eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
972 ویدیو
74 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 محرم سال 1363 قرار شد برای شب های محرم از مقر سرآبگرم در بریم و در ساختمانی در پادگان ابوذر مستقر شویم. یه ساختمون ته پادگان ابوذر برای تیپ سیدالشهداء(ع) در نظر گرفتند و یه طبقه اون را برای استقرار اختصاص دادند بعد از اینکه وسایل رو آوردیم و اطاق ها آماده شد دیگه ظهر شده بود و رفتیم برای نماز ظهر و عصر حسینیه پادگان. من رفتیم صف اول نماز نشستم و بین دو نماز بدون اینکه با کسی هماهنگ کنم میکروفون رو برداشتم و تعقیبات خوندم. البته دیدم چند نفر که دورم نشسته بود چشم غره رفتند اما من هم خودم رو به نفهمی زدم. بعد از نماز عصر یه جوونی جلوم رو گرفت و خودش رو معرفی کرد. مثل اینکه کاره ای بود و تبلیغات و مراسم حسینیه با او بود با لهجه غلیظ کرمانشاهی گفت : برادر اهل تهران هستی؟؟؟؟؟ گفتم چطور ؟؟؟؟ به فرض که باشم!!!! فرمایش گفت این مراسمات مسوول داره و باید با او هماهنگ کنی.. گفتم مسوولش کجاست و فردی رو معرفی کرد و آدرس ساختمان تبلیغات تیپ نبی اکرم(ص) رو داد. و بعد از هم جدا شدیم. عصر همان روز رفتم ساختمان تبلیغات نبی اکرم(ص) و خدمت اون مسوول رسیدم. ایشون هم خیلی مودبانه فرمودند ما از اون هایی که قرار است در برنامه ها میکروفون به دست بگیرند و بخوانند امتحان میگیریم و بعد اجازه میدهیم. من هم با غرور گفتم برای همین آمدم تا امتحان بگیرید... بسم الله اون مسوول هم با بی میلی گفت اون کسی که باید امتحان بگیره نیست و اگر هم بود تا امتحان بگیره و اجازه بده چند روز طول میکشه.. از تبلیغات بیرون اومدم و توی مسیر و محمد غلامعلی رو دیدم. سوال کردند چی شد هماهنگ کردی؟؟؟؟؟ من هم اقداماتم رو شرح دادم و گفتم اینجور که این ها میخواهند ما رو سر کار بزارند تموم شده. و قرار شد ما خودمون اقدام کنیم. و موقع تعقیبات و مراسمات عزاداری با بادی گارد میرفتیم صف اول حسینیه.. و اون ها قبل از خوندن ما با یه تعداد دیگه از بچه های تهرون دور منبر و صف اول جماعت مینشستند و بعد هم بلندگو رو به ما میدادند و بعدش........ البته دیگر دوستان از سایر تیپ و لشگرها هم فیض میدادند. خدایی دعوا و مرافه پیش نمیومد.. شاید غرغر میکردند.. در همین حد. یاد همه اون روزهای خوب و همه ی اون رزمنده های با حیا بخیر. روز تاسوعای سال 63 روز جمعه بود و بعد از نماز صبح دعای ندبه خوندم و عزاداری مفصلی انجام شد در حسینیه پادگان ابوذر جای سوزن انداختن نبود و همه ی رزمندگان کوچه باز کرده بودند و سینه میزدند. اون موقع شور گرفتن زیاد مرسوم نبود و فقط بچه های تهرونی در سینه زنی شور میگرفتند. در میون این همه سینه زن داخل حسینیه شاید 50 نفر رزمنده تهرونی نبود.. اما همه داخل حسینیه پخش بودند و برادر محمد غلامعلی که وسط ستون عزادارها میونداری میکرد شور میداد و بالاخره رزمندگان غیرتهرونی هم همراهی میکردند. یادش بخیر با همه ی زور صداش فریاد میزد حسین حسین حسین حسین شهید کربلا حسین عباس علمدار حسین میر و سپهدار حسین و بعد هم شوری که تازه در جبهه مرسوم شده بود قال رسول الله نورعینی حسین منی انا من حسینی حسین جان کربلا ... و همه ی جمعیت صدا میزدن حسین حسین اگر حسین من تویی سرت کو به من بگو علی