eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
892 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
695 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 معمولا رزمنده های تهران ماه محرم توی جبهه بند نمیشدن هر جور بور میپیچدوندن و خودشون رو به هیات های محلیشون میرسوندن و یا اینکه روزهای محرم پاتوق و قرارشون مسجد جامع بازار تهران بود و عاشق منبرهای شیخ حسین و روضه خونی های حاج منصور بودن.... هیچ جلسه ای اینقدر جوون سینه زن نداشت... ماه محرم سال 63 از راه رسید و ما پادگان ابوذر بودیم... شب اول محرم رفتیم روی ارتفاع 1150 بازی دراز عزاداری کردیم .. اما فرمانده ما شهید حاج کاظم رستگار فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) خبردار شد و منع کرد و قرار شد بیام پادگان ابوذر... رسم پادگان ابوذر اینطوری بود که ظهرها نماز جماعت و عزاداری در حسینیه قدس پادگان بود و شب ها همین برنامه در مسجد امام حسین(ع) در محوطه خانه های سازمانی ارتش .... مسوول تبلیغات پادگان گفته بود هر کس میخواد مداحی کنه باید ثبت نام کنه و ما ازش امتحان بگیریم و بعد نوبت بهش بدهیم.. ما دیدیم اگر این رویه باشه تا چهلم امام هم به ما نوبت نمیرسه... یه 50 تا رزمنده تهرانی بودیم که توی کار میکردیم... بچه های اطلاعات عملیات ، تخریب و طرح عملیات و یه تعداد از واحدهای لشگر 27 و 10.... بچه ها گفتن ما کار خودمون رو بکنیم... معمولا ما بیشتر ، شب ها دور هم جمع میشدیم توی پادگان ...... بعداز نماز آقا منبر میرفت و دو یا سه تا از بچه های هیکل دار قبل از تمام شدن منبر اطراف منبر مستقر میشدن و میکرفون رو در اختیار میگرفتن و ما میرفتیم و کار عزاداری شروع میشد و آخرش هم میکرفون رو به بقیه میدادیم... ماها به سبک تهرونی ها میخوندیم و تازه حسین جان گفتن رسم شده بود ... در میان سایر رزمندگان شور خوندن مرسوم نبود.. تازه شور معروف جبهه داشت فراگیر میشد ..که آخر سینه زنی میخوندن..قال رسول الله نور عینی..حسن و منی انا من حسینی...حسین جان کربلا..حسین حسین . و بعد هم شور حسین جان...ما رزمنده های تهرانی وقتی شور میگرفتیم سایر رزمندگان شهرستان ها با تعجب به ما نگاه میکردند که چگونه بر سر و سینه میزنیم... روز تاسوعا و عاشورا هم عزاداری حسینیه قدس پادگان رو اداره کردیم...تبلیغات چی ها اعتراض کردن اما به جایی نرسید... اونا دوست داشتن به سبک آهنگران و سنت های عزاداری جنوبی ها کار جلو بره اما تهرونی ها غالب شدن... البته اینها که گفتم با جنگ و دعوا نبود همه با صفا و صمیمیت بود و در عزاداری ها همه همراه میشدند...ظهر عاشورا توی حسینیه پادگان جای سوزن انداختن نبود.. رزمندگان تیپ و لشگرها غیر تهرانی تقریبا در پادگان ابوذر و اطراف مستقر شده بودن اما رزمندگان لشگر27 و 10 هنوز در دو کوهه بودن... اون سال بعد از محرم قرار بود عملیاتی روی بشه و ما برای مقدمات اون عملیات لازم بود در منطقه باشیم و این محرم تنها محرمی بود که توی جبهه بودم یادش بخیر 🔷و یاد فرمانده ما که اون موقع معاون گردان تخریب لشگر10 بود بخیر که من رو تشویق به خوندن میکرد و خودش هم میونداری میکرد.. 🔷یاد بخیر که در رساندن میکرفن کمک میکرد و یاد همه ی اون سینه زنها.. 🔷یاد فرمانده تخریب بخیر که توی اون ماه محرم در محرم شده و تک و تنها مشغول خودسازی بود. 🔷و یاد اون پیرمرد یزدی بخیر که توی حسینیه با اون لهجه قشنگی میگفت: خدا پدر و مادر همه تون رو بیامرزه... (جعفر طهماسبی) @alvaresinchannel
