🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#آن_روز_داغ_که_فرمانده_ما_شهید_شد
#سردار_شهید_تخریب
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود.
گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون داشتند درمان میشدند که خبرهای بد جیهه اونها رو از روی تخت بیمارستانها و کنج خونه ها به #سرزمین_داغ_جنوب کشوند. #مقر_الوارثین( اردوگاه تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در جاده فکه) جنب و جوش خاصی داشت.
مدام خبر میرسید دشمن پیشروی کرده و کسی جلودارش نیست. خط #فکه و #شرهانی که برادران ارتشی در آن مشغول پدافند بودند با حمله شدید دشمن از هوا و زمین شکسته شده بود و دشمن به سمت #اندیمشک و #دزفول داشت پیشروی میکرد..#حاج_ناصر_اربابیان و بعضی از بچه ها مدام بین مقر و مناطق درگیری در تردد بودند و اخبار جبهه نو به نو میرسید.با وجود این خبرها عن قریب بود که دشمن به مقر ما برسه..بچه ها حدود پنجاه نفری بودند و همه آماده شدند برای سد کردن راه دشمن...مهمات به اندازه کافی برای معطل کردن دشمن وجود داشت. انبارهای مهمات پر بود از #مواد_منفجره و اقسام #مین_های_ضد_تانک_و_ضد_خودرو. و یک عزم پولادین برای مقابله با دشمن.
روز ۲۲ تیرماه ۶۷ بود که خبر رسید دشمن قرارگاه ارتش در "تپه های برغازه" رو گرفته... همه آماده شدند ... چون از "برغازه" تا مقر ما نیم ساعت بیشتر راه نبود..خطر خیلی جدی بود.. #حاج_ناصر_معاون-گردان بود و بایستی بچه ها رو فرماندهی کنه. برای اینکه دقیقا بدونه دشمن تا کجا جلو اومده سوار موتور تریل ۲۵۰شد و مجتبی رو هم ترکش نشوند و رفتن به سمت فکه...
نزدیک های غروب بود که مجتبی نفس زنان و تنها برگشت و گفت بعثی های عراقی ناصر رو با تیر زدند و با موتور زمین خوردیم و من دیدم اگه معطل کنم اسیرم میکنند و از دستشون فرار کردم...
روز ۲۲ تیرماه سال ۶۷ بود که فرمانده ما #شهید_حاج_ناصر-اربابیان با بدنی مجروح در حالیکه تیری به قلبش نشسته بود گرفتار مزدوران بعثی شد... با او چگونه رفتار کردند الله و اعلم... اما استخوان های مطهرش ، سال ۸۰ از #بیابان_های_فکه به ما رسید و در گلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله علیها مهمان خاک شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#روزی_که_با_سر_و_روی_خونین_در_انتخابات_شرکت_کردیم
#انتخابات_ریاست_جمهوری
#دوره_دوم_ریاست¬_جمهوری¬_آقا
✍🏿✍🏿راوی : #جعفر_طهماسبی
سحر روز جمعه 25 مرداد ماه سال 64 رزمندگان #تیپ_سیدالشهداء(ع) با حمله غافلگیرانه به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه در یک عملیات که بشتر از چند ساعت طول نکشید انهدام وسیعی از امکانات و نفرات دشمن انجام دادند و نزدیک 40 نفر از دشمن اسیر گرفتند و 30 نفر از رزمندگان نیز به شهادت رسیدند. قبل از طلوع آفتاب همه گردانها عقب آمده بودند و در دهکده حضرت رسول در چنانه مشغول استراحت بودند.
ساعت 6 صبح بود که با ماشین ها به سمت #اندیمشک حرکت کردیم. داخل ماشین فقط حرف از شهدا میزدند و خاطرات شهدا در آخرین لحظه وداع رو مرور میکردند و بعضیها هم که یک مجروحیت سطحی داشتند و عقب نرفته بودند. با افتادن ماشین در دست انداز و یا فشار بچه ها داخل ماشین آخ و اوخ میکردند. بعضی از وسواسی ها هم غور غور میکردند که برادرها مواظب لباسهای خونی باشید و به ما نمالید. اونها هم به شوخی میگفتند خون شهید پاکه. گاهی هم نام یک شهید رو میاوردند و دسته جمعی براش گریه میکردند. خلاصه غوغایی بود. اصلا کسی حواسش نبود که امروز روز #انتخابات_ریاست_جمهوری است. به همه چی فکر میکردند الا رای دادن.
