بودی ڪہ مرا باز دادی 🌹این همہ تورا با گنهم خون 🌱ڪردم بازتا آمدم از راه، تو راهم دادی
رئیس منافقین نزد پیامبر امد و پیامبر احترامش کرد!وقتی رفت اصحاب اعتراض کردند که چرا شما به این ادم منافق احترام کردید؟رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود :شَرُّ النّاسِ مَنْ اَكْرَمَهُ النّاسُ اتِّقاءَ شَرِّهِ؛ بدترين مردم كسى است كه ديگران از ترس شرش به او احترام بگذارند. [مكارم الاخلاق، ص ۴۳۳]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای اسم و عکست که دشمنانت حتی تحمل اونها رو هم نداشتند و خواستند با قربانی کردن مسافران هواپیمای اوکراینی نابودش کنند.... اما کافیه خدا عاشق کسی بشه و بخواد اونو عزیز کنه... روحانی و ظریف و لشگر سلبریتی هاشون که هیچ ، کل عالمم جمع بشوند نمیتونند عزتی رو که خدا خواسته ازش بگیرند.... وللله العزة جمیعا👌👌👌
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✅راه حلی برای گناه نکردن ✍جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزه‌اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد... ☀️به يكي از طلبه‌هايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همه‌ي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم. ☀️عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بی‌آبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد
پیام فاطمیه چیست؟! ▪️این است که حتی اگر دستت راشکستند دست از یاری امام_زمانت برنداری.. ▪️منِ فاطمه، برای امام زمانم، امیرالمؤمنین جان دادم. شمابرای امام_زمانتان پسرم مهدی چه کردید؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ ‏‏
🖤 السلام علیک یا فاطمه الزهراء‌ ((🕯⛳️ خطّ مقدّم ماست)) ◾️خبرازیک زن بیمار شودمیمیرم، مادری دست به دیوار شود میمیرم . ◾️بازمین خوردن تو بال وپرم میریزد ، چادرت رانتکان عرش بهم میریزد . ایّام فاطمیّه تسلیت باد.
روضه های فاطمیه روضه اول: شخصی چند روزی نتوانست خدمت امام صادق(ع) بیاید. بعد از چند روز که شرفیاب شد، حضرت فرمودند: شما کجا بودید؟ عرض کرد: آقا جان! خدای متعال به من فرزندی مرحمت کرده است. دنبال کارهای همسرم و خانه داری بودم. امام صادق(ع) به او فرمودند: خدا به تو چه فرزندی مرحمت فرموده؟ عرض کرد: یک دختر. حضرت فرمودند: «مَا سَمَّیتَهَا؟ قُلْتُ: فَاطِمَة؛ اسمش را چه گذاشتی؟ گفتم: فاطمه گذاشتم.» تا امام صادق(ع) اسم فاطمه را شنید، حالش منقلب شد و فرمود: «آه، آه، آه،... ثُمَّ قالَ لِی: أَما إِذَا سَمَّیتَهَا فَاطِمَةَ فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْهَا؛ سه مرتبه فرمود: آه (به یاد مصائب مادرشان فاطمه زهرا(ع) افتادند) دست به پیشانی مبارکشان گذاشتند و فرمودند: اکنون که نامش را فاطمه گذاشتی، مواظب باش به او اهانت نکنی، به او بد نگویی، سیلی به صورتش نزنی و او را لعنت نکنی (به او احترام کامل بگذار).» عرضه می داریم: یا امام صادق(ع)! چه کردند با مادر بزرگوارتان؟! هنوز بدن جدتان، رسول الله(ص) روی زمین بود که آمدند درِ خانة مولا را آتش زدند. به این اکتفاء نکردند، جسارت کردند؛ تازیانه به بازوی زهرا(ع) زدند. نالة حضرت بین در و دیوار بلند شد، صدا زد: «یا أَبَتَاهْ یا رَسُولَ اللَّهِ هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ ابْنَتِک؛بابا جان! برخیز ببین با حبیبه ات فاطمه چه می کنند؟» خیلی از گرفتارهای عالم در حل مشکلات، مولا امیرالمؤمنین علی(ع) را صدا می زنند. حضرت امیر(ع) در خانه بودند؛ اما نمی دانم چرا بی بی(ع) امام علی(ع) را صدا نزدند؛ بلکه صدا زدند: «یا فِضَّةُ! إِلَیک فَخُذِینِی فقَدْ وَ اللَّه قتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ؛فضه مرا دریاب! به خدا محسنم را کشتند.» به خانة امیرالمؤمنین(ع) هجوم آوردند: «أَخْرَجَهُمْ بِتَلَابِیبِهِمْ یسَاقَوْنَ سَوْقاً عَنِیفاً؛ ریسمان به گردن امیرالمؤمنین(ع) انداختند. دستهای حضرت را بستند و به طرف مسجد بردند.» حضرت زهرا(ع) را به هوش آوردند. دید خانه از جمعیت خالی شده. دست به دیوار شد. با پهلوی شکسته به دنبال آقا دوید. در کوچه کمربند امیرالمؤمنین(ع) را گرفت و فرمود: «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی؛پسر عمویم را رها کنید!» دومی دید تا فاطمه زنده است، نمی تواند به مقصد خودش برسد. به قنفذ و مغیره اشاره کرد: چرا ایستاده اید؟ دست فاطمه را کوتاه کنید!دیگر نگویم چه شد. فقط می توانم اشاره کنم، اثر این ضربات قلاف شمشیر مثل بازوبند بر بازوی فاطمه(ع) باقی ماند
