eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
896 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
700 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹 خاطرات_خواندنی ✍️✍️✍️✍️ راوی روز قبل از برای نهار ظهر توی کیسه نایلون ریخته بودند و توی خط و عقبه بین رزمندگان توزیع کردند و خوشبختانه و یا متاسفانه به ما نرسید و ما ظهر رو با نون لواش و خرما و کشمش سر کردیم. تا اینجا رو داشته باشید. خبر رسید توی موقع درگیری با دشمن بعضی ها برای به اینور و اونور میرفتند. ادامه.......👇👇👇👇👇👇 نیمه شب روز 19 دیماه بود که بعضی از تیم های از ماموریت برگشتند . زیر بودم که از ماموریت برگشتند. همه سالم بودند. تا چشم به من افتاد صدا زد ... تو رو خدا لباس های من رو با یه پتو بیار جلوی حموم... و خودش با دوید سمت حموم صحرایی. حموم که چه عرض کنم آبش تگری بود. از اون موقعی که دوش رو باز کرد از شدت سردی آب سرو صدا کرد تا خودش رو شست... خودتون حدس بزنید چی شده بود... لباس پوشید و هنوز کاملا خشک نشده بود که برگشتیم توی خط. تا هوا روشن شد چندین با رفت دشتشویی... هردفعه هم که میرفت آفتابه رو جا میگذاشت و مجبور بود دوباره برگرده و آفتابه رو بیاره.. بعد از نماز صبح هم آفتابه پر آب رو از خودش جدا نمیکرد و خیلی هم مواظب بود آفتابه ترکش نخوره. خلاصه اون شب و روزش بر ما گذشت و بر اونهایی که چلو گوشت خراب شده خورده بودن گذشت برای اون هایی سخت تر بود که سعی میکردن باشند مجبور بودند توی اون سرمای استخون سوز هی آستین ها رو بالا بزنند و بگیرند. به اونهایی که قرار بود که چه عرض کنم. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @Alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹 خاطرات_خواندنی ✍️✍️✍️✍️ راوی روز قبل از برای نهار ظهر توی کیسه نایلون ریخته بودند و توی خط و عقبه بین رزمندگان توزیع کردند و خوشبختانه و یا متاسفانه به ما نرسید و ما ظهر رو با نون لواش و خرما و کشمش سر کردیم. تا اینجا رو داشته باشید. خبر رسید توی موقع درگیری با دشمن بعضی ها برای به اینور و اونور میرفتند. ادامه.......👇👇👇👇👇👇 نیمه شب روز 19 دیماه بود که بعضی از تیم های از ماموریت برگشتند . زیر بودم که از ماموریت برگشتند. همه سالم بودند. تا چشم به من افتاد صدا زد ... تو رو خدا لباس های من رو با یه پتو بیار جلوی حموم... و خودش با دوید سمت حموم صحرایی. حموم که چه عرض کنم آبش تگری بود. از اون موقعی که دوش رو باز کرد از شدت سردی آب سرو صدا کرد تا خودش رو شست... خودتون حدس بزنید چی شده بود... لباس پوشید و هنوز کاملا خشک نشده بود که برگشتیم توی خط. تا هوا روشن شد چندین با رفت دشتشویی... هردفعه هم که میرفت آفتابه رو جا میگذاشت و مجبور بود دوباره برگرده و آفتابه رو بیاره.. بعد از نماز صبح هم آفتابه پر آب رو از خودش جدا نمیکرد و خیلی هم مواظب بود آفتابه ترکش نخوره. خلاصه اون شب و روزش بر ما گذشت و بر اونهایی که چلو گوشت خراب شده خورده بودن گذشت برای اون هایی سخت تر بود که سعی میکردن باشند مجبور بودند توی اون سرمای استخون سوز هی آستین ها رو بالا بزنند و بگیرند. به اونهایی که قرار بود که چه عرض کنم. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @Alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹 خاطرات_خواندنی ✍️✍️✍️✍️ راوی روز قبل از برای نهار ظهر توی کیسه نایلون ریخته بودند و توی خط و عقبه بین رزمندگان توزیع کردند و خوشبختانه و یا متاسفانه به ما نرسید و ما ظهر رو با نون لواش و خرما و کشمش سر کردیم. تا اینجا رو داشته باشید. خبر رسید توی موقع درگیری با دشمن بعضی ها برای به اینور و اونور میرفتند. ادامه.......👇👇👇👇👇👇 نیمه شب روز 19 دیماه بود که بعضی از تیم های از ماموریت برگشتند . زیر بودم که از ماموریت برگشتند. همه سالم بودند. تا چشم به من افتاد صدا زد ... تو رو خدا لباس های من رو با یه پتو بیار جلوی حموم... و خودش با دوید سمت حموم صحرایی. حموم که چه عرض کنم آبش تگری بود. از اون موقعی که دوش رو باز کرد از شدت سردی آب سرو صدا کرد تا خودش رو شست... خودتون حدس بزنید چی شده بود... لباس پوشید و هنوز کاملا خشک نشده بود که برگشتیم توی خط. تا هوا روشن شد چندین با رفت دشتشویی... هردفعه هم که میرفت آفتابه رو جا میگذاشت و مجبور بود دوباره برگرده و آفتابه رو بیاره.. بعد از نماز صبح هم آفتابه پر آب رو از خودش جدا نمیکرد و خیلی هم مواظب بود آفتابه ترکش نخوره. خلاصه اون شب و روزش بر ما گذشت و بر اونهایی که چلو گوشت خراب شده خورده بودن گذشت برای اون هایی سخت تر بود که سعی میکردن باشند مجبور بودند توی اون سرمای استخون سوز هی آستین ها رو بالا بزنند و بگیرند. به اونهایی که قرار بود که چه عرض کنم. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @Alvaresinchannel