ساعت 7 صبح رسیدیم مقابل #ایستگاه_صلواتی_پل_کرخه. بچهها با داد و فریاد ماشینها رو متوقف کردند. همه با تجهزات کامل از ماشین ها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچه ای نوشته بود محل اخذ رای. اما هنوز صندوقی برای رای گیری نبود. بچهها اسلحهها رو روی میزهای چوبی که داخل صلواتی بود گذاشتند و صف کشیدند برای گرفتن صبحانه. نون و پنیر و چای شیرین داخل لیوانهای پلاستیکی قرمز.
تازه صبحانه خوردن تمام شده بود که دست اندکاران اخذ رای از اندیمشک آمدند. ساعت 8 بود که رای گیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم میآمدند و رای میدادند. کاندیداها سه نفر بیشتر نبودند. مقام معظم رهبری بود و آقای عسگراولادی و آقای کاشانی.
از مسولین صندوق سوال کردیم که #ما_هم_میتوانیم_رای_بدهیم. گفتند باید کارت شناسایی عکس دار داشته باشید. گفتیم کارت داریم ولی عکس نداره. خودمون که هستیم عکس برای چیه. گفتند به ما این طور ابلاغ شده. هر چی بچهها اصرار کردند فایده ای نداشت.
فرمانده ها اعلام کردند که برادران سوار ماشین ها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش رو جا نگذاره. تقریبا ما آخرین نفراتی بودیم که از صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسول صندوق با خوشحالی گفت: برادرهای رزمنده !!!!!، تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی شما رای دهید.
این خبر زود میون بچه ها پخش شد و صدها رزمنده تیپ سیدالشهداء(ع) در یک صف شدند و رای خود را به صندوق ریختند. جالب این بود که همه به هم میگفتند به #آقای_خامنهای رای بدهید.
روز 25 مرداد 64 بچه های رزمنده به دو تکلیف عمل کردند. یکی شرکت در #عملیات_عاشورای_3 و انهدام #دشمن_بعثی و دیگری شرکت در #انتخابات_ریاست_جمهوری.
در این انتخابات بیش از 14 میلیون رای به صندوق ها ریخته شد و #مقام_معظم_رهبری با بیش از 12 میلیون یعنی 85 درصد آراء رئیس جمهور کشور اسلامی ایران شد.
🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
آن روز داغ که فرمانده ما شهید شد
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود.
گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون داشتند درمان میشدند که خبرهای بد جیهه اونها رو از روی تخت بیمارستانها و کنج خونه ها به #سرزمین_داغ_جنوب کشوند. #مقر_الوارثین( اردوگاه تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در جاده فکه) جنب و جوش خاصی داشت.
مدام خبر میرسید دشمن پیشروی کرده و کسی جلودارش نیست. خط #فکه و #شرهانی که برادران ارتشی در آن مشغول پدافند بودند با حمله شدید دشمن از هوا و زمین شکسته شده بود و دشمن به سمت #اندیمشک و #دزفول داشت پیشروی میکرد..#حاج_ناصر_اربابیان و بعضی از بچه ها مدام بین مقر و مناطق درگیری در تردد بودند و اخبار جبهه نو به نو میرسید.با وجود این خبرها عن قریب بود که دشمن به مقر ما برسه..بچه ها حدود پنجاه نفری بودند و همه آماده شدند برای سد کردن راه دشمن…مهمات به اندازه کافی برای معطل کردن دشمن وجود داشت. انبارهای مهمات پر بود از #مواد_منفجره و اقسام #مین_های_ضد_تانک_و_ضد_خودرو. و یک عزم پولادین برای مقابله با دشمن.