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
داستانی تکان دهنده از شیعه شدن یک دختر مسیحی «فاطمه فلاحتی» که ۱۶ سال دارد در شهر سن‌خوزه آمریکا زندگی می‌کند و با تعالیم اسلام آشناست. وی سرگذشت خود و دوستش را برای خانم «نیره شکرانی» مبلّغ و مدرس دانشگاه که برای تبلیغ به شهر سن‌خوزه رفته بود، ایمیل کرده و ایشان نیز جهت استفاده دختران جوان از این ماجرا، آن را منتشر کرده است. در ادامه... پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «فاطمه فلاحتی» که ۱۶ سال دارد در شهر سن‌خوزه آمریکا زندگی می‌کند و با تعالیم اسلام آشناست. وی سرگذشت خود و دوستش را برای خانم «نیره شکرانی» مبلّغ و مدرس دانشگاه که برای تبلیغ به شهر سن‌خوزه رفته بود، ایمیل کرده و ایشان نیز جهت استفاده دختران جوان از این ماجرا، آن را منتشر کرده است. در ادامه سرنوشت یک دختر آمریکایی را از زبان دختری ایرانی الاصل می‌خوانید: یک سال پیش در مهمانی دخترانه‌ای، ناخواسته توجه دختری را به خود جلب کردم، دختری که از حقیقت دور بود و ناآگاهانه تشنه فساد و فحشا. وی که ۲۰ سال بیشتر نداشت هم‌جنس بازی را آزاد می‌دانست و از عواقب آن بیمی نداشت. بغض گلویم را گرفته بود. دلم می‌خواست ناپدید شوم. نمی‌توانستم باور کنم که چطور با وجود حجابی که داشتم نتوانسته بودم ارزش واقعی خودم را نشان دهم. کریستینا در خانواده‌ای بسیار ثروتمند و مذهبی به دنیا آمده بود، اما بر خلاف خانواده‌اش توجهی به دین مسیحیت نداشت. وی با نیت پلید خود هر روز در مدرسه تعقیبم می‌کرد و مرا با حرف‌ها و حرکاتش آزار می‌داد. تا اینکه یک روز به شدت گریه کردم و از خدا کمک خواستم. گریه ام نه تنها برای خودم و ناراحتی روحی ام و رفت و آمد او بود، بلکه به حال جامعه آمریکا و جوانان افسوس می‌خوردم. از کودکی شعری می‌دانستم با این آهنگ که: قرآن که کلام آسمانی است روشنگر راه زندگانیست قرآن که نشان دهد ره راست برنامه زندگانی ماست دو رکعتی نماز خواندم. می‌دانستم همان طور که در نماز من با خدا حرف می‌زنم، در قرآن نیز او با من سخن می‌گوید پس به قرآن رجوع کردم. آیه قرآن مرا بر آن داشت که به آن دختر کمک کنم. آیه دستور هدایت به دیگران را می‌داد. من که همیشه می‌ترسیدم مبادا فسادهای آمریکا مرا در خود غرق کند، از خدا خواستم که بتوانم با فهم اندک خودم به کریستینا کمک کنم طوری که او نتواند بر من تأثیری بگذارد. ابتدا از طریق ایمیل شروع به ایجاد ارتباط با وی کردم اما او نه تنها حاضر نبود حرف‌هایم را گوش کند بلکه به دین نیز ناسزا می‌گفت طوری که مرا هم ناامیدتر از همیشه می‌کرد. اما چون قبلاً در جایی خوانده بودم «هر چند شخصی گناهکار باشد، در قلبش روزنه ای از پاکی وجود دارد. بایستی آن را پیدا کرد و رشدش داد تا میوه دهد» پس روزها و روزها سعی کردم تا با آسان‌ترین نصیحت‌ها بتوانم قلب کریستینا را روشن کنم. پس از سه و ماه و اندی که از طریق ایمیل با کریستینا در ارتباط بودم شاهد تغییراتی کوچک در وی شدم و فهمیدم که همه و همه حاصل دعاهای من و کمک پروردگار بوده است. آن شعله کوچک در اعماق دل تاریک او داشت روشن و روشن‌تر می‌شد. برای کریستینا داستان اسکندر مقدونی را تعریف کرده بودم. شخصی که سعی داشت دنیا را به سلطه خود در بیاورد. قصه این بود که روزی اسکندر [؟!] در بیابانی به ارتش خود دستور توقف داد و گفت هر کس سنگ‌های بیابان را بردارد پشیمان می‌شود و هر کس هم که برندارد باز پشیمان می‌شود. عده ای کمی سنگ برداشتند و عده ای برنداشتند. از صحرا که خارج شدند سنگ‌ها طلا شد. آنها که سنگ برداشته بودند پشیمان بودند که چرا بیشتر برنداشته‌اند و آنهایی که سنگ نداشتند پشیمان بودند که چرا سنگ‌ها را جمع نکرده‌اند که اسکندر گفت دنیا همین است هر چه سود کنی کم کرده‌ای و اگر هیچ نکنی پشیمان می‌شوی.