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀 🌹🥀 🥀 بسیجی شهادت 16 مرداد 67 شهید غلامرضا جوان قبل از انقلاب بود و قبل از انقلاب هم از روستا به تهرون اومد اما خودش رو گم نکرد و گوهر وجودش آلوده نشد به همت بزرگان روستا که در تهران بودند مجلس قرآن سیار که در منازل برگزار میشد فعال بود و یکی از فعالان این جلسه شهید غلامرضا بود. شهید غلامرضا در زمره انقلابی های قبل از انقلاب بود و از مشتری های پرو پا قرص صبح های جمعه مکتب الهادی(ع) در شهرری و این جلسه محل تجمع جوان های انقلابی شهرری بود این شهید قبل از انقلاب با مکتب امام آشنا شد 24 سال داشت که انقلاب پیروز شد و او همواره در خدمت انقلاب بود در جای جای فعالیت های انقلابی در روستای مهدی آباد اثری از شهید غلامرضا بود بعد از پیروزی انقلاب جایی را پیدا نمیکنی که خبر از انقلاب باشد و شهید رمضانی حضور نداشته باشد. جهادسازندگی نماز جمعه انجمن اسلامی بسیج پای صندوق رای کمک به مستمدان جبهه و دفاع از انقلاب سنگر کار و تلاش امر به معروف و نهی از منکر تشیع شهدا عیادت از جانبازان و خانواده شهدا حضور در دعا و جمع آوری کمک برای جبهه و...... شهید غلامرضا رمضانی همه جا بود بارها و بارها شهید غلامرضا را در گرمای تابستان و سرمای زمستان با یار و همراهش خانوم کریمی و دو فرزندش که اون روزها خردسال بودند در نماز جمعه ی تهران دیده بودم یک دفعه ازش سوال کردم ؟ آقا غلامرضا سخت نیست برات بدون وسیله این همه راه با اتوبوس سوار و پیاده میشی و با خانواده نماز جمعه ی تهران میایی ؟؟؟ و هر بار با خنده جواب میداد و از روی عشق این کار رو میکرد و البته همسر عزیزش هم او رو یاری میکرد. یه بار بعد از نماز جمعه ی تهران بر میگشتم مقابل درب دانشگاه تهران دیدم منتظر اتوبوس ایستاده. موتور و نگه داشتم و سلام وعلیکی کردیم. دست دختر کوچولوش زهرا خانوم توی دستش بود و حرم آفتاب صورت از برگ گل نازک تر این دختر رو سرخ کرده بود و محسن خردسال هم در بغل حاج خانوم بود. گفتم برادر چرا به خودت و خانواده ات سخت میگیری!! خندید و گفت این ها هم با ذوق میان و من و خانواده ام در خدمت انقلابیم انقلابی شعاری نبود برای حفاظت از انقلاب حاضر بود سختی بکشه بودند جوان های هم سن و سالش در روستا و در تهران که مدعی انقلابی گری بودند اما حاضر به هزینه دادن برای انقلاب نبودند اما او اینگونه نبود هر جا خدا بود رضا هم بود مبالغه نمیکنم او یک جوان مقدس بود متدین بود خوش قلب بود خیرخواه دیگران بود به شدت خانواده دوست و عاشق خانواده بود خوش اخلاق و خوش مشرب بود و او خدایی بود و خدا او را به شدت دوست داشت و پرونده اش در دنیا اینگونه بسته شد غلامرضا در آخرین روزهای دفاع مقدس در کردستان گرفتار شقی ترین دشمنان شد. کوموله ها معروف بودن به شقاوت و به قول معروف با موزائیک سر میبریدند شهید غلامرضا گرفتار این ها شد به گروه بچه های اعزامی از مخابرات در جاده سنندج به سمت بوکان کمین زدند و یه تعداد رو اسیر کردند و با خود بردند. در چنگال این گرگ صفتان گرفتار شد. و چند روز بعد پیکر بی جانش که آثار شکنجه وحشیانه بر آن بود در کنار جاده بوکان به سقز پیدا شد اینطور میشد از پیکر این شهید فهمید که بعد از شکنجه به او تیر خلاصی زدند و ساعت ها پیکرش مقابل آفتاب مرداد ماه افتاده بود. پیکر شهید رضا را برای شستشو و تغسیل به غسالخانه بهشت زهراء(س)آوردند. اون روزها به اندازه چند نفر بیشتر اجازه نمیدادند که کنار حوض غسالخانه ناظر شستشوی شهید باشند هنگام شستشو تقریبا همه جای بدن از شدت ضربات کبود بود و بر صورت غلامرضا هم آثار ضربه و شکنجه بود. و این گونه این انقلابی سخت کوش مزد انقلابی گری خود را از ضدانقلاب گرفت. و پیکر مطهرش در گوشه ای خاک روستای ما آرم گرفت. باشد که خدا حقش را بر ما حلال کند. جعفرطهماسبی @alvaresinchannel