روز ۲۲ تیرماه ۶۷ بود که خبر رسید دشمن قرارگاه ارتش در “تپه های برغازه” رو گرفته… همه آماده شدند … چون از “برغازه” تا مقر ما نیم ساعت بیشتر راه نبود..خطر خیلی جدی بود.. #حاج_ناصر_معاون-گردان بود و بایستی بچه ها رو فرماندهی کنه. برای اینکه دقیقا بدونه دشمن تا کجا جلو اومده سوار موتور تریل ۲۵۰شد و مجتبی رو هم ترکش نشوند و رفتن به سمت فکه…
نزدیک های غروب بود که مجتبی نفس زنان و تنها برگشت و گفت بعثی های عراقی ناصر رو با تیر زدند و با موتور زمین خوردیم و من دیدم اگه معطل کنم اسیرم میکنند و از دستشون فرار کردم…
روز ۲۲ تیرماه سال ۶۷ بود که فرمانده ما #شهید_حاج_ناصر-اربابیان با بدنی مجروح در حالیکه تیری به قلبش نشسته بود گرفتار مزدوران بعثی شد… با او چگونه رفتار کردند الله و اعلم… اما استخوان های مطهرش ، سال ۸۰ از #بیابان_های_فکه به ما رسید و در گلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله علیها مهمان خاک شد.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#چهل_سال_گذشت
#نابغه_جنگ
#سرلشگر_شهید_حسن_باقری
شهادت 9 بهمن 1361
#منطقه_عمومی_فکه
✍️✍️✍️راوی: #سرلشگر_محمد_باقری
بعد از #عملیات_محرم و #مسلم_ابن_عقیل در سال 61 قرار بر این بود که عملیات وسیعی طراحی و اجرا شود.
در همه ردهها، فرماندهان در حال بررسی و شناسایی بودند. اطلاعات زیادی از اسرای عراقی گرفته شده بود. کارهای اطلاعاتی زیادی نیز انجام شده بود که چگونه به یک عملیات بزرگ موفق دست پیدا کنیم.
تقریبا هر روز تیمهایی به شناسایی میرفتند. #شهید_مجید_بقایی فرمانده #قرارگاه_کربلا و #شهید_حسن_باقری جانشین فرمانده یگانهای زمینی سپاه و تیمهای دیگر نیز مشغول فعالیت بودند.
آماده انجام یک عملیات بزرگ بودیم. فرماندهان برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند؛ اما شهید باقری و تعدادی از دوستان به این دیدار نرفتند. حرف شهید باقری این بود که به امام (ره) چه بگوییم؟! بگوییم نیروهای بسیجی را چند ماه آموزش دادهایم، اما نمیدانیم میخواهیم کجا عملیات انجام دهیم؟
روزها مشغول شناسایی بودیم. روز نهم بهمن سال 61 پس از اینکه در #منطقه_شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختیم به #منطقه_عمومی_فکه آمدیم. بر روی یکی از ارتفاعات این منطقه، میشد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. در مورد منطقه و ارتفاعات و نحوه انجام عملیات و آزادسازی ارتفاعات بحث شد. این بحثها هم در سطح عملیاتی و هم در سطح راهبردی بود؛ چرا که انجام یک عملیات بزرگ نیازمند حضور 20 لشکر بود. عکسهای هوایی و زمینی آن منطقه را نیز داشتیم.
پس از بررسی میدانی با 2 جیپی که به منطقه آمده بودیم وارد #دیدگاه_خمپاره_چیهای نیروی زمینی ارتش در آن منطقه شدیم. عکسها را در سنگر دیدگاه مورد بررسی قرار دادیم؛ اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلاف نظرها وجود داشت.
حدود ساعت 9 صبح بود. آفتاب از سمت شرق میتابید و احساس میکردیم زاویه تابش آفتاب به گونهای است که عراقیها ما را نمیبینند گرچه خمپارههایی به اطراف سنگر اصابت میکرد.
به من گفتند مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چیهای ارتش سوال کن تا دچار اشتباه نشویم. من اکراه داشتم اما تبعیت کردم و چند متر از سنگر دور شدم که #صدای_خمپارهای بلند شد و به سنگر خورد.