اکبرت کو یاد عزاداری های جبهه بخیر ✍️✍️✍️✍️ راوی : @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 محرم سال 1363 قرار شد برای شب های محرم از مقر سرآبگرم در بریم و در ساختمانی در پادگان ابوذر مستقر شویم. یه ساختمون ته پادگان ابوذر برای تیپ سیدالشهداء(ع) در نظر گرفتند و یه طبقه اون را برای استقرار اختصاص دادند بعد از اینکه وسایل رو آوردیم و اطاق ها آماده شد دیگه ظهر شده بود و رفتیم برای نماز ظهر و عصر حسینیه پادگان. من رفتیم صف اول نماز نشستم و بین دو نماز بدون اینکه با کسی هماهنگ کنم میکروفون رو برداشتم و تعقیبات خوندم. البته دیدم چند نفر که دورم نشسته بود چشم غره رفتند اما من هم خودم رو به نفهمی زدم. بعد از نماز عصر یه جوونی جلوم رو گرفت و خودش رو معرفی کرد. مثل اینکه کاره ای بود و تبلیغات و مراسم حسینیه با او بود با لهجه غلیظ کرمانشاهی گفت : برادر اهل تهران هستی؟؟؟؟؟ گفتم چطور ؟؟؟؟ به فرض که باشم!!!! فرمایش گفت این مراسمات مسوول داره و باید با او هماهنگ کنی.. گفتم مسوولش کجاست و فردی رو معرفی کرد و آدرس ساختمان تبلیغات تیپ نبی اکرم(ص) رو داد. و بعد از هم جدا شدیم. عصر همان روز رفتم ساختمان تبلیغات نبی اکرم(ص) و خدمت اون مسوول رسیدم. ایشون هم خیلی مودبانه فرمودند ما از اون هایی که قرار است در برنامه ها میکروفون به دست بگیرند و بخوانند امتحان میگیریم و بعد اجازه میدهیم. من هم با غرور گفتم برای همین آمدم تا امتحان بگیرید... بسم الله اون مسوول هم با بی میلی گفت اون کسی که باید امتحان بگیره نیست و اگر هم بود تا امتحان بگیره و اجازه بده چند روز طول میکشه.. از تبلیغات بیرون اومدم و توی مسیر و محمد غلامعلی رو دیدم. سوال کردند چی شد هماهنگ کردی؟؟؟؟؟ من هم اقداماتم رو شرح دادم و گفتم اینجور که این ها میخواهند ما رو سر کار بزارند تموم شده. و قرار شد ما خودمون اقدام کنیم. و موقع تعقیبات و مراسمات عزاداری با بادی گارد میرفتیم صف اول حسینیه.. و اون ها قبل از خوندن ما با یه تعداد دیگه از بچه های تهرون دور منبر و صف اول جماعت مینشستند و بعد هم بلندگو رو به ما میدادند و بعدش........ البته دیگر دوستان از سایر تیپ و لشگرها هم فیض میدادند. خدایی دعوا و مرافه پیش نمیومد.. شاید غرغر میکردند.. در همین حد. یاد همه اون روزهای خوب و همه ی اون رزمنده های با حیا بخیر. روز تاسوعای سال 63 روز جمعه بود و بعد از نماز صبح دعای ندبه خوندم و عزاداری مفصلی انجام شد در حسینیه پادگان ابوذر جای سوزن انداختن نبود و همه ی رزمندگان کوچه باز کرده بودند و سینه میزدند. اون موقع شور گرفتن زیاد مرسوم نبود و فقط بچه های تهرونی در سینه زنی شور میگرفتند. در میون این همه سینه زن داخل حسینیه شاید 50 نفر رزمنده تهرونی نبود.. اما همه داخل حسینیه پخش بودند و برادر محمد غلامعلی که وسط ستون عزادارها میونداری میکرد شور میداد و بالاخره رزمندگان غیرتهرونی هم همراهی میکردند. یادش بخیر با همه ی زور صداش فریاد میزد حسین حسین حسین حسین شهید کربلا حسین عباس علمدار حسین میر و سپهدار حسین و بعد هم شوری که تازه در جبهه مرسوم شده بود قال رسول الله نورعینی حسین منی انا من حسینی حسین جان کربلا ... و همه ی جمعیت صدا میزدن حسین حسین اگر حسین من تویی سرت کو به من بگو علی اکبرت کو یاد عزاداری های جبهه بخیر ✍️✍️✍️✍️ راوی : @alvaresinchannel
