#عکس_یادگاری
این تصویر برای روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب است
و در زورخانه ای در شهرری به ثبت رسیده
مردان اهل ورزش شهرری کنار هم عکس یادگاری گرفته اند.
🔶سمت چپ اولین نفر ایستاده پهلوان حاج حسین زاکانی
پدر بزرگوار #تخریبچی_جانباز حاج علیرضا زاکانی
🔶نفر دوم ایستاده از سمت راست #شهید_احمد_بیابانی
🔶اولین نفر نشسته از چپ #شهید_مهدی_طبایی
✅ورقی از زندگی #شهید_احمد_بیابانی
آن روز با هم به حمام عمومی محله رفتیم. به جای دو لنگ از من خواست چند لنگ برایش بیاورم تا همه بدنش را بپوشاند. گفت نمی دانم چرا اما به دلم افتاده که این حمام، حمام آخر من است. از ته دل حرف می زد. یک طوری که دست و دلم می لرزید وقتی نگاهم در نگاهش گره می خورد. گفت رفیق برایم دعا کن. طوری شهید شوم که چشم مرده شور به بدنم نیفتد و آبروی رزمنده ها را نبرم. تمام بدن احمد پر از جای زخم بود. زخم چاقوهایی که در دعواهای مختلف به خودش زده بود و طرف مقابل دعوا به او زده بود.»
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
چهل و دو سال گذشت
#شهید_احمد_بیابانی_پرکشید
کسی که با انقلاب امام ، عاقبتش به شهادت ختم شد..
تصویر بالا عکس یادگاری #شهید_احمد_بیابانی با مقام معظم رهبری در #جبهه_غرب_کشور
شهادت : 22 اردیبهشت سال 1361
محل شهادت : #دشت_ذهاب
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
42 سال قبل
#شهید_احمد_بیابانی_پرکشید
کسی که با انقلاب امام عاقبتش به شهادت ختم شد..
احمد رو از دوران کودکی میشناختم
من مدرسه مهدوی میرفتم اون مدرسه توی کوچه کاشانی نزدیک میدون شهرری بود
خونه ما توی خیابون آردایران بود که الان به نام شهیدان شیر محمدی است
صبح که میخواستم مدرسه برم توی پیاده روی خیابون با دیدن احمد بیابونی مسیر رو عوض میکردم و یا بدو رد میشدم و ظهر هم که از مدرسه میومدم احمد رو توی خیابون میدیدم. ما که بچه بودیم اون هیبت رو میدیدیم ترس میکردیم .قد بلند ،شلوار لی ،موهای فرفری و پیراهن مانتی گل قرمز که اون روزها میگفتند این مانتی گلها ضد قمه است و لات ها میپوشند که توی دعوا قمه نخوردند...
منزل مادری احمد تقریبا انتهای خیابون بود و تا به خونه برسه اوضاع خیابون خوب نبود من یکی دو دفعه دعواهاش رو دیدم بودم آخه بعد از ظهر ها مغازه لحاف دوزی محله مون شاگرد بودم و احمد از مقابل اون مغازه راهش رو به سمت خونشون کج میکرد...سرکوچه یک زمین خاکی بود که مصالح ساختمونی توش انبار شده بود و چند تا سگ هم داشت که بچه هایی مثل من خیلی میترسیدند و شنیده بودیم که یک سگ اونجاست که چهارتا چشم داره... احمد چند بار اینجا دعوا کرد و دست به تیغ شد و از پس همشون براومد... البته به کاسب ها احترام میگذاشت.
این احمد بیابونی بود تا انقلاب شد و بعد از انقلاب اون احمد قدیم نبود... یواش یواش همراه شد و وقتی هم اومد مردونه اومد پای کار....
تا اینکه ناامنی های غرب کشور شروع شد و احمد با چندتا جوون دیگه راهی شدند...
چندین بار رفت و برگشت... اون روزها در جنوب عملیات شده بود و همه سرگرم تشییع شهدای #عملیات_بیت_المقدس بودند که خبری در محل پخش شد که احمد بیابونی هم به شهادت رسیده ..اونایی که خبر رو شنیدند بلافاصله میگفتن: خوشبحالش عاقبت بخیر شد.
تشییع شهید احمد همه ی شهرری رو به خیابون آردایران کشوند. پیکر نیمه سوخته ی احمد ، روی دستان مردم شهرری تا حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تشییع شد و در قطعه 26 گلزار شهدای تهران در خاک آرام گرفت
روحش شاد باشه...
خدا عاقبت ما رو هم ختم به شهادت کنه..مثل احمد
(جعفرطهماسبی)
🔷 #شهید_احمد_بیابانی (قطعه 26 ردیف 25 شماره 51)روز 22 اردیبهشت ماه سال 61 به همراه #شهید_محسن_حاجی_بابا فرمانده جبهه غرب (قطعه 26 ردیف 29 شماره 52)و #شهید_عباس_شوندی (قطعه 26 ردیف 25 شماره 50) در حال شناسایی منطقه #دشت_ذهاب ، مورد هجوم دشمن بعثی قرار میگیرند و با اصابت تیر مستقیم تانک دشمن به خودروی اونها به شهادت رسیده و پیکرشان در آتش میسوزد.
@alvaresinchannel