اشخاصی که در محل انفجار بودند بدنهایشان خیلی آسیب دید و همه پنج نفر حاضر در سنگر در نهایت به شهادت رسیدند. البته کسانی که عقبتر بودند آسیب کمتری دیدند. #مجید_بقایی و #حسن_باقری در آن لحظه زنده بودند، اما مجید پاش قطع شده بود. آنها را سوار جیپ کردیم؛ اما 10 دقیقه بعد مجید بقایی به شهادت رسید. همچنین ترکشهای زیادی به بدن حسن باقری برخورد کرده و موج انفجار رگهای بدنش را نابود کرده بود.
حسن در مسیر ذکر «یا صاحب الزمان(عج)» و «یا حسین(ع)» بر سر زبان داشت. آنها را به مقر یگان امام رضا(ع) رساندیم. آمبولانسی داشتند که سرم داخل آمبولانس را برداشتیم و به بدن حسن وصل کردیم. من تماس گرفتم و یک بالگرد به کمک ما آمد. حسن را سوار بالگرد کردیم. بالگرد در #اندیمشک بر زمین نشست؛ اما #حسن_در_راه_بیمارستان به شهادت رسید و به دیدار معبودش رفت.
نتیجه کارهای اطلاعاتی نیز این شد که ما در آن منطقه عملیات نکنیم و آماده #عملیاتهای_والفجر_مقدماتی و #والفجر_یک شدیم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#نابغه_جنگ
#سرلشگر_شهید_حسن_باقری
شهادت 9 بهمن 1361
#منطقه_عمومی_فکه
✍️✍️✍️راوی: #سرلشگر_محمد_باقری
بعد از #عملیات_محرم و #مسلم_ابن_عقیل در سال 61 قرار بر این بود که عملیات وسیعی طراحی و اجرا شود.
در همه ردهها، فرماندهان در حال بررسی و شناسایی بودند. اطلاعات زیادی از اسرای عراقی گرفته شده بود. کارهای اطلاعاتی زیادی نیز انجام شده بود که چگونه به یک عملیات بزرگ موفق دست پیدا کنیم.
تقریبا هر روز تیمهایی به شناسایی میرفتند. #شهید_مجید_بقایی فرمانده #قرارگاه_کربلا و #شهید_حسن_باقری جانشین فرمانده یگانهای زمینی سپاه و تیمهای دیگر نیز مشغول فعالیت بودند.
آماده انجام یک عملیات بزرگ بودیم. فرماندهان برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند؛ اما شهید باقری و تعدادی از دوستان به این دیدار نرفتند. حرف شهید باقری این بود که به امام (ره) چه بگوییم؟! بگوییم نیروهای بسیجی را چند ماه آموزش دادهایم، اما نمیدانیم میخواهیم کجا عملیات انجام دهیم؟
روزها مشغول شناسایی بودیم. روز نهم بهمن سال 61 پس از اینکه در #منطقه_شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختیم به #منطقه_عمومی_فکه آمدیم. بر روی یکی از ارتفاعات این منطقه، میشد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. در مورد منطقه و ارتفاعات و نحوه انجام عملیات و آزادسازی ارتفاعات بحث شد. این بحثها هم در سطح عملیاتی و هم در سطح راهبردی بود؛ چرا که انجام یک عملیات بزرگ نیازمند حضور 20 لشکر بود. عکسهای هوایی و زمینی آن منطقه را نیز داشتیم.
پس از بررسی میدانی با 2 جیپی که به منطقه آمده بودیم وارد #دیدگاه_خمپاره_چیهای نیروی زمینی ارتش در آن منطقه شدیم. عکسها را در سنگر دیدگاه مورد بررسی قرار دادیم؛ اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلاف نظرها وجود داشت.
حدود ساعت 9 صبح بود. آفتاب از سمت شرق میتابید و احساس میکردیم زاویه تابش آفتاب به گونهای است که عراقیها ما را نمیبینند گرچه خمپارههایی به اطراف سنگر اصابت میکرد.
به من گفتند مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چیهای ارتش سوال کن تا دچار اشتباه نشویم. من اکراه داشتم اما تبعیت کردم و چند متر از سنگر دور شدم که #صدای_خمپارهای بلند شد و به سنگر خورد.