محرم سال 1363 قرار شد برای شب های محرم از مقر سرآبگرم در بریم و در ساختمانی در پادگان ابوذر مستقر شویم. یه ساختمون ته پادگان ابوذر برای تیپ سیدالشهداء(ع) در نظر گرفتند و یه طبقه اون را برای استقرار اختصاص دادند بعد از اینکه وسایل رو آوردیم و اطاق ها آماده شد دیگه ظهر شده بود و رفتیم برای نماز ظهر و عصر حسینیه پادگان. من رفتیم صف اول نماز نشستم و بین دو نماز بدون اینکه با کسی هماهنگ کنم میکروفون رو برداشتم و تعقیبات خوندم. البته دیدم چند نفر که دورم نشسته بود چشم غره رفتند اما من هم خودم رو به نفهمی زدم. بعد از نماز عصر یه جوونی جلوم رو گرفت و خودش رو معرفی کرد. مثل اینکه کاره ای بود و تبلیغات و مراسم حسینیه با او بود با لهجه غلیظ کرمانشاهی گفت : برادر اهل تهران هستی؟؟؟؟؟ گفتم چطور ؟؟؟؟ به فرض که باشم!!!! فرمایش گفت این مراسمات مسوول داره و باید با او هماهنگ کنی.. گفتم مسوولش کجاست و فردی رو معرفی کرد و آدرس ساختمان تبلیغات تیپ نبی اکرم(ص) رو داد. و بعد از هم جدا شدیم. عصر همان روز رفتم ساختمان تبلیغات نبی اکرم(ص) و خدمت اون مسوول رسیدم. ایشون هم خیلی مودبانه فرمودند ما از اون هایی که قرار است در برنامه ها میکروفون به دست بگیرند و بخوانند امتحان میگیریم و بعد اجازه میدهیم. من هم با غرور گفتم برای همین آمدم تا امتحان بگیرید... بسم الله اون مسوول هم با بی میلی گفت اون کسی که باید امتحان بگیره نیست و اگر هم بود تا امتحان بگیره و اجازه بده چند روز طول میکشه.. از تبلیغات بیرون اومدم و توی مسیر و محمد غلامعلی رو دیدم. سوال کردند چی شد هماهنگ کردی؟؟؟؟؟ من هم اقداماتم رو شرح دادم و گفتم اینجور که این ها میخواهند ما رو سر کار بزارند تموم شده. و قرار شد ما خودمون اقدام کنیم. و موقع تعقیبات و مراسمات عزاداری با بادی گارد میرفتیم صف اول حسینیه.. و اون ها قبل از خوندن ما با یه تعداد دیگه از بچه های تهرون دور منبر و صف اول جماعت مینشستند و بعد هم بلندگو رو به ما میدادند و بعدش........ البته دیگر دوستان از سایر تیپ و لشگرها هم فیض میدادند. خدایی دعوا و مرافه پیش نمیومد.. شاید غرغر میکردند.. در همین حد. یاد همه اون روزهای خوب و همه ی اون رزمنده های با حیا بخیر. روز تاسوعای سال 63 روز جمعه بود و بعد از نماز صبح دعای ندبه خوندم و عزاداری مفصلی انجام شد در حسینیه پادگان ابوذر جای سوزن انداختن نبود و همه ی رزمندگان کوچه باز کرده بودند و سینه میزدند. اون موقع شور گرفتن زیاد مرسوم نبود و فقط بچه های تهرونی در سینه زنی شور میگرفتند. در میون این همه سینه زن داخل حسینیه شاید 50 نفر رزمنده تهرونی نبود.. اما همه داخل حسینیه پخش بودند و برادر محمد غلامعلی که وسط ستون عزادارها میونداری میکرد شور میداد و بالاخره رزمندگان غیرتهرونی هم همراهی میکردند. یادش بخیر با همه ی زور صداش فریاد میزد حسین حسین حسین حسین شهید کربلا حسین عباس علمدار حسین میر و سپهدار حسین و بعد هم شوری که تازه در جبهه مرسوم شده بود قال رسول الله نورعینی حسین منی انا من حسینی حسین جان کربلا ... و همه ی جمعیت صدا میزدن حسین حسین اگر حسین من تویی سرت کو به من بگو علی اکبرت کو یاد عزاداری های جبهه بخیر ✍️✍️✍️✍️ راوی : @alvaresinchannel