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
گویا این قصه خیلی روی کریستینا تأثیر گذاشته بود طوری که روز بعدش در مدرسه سخت متعجب و خوشحال شدم چون او گفت متوجه کارهای بدش شده و تصمیم دارد آن‌ها را کنار بگذارد و من باید کمکش کنم که الکل را هم ترک کند. من هم گفتم کسی نیستم جز بنده خدا و او باید از پروردگار کمک بخواهد. چند روز بعد ایمیلی از او به دستم رسید که خانواده‌اش از تغییر رفتار او بسیار خوشحال هستند و هر چند ترک آن اعمال برایش بسیار سخت و دشوار و کشنده است ولی او تصمیمش را گرفته است. من که خود شاهد رنج و تلاش کریستینا در ترک مواد مخدر بودم به او گفتم شعری از زبان خدا هست که: اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت تو نامه توبه را بنویس امضا کردنش با من به کریستینا گفتم من به وسیله اطلاعاتم از قرآن و زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) و کتاب‌های دینی کم کم توانستم به او کمک کنم. حتی سؤال‌هایی هم برای خودم پیش می‌آمد که با مطالعه آن‌ها را برطرف می‌کردم. حرف‌های کریستینا هم هرگز از یادم نمی‌رود که می‌گفت: «اسلام منطق است، قرآن منطق است، برای همین قابل قبول و قابل فهم بود...». هر روز به وسیله ایمیل و با کلی تحقیق به سؤالات وی جواب می‌دادم، حتی وقتی دیدم علاقه‌مند به خواندن قرآن است برایش قرآنی با ترجمه انگلیسی گرفتم. او در آن زمان مشروب را هم ترک کرده بود. تا اینکه روزی او به من گفت: «می‌خواهم مسلمان شوم. فاطمه کمکم کن». باورش غیرممکن بود. اشک‌هایم سرازیر بود. طوفانی از عشق به اسلام بدنم را سرد کرده بود و مرا می‌لرزاند. سرگیجه داشتم. انگار در دنیا نبودم. احساس می‌کردم تمام سلول‌های بدنم گریه می‌کنند؛ گریه‌ای از عشق، از زیبایی ایمان. تمام سختی‌های آن چند ماه برایم خاطره ای زیبا شد. در آن لحظه یکی از زیباترین و بزرگ‌ترین هدیه‌ها را از خداوند گرفته بودم، خبر مسلمان شدن کریستینا. او که از گذشته‌اش خجالت می‌کشید مخفیانه توسط یک روحانی قرآن خواندن را یاد گرفت تا کسی از گذشته‌اش مطلع نشود. وقتی کریستینا مسلمان شد، یک کارت پستال و کتاب «چرا و چگونه نماز می‌خوانیم» به زبان انگلیسی، به او هدیه دادم و برای اولین بار همدیگر را در آغوش گرفتیم. این در نظر من یک معجزه بود. او از نمازش غافل نمی‌شد و روز به روز آرام‌تر و نورانی‌تر می‌شد. یک روز در کتابخانه مدرسه با هم نماز خواندیم و او به من گفت در ظلمات بودم و به نور دعوت شدم. پس از مدتی شروع به صحبت در مورد امامان کردم. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) و خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) برایش گفتم و از دیگر امامان. به او گفتم حضرت فاطمه باید الگوی ما مسلمانان باشد و او قبول کرد. حتی بعدها به من گفت که با شنیدن داستان ائمه آن‌ها را باور می‌کند ولی نمی‌داند چرا دیگران مثل او با این داستان‌های دینی و ائمه، ایمان نمی‌آورند. بعد از مدتی کریستینا برای اولین بار با روسری و لباس پوشیده به دیدنم آمد. او حجاب را برگزیده بود. به خودش می‌بالید و همین امر مرا هم خوشحال می‌کرد. چون که بالاخره فهمیدم حجاب من توانسته روی او تأثیر بگذارد. او درک کرده بود که هیچ خوشی لذت‌بخش تر از عشق به خدا نیست و بقیه عشق‌ها کاذب و فانی است. او هم قبول داشت که ما کاسه‌های کوچک خود را زیر آبشار الهی می‌گیریم ولی چون این آبشار بسیار قوی است و ما ناتوان از پر کردن کاسه‌هایمان، لذا ائمه (علیهم السلام) نعمت را در خود جمع می‌کنند و ما از آب آن آبشار توسط آن‌ها که واسطه بین ما و خدا هستند سیراب می‌شویم.