اشخاصی که در محل انفجار بودند بدنهایشان خیلی آسیب دید و همه پنج نفر حاضر در سنگر در نهایت به شهادت رسیدند. البته کسانی که عقبتر بودند آسیب کمتری دیدند. #مجید_بقایی و #حسن_باقری در آن لحظه زنده بودند، اما مجید پاش قطع شده بود. آنها را سوار جیپ کردیم؛ اما 10 دقیقه بعد مجید بقایی به شهادت رسید. همچنین ترکشهای زیادی به بدن حسن باقری برخورد کرده و موج انفجار رگهای بدنش را نابود کرده بود.
حسن در مسیر ذکر «یا صاحب الزمان(عج)» و «یا حسین(ع)» بر سر زبان داشت. آنها را به مقر یگان امام رضا(ع) رساندیم. آمبولانسی داشتند که سرم داخل آمبولانس را برداشتیم و به بدن حسن وصل کردیم. من تماس گرفتم و یک بالگرد به کمک ما آمد. حسن را سوار بالگرد کردیم. بالگرد در #اندیمشک بر زمین نشست؛ اما #حسن_در_راه_بیمارستان به شهادت رسید و به دیدار معبودش رفت.
نتیجه کارهای اطلاعاتی نیز این شد که ما در آن منطقه عملیات نکنیم و آماده #عملیاتهای_والفجر_مقدماتی و #والفجر_یک شدیم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
شرکت در انتخابات
#با_سر_و_روی_خونین
#انتخابات_ریاست_جمهوری
#دوره_دوم_ریاست_جمهوری_آقا
✍🏿✍🏿راوی : #جعفر_طهماسبی
سحر روز جمعه 25 مرداد ماه سال 64 رزمندگان #تیپ_سیدالشهداء(ع) با حمله غافلگیرانه به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه در یک عملیات که بشتر از چند ساعت طول نکشید انهدام وسیعی از امکانات و نفرات دشمن انجام دادند و نزدیک 40 نفر از دشمن اسیر گرفتند و 30 نفر از رزمندگان نیز به شهادت رسیدند. قبل از طلوع آفتاب همه گردانها عقب آمده بودند و در دهکده حضرت رسول در چنانه مشغول استراحت بودند.
ساعت 6 صبح بود که با ماشین ها به سمت #اندیمشک حرکت کردیم. داخل ماشین فقط حرف از شهدا میزدند و خاطرات شهدا در آخرین لحظه وداع رو مرور میکردند و بعضیها هم که یک مجروحیت سطحی داشتند و عقب نرفته بودند. با افتادن ماشین در دست انداز و یا فشار بچه ها داخل ماشین آخ و اوخ میکردند. بعضی از وسواسی ها هم غور غور میکردند که برادرها مواظب لباسهای خونی باشید و به ما نمالید. اونها هم به شوخی میگفتند خون شهید پاکه. گاهی هم نام یک شهید رو میاوردند و دسته جمعی براش گریه میکردند. خلاصه غوغایی بود. اصلا کسی حواسش نبود که امروز روز #انتخابات_ریاست_جمهوری است. به همه چی فکر میکردند الا رای دادن.
ساعت 7 صبح رسیدیم مقابل #ایستگاه_صلواتی_پل_کرخه. بچهها با داد و فریاد ماشینها رو متوقف کردند. همه با تجهزات کامل از ماشین ها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچه ای نوشته بود محل اخذ رای. اما هنوز صندوقی برای رای گیری نبود. بچهها اسلحهها رو روی میزهای چوبی که داخل صلواتی بود گذاشتند و صف کشیدند برای گرفتن صبحانه. نون و پنیر و چای شیرین داخل لیوانهای پلاستیکی قرمز.
تازه صبحانه خوردن تمام شده بود که دست اندکاران اخذ رای از اندیمشک آمدند. ساعت 8 بود که رای گیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم میآمدند و رای میدادند. کاندیداها سه نفر بیشتر نبودند. مقام معظم رهبری بود و آقای عسگراولادی و آقای کاشانی.
از مسولین صندوق سوال کردیم که #ما_هم_میتوانیم_رای_بدهیم. گفتند باید کارت شناسایی عکس دار داشته باشید. گفتیم کارت داریم ولی عکس نداره. خودمون که هستیم عکس برای چیه. گفتند به ما این طور ابلاغ شده. هر چی بچهها اصرار کردند فایده ای نداشت.
فرمانده ها اعلام کردند که برادران سوار ماشین ها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش رو جا نگذاره. تقریبا ما آخرین نفراتی بودیم که از صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسول صندوق با خوشحالی گفت: برادرهای رزمنده !!!!!، تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی شما رای دهید.
این خبر زود میون بچه ها پخش شد و صدها رزمنده تیپ سیدالشهداء(ع) در یک صف شدند و رای خود را به صندوق ریختند. جالب این بود که همه به هم میگفتند به #آقای_خامنهای رای بدهید.
روز 25 مرداد 64 بچه های رزمنده به دو تکلیف عمل کردند. یکی شرکت در #عملیات_عاشورای_3 و انهدام #دشمن_بعثی و دیگری شرکت در #انتخابات_ریاست_جمهوری.
در این انتخابات بیش از 14 میلیون رای به صندوق ها ریخته شد و #مقام_معظم_رهبری با بیش از 12 میلیون یعنی 85 درصد آراء رئیس جمهور کشور اسلامی ایران شد.
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#روزی_که_با_سر_و_روی_خونین_در_انتخابات_شرکت_کردیم
#انتخابات_ریاست_جمهوری
#دوره_دوم_ریاست¬_جمهوری¬_آقا
✍🏿✍🏿راوی : #جعفر_طهماسبی
سحر روز جمعه 25 مرداد ماه سال 64 رزمندگان #تیپ_سیدالشهداء(ع) با حمله غافلگیرانه به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه در یک عملیات که بشتر از چند ساعت طول نکشید انهدام وسیعی از امکانات و نفرات دشمن انجام دادند و نزدیک 40 نفر از دشمن اسیر گرفتند و 30 نفر از رزمندگان نیز به شهادت رسیدند. قبل از طلوع آفتاب همه گردانها عقب آمده بودند و در دهکده حضرت رسول در چنانه مشغول استراحت بودند.
ساعت 6 صبح بود که با ماشین ها به سمت #اندیمشک حرکت کردیم. داخل ماشین فقط حرف از شهدا میزدند و خاطرات شهدا در آخرین لحظه وداع رو مرور میکردند و بعضیها هم که یک مجروحیت سطحی داشتند و عقب نرفته بودند. با افتادن ماشین در دست انداز و یا فشار بچه ها داخل ماشین آخ و اوخ میکردند. بعضی از وسواسی ها هم غور غور میکردند که برادرها مواظب لباسهای خونی باشید و به ما نمالید. اونها هم به شوخی میگفتند خون شهید پاکه. گاهی هم نام یک شهید رو میاوردند و دسته جمعی براش گریه میکردند. خلاصه غوغایی بود. اصلا کسی حواسش نبود که امروز روز #انتخابات_ریاست_جمهوری است. به همه چی فکر میکردند الا رای دادن.
ساعت 7 صبح رسیدیم مقابل #ایستگاه_صلواتی_پل_کرخه. بچهها با داد و فریاد ماشینها رو متوقف کردند. همه با تجهزات کامل از ماشین ها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچه ای نوشته بود محل اخذ رای. اما هنوز صندوقی برای رای گیری نبود. بچهها اسلحهها رو روی میزهای چوبی که داخل صلواتی بود گذاشتند و صف کشیدند برای گرفتن صبحانه. نون و پنیر و چای شیرین داخل لیوانهای پلاستیکی قرمز.
تازه صبحانه خوردن تمام شده بود که دست اندکاران اخذ رای از اندیمشک آمدند. ساعت 8 بود که رای گیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم میآمدند و رای میدادند. کاندیداها سه نفر بیشتر نبودند. مقام معظم رهبری بود و آقای عسگراولادی و آقای کاشانی.