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
کریستینا به واسطه علاقه‌ای که به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پیدا کرده بود گفت که می‌خواهد اسمش را عوض کند. از من پرسید معنی اسمم چیست و من گفتم: «بریده از آتش» و او که شدیداً منقلب شده بود گفت می‌خواهد اسمش را بگذارد فاطمه. آن روز از خوشحالی دست مادرم را بوسیدم که چنین اسم زیبایی را برایم انتخاب کرده بود هر چند لایقش نبودم. کریستینا حتی در شناسنامه هم اسمش را به فاطمه تغییر داد و به من ثابت شد که دانه دل او میوه داده است. تقریباً یک سالی از اول آشنایی ما می‌گذشت که کریستینا خبر بدی به من داد. او مدت‌ها مبتلا به سرطان خون بود ولی خودش نمی‌دانست. یک دکتر و پرستار خصوصی در خانه از او مراقبت می‌کردند ولی می‌گفتند وی چند ماه بیشتر زنده نمی‌ماند. خانواده فاطمه از اینکه دخترشان به واسطه من مسلمان شده بود روی خوشی به من نشان نمی‌دادند و من نمی‌توانستم او را ببینم تا اینکه روز اول ماه محرم خبر دادند که فاطمه مرد. هر چند نمی‌دانم او را کجا دفن کرده‌اند اما خاطره‌اش برای من زنده است. فاطمه نه تنها خودش رشد کرد بلکه باعث رشد من هم شد تا اینکه بعد از مدتی یک ایمیل از برادر سی و چند ساله‌اش به اسم مایک به دستم رسید. «دلیل اینکه تصمیم گرفتم برای شما ایمیل بفرستم به خاطر خواهرم است. ابتدا از رفتار بد مادرم از شما معذرت می‌خواهم. از وقتی خواهرم مرده، او حال خوبی ندارد. شما کی هستید؟ از کجا آمده‌اید؟ ائمه چه کسانی هستند؟ آنان فرشته هستند و یا انسان، شاید هم هر چیزی دیگر. درباره خانم فاطمه به من بگویید. او چه کسی است؟ من دارم گریه می‌کنم تا نشان دهم چقدر خوشحال هستم. خواهرم را به عنوان یک مسلمان در جایی که نمی‌خواست کسی از آن مطلع شود دفن کردیم. او می‌گفت فاطمه، فرشته نجات من است از طرف خدا. دیشب خوابش را دیدم. خوشحال بود. من صدایش کردم کریستینا و او گفت: «نام من فاطمه است، همان خانمی که دست مرا گرفت». او به من گفت شما روز قیامت از ائمه پاداش می‌گیرید و استحقاق نام خانم فاطمه زهرا را دارید. خواهرم گفت که ایمان بیاورم. وقتی بیدار شدم می‌لرزیدم ولی احساس خوبی داشتم. وقتی زنده بود به من می‌گفت شما فرشته هستید هر چند شما به او التماس می‌کنید که به شما فرشته نگوید چون فرد کاملی نیستید و ناراحت می‌شوید. تصمیم گرفته‌ام که به میشیگان بروم و در آنجا دور از خانواده‌ام مسلمان شوم. شما یک نسل را تغییر دادید چون بعد از من همسر و بچه‌هایم حتماً مسلمان می‌شوند و نوه‌هایم مسلمان زاده به دنیا می‌آیند...». پس بیایید همه با آجرهایی که خداوند به ما داده قصری برای دنیا نسازیم بلکه پلکانی بسازیم به سوی او. بیایید همه دست به دست هم بدهیم و به سهم خود در نجات دنیا تلاش کنیم. منبع: سایت رهیافته، 25 مرداد 1394، کد خبر: 18842