از مسولین صندوق سوال کردیم که #ما_هم_میتوانیم_رای_بدهیم. گفتند باید کارت شناسایی عکس دار داشته باشید. گفتیم کارت داریم ولی عکس نداره. خودمون که هستیم عکس برای چیه. گفتند به ما این طور ابلاغ شده. هر چی بچهها اصرار کردند فایده ای نداشت.
فرمانده ها اعلام کردند که برادران سوار ماشین ها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش رو جا نگذاره. تقریبا ما آخرین نفراتی بودیم که از صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسول صندوق با خوشحالی گفت: برادرهای رزمنده !!!!!، تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی شما رای دهید.
این خبر زود میون بچه ها پخش شد و صدها رزمنده تیپ سیدالشهداء(ع) در یک صف شدند و رای خود را به صندوق ریختند. جالب این بود که همه به هم میگفتند به #آقای_خامنهای رای بدهید.
روز 25 مرداد 64 بچه های رزمنده به دو تکلیف عمل کردند. یکی شرکت در #عملیات_عاشورای_3 و انهدام #دشمن_بعثی و دیگری شرکت در #انتخابات_ریاست_جمهوری.
در این انتخابات بیش از 14 میلیون رای به صندوق ها ریخته شد و #مقام_معظم_رهبری با بیش از 12 میلیون یعنی 85 درصد آراء رئیس جمهور کشور اسلامی ایران شد.
🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#آن_روز_داغ_که_فرمانده_ما_شهید_شد
#سردار_شهید_تخریب
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود.
گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون داشتند درمان میشدند که خبرهای بد جیهه اونها رو از روی تخت بیمارستانها و کنج خونه ها به #سرزمین_داغ_جنوب کشوند. #مقر_الوارثین( اردوگاه تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در جاده فکه) جنب و جوش خاصی داشت.
مدام خبر میرسید دشمن پیشروی کرده و کسی جلودارش نیست. خط #فکه و #شرهانی که برادران ارتشی در آن مشغول پدافند بودند با حمله شدید دشمن از هوا و زمین شکسته شده بود و دشمن به سمت #اندیمشک و #دزفول داشت پیشروی میکرد..#حاج_ناصر_اربابیان و بعضی از بچه ها مدام بین مقر و مناطق درگیری در تردد بودند و اخبار جبهه نو به نو میرسید.با وجود این خبرها عن قریب بود که دشمن به مقر ما برسه..بچه ها حدود پنجاه نفری بودند و همه آماده شدند برای سد کردن راه دشمن...مهمات به اندازه کافی برای معطل کردن دشمن وجود داشت. انبارهای مهمات پر بود از #مواد_منفجره و اقسام #مین_های_ضد_تانک_و_ضد_خودرو. و یک عزم پولادین برای مقابله با دشمن.
روز ۲۲ تیرماه ۶۷ بود که خبر رسید دشمن قرارگاه ارتش در "تپه های برغازه" رو گرفته... همه آماده شدند ... چون از "برغازه" تا مقر ما نیم ساعت بیشتر راه نبود..خطر خیلی جدی بود.. #حاج_ناصر_معاون-گردان بود و بایستی بچه ها رو فرماندهی کنه. برای اینکه دقیقا بدونه دشمن تا کجا جلو اومده سوار موتور تریل ۲۵۰شد و مجتبی رو هم ترکش نشوند و رفتن به سمت فکه...
نزدیک های غروب بود که مجتبی نفس زنان و تنها برگشت و گفت بعثی های عراقی ناصر رو با تیر زدند و با موتور زمین خوردیم و من دیدم اگه معطل کنم اسیرم میکنند و از دستشون فرار کردم...
روز ۲۲ تیرماه سال ۶۷ بود که فرمانده ما #شهید_حاج_ناصر-اربابیان با بدنی مجروح در حالیکه تیری به قلبش نشسته بود گرفتار مزدوران بعثی شد... با او چگونه رفتار کردند الله و اعلم... اما استخوان های مطهرش ، سال ۸۰ از #بیابان_های_فکه به ما رسید و در گلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله علیها مهمان خاک شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel