eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
883 دنبال‌کننده
6هزار عکس
669 ویدیو
65 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷 حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴 به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 🍃🌷 ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند. بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن. شهید سیدمحمد یه داد زد . برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید. بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند. رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده . تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود. بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند. من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه. آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی..... گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه. دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه اما با گریه. با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی. اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد. گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه. درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه. .ادامه🌲🌲 👇👇👇👇👇 🍃🍃🌷🌷 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷 حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴 به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 🍃🌷 ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند. بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن. شهید سیدمحمد یه داد زد . برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید. بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند. رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده . تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود. بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند. من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه. آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی..... گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه. دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه اما با گریه. با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی. اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد. گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه. درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه. . @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷 حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴 به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 🍃🌷 ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند. بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن. شهید سیدمحمد یه داد زد . برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید. بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند. رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده . تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود. بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند. من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه. آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی..... گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه. دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه اما با گریه. با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی. اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد. گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه. درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه. .ادامه🌲🌲 👇👇👇👇👇 🍃🍃🌷🌷 @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✍️✍️ راوی : ساعت حدود 5 بعدازظهر 18 دیماه 65 بود که دیدم یک تویوتا بالای ایستاد. مثل اینکه داره دنبال آدرس میگرده.اومد زیر پل دیدم است بعد از روبوسی یک نگاهی به من کرد و گفت:جعفر امشب خبریه؟؟ گفتم آره. زود بجنب تا دیر نشده.گفت :چیکار کنم . گفتم آقا داره دم منبع آب وضو میگیره . بدو موقعیت خوبیه. رفت و من هم از دور نگاش می کردم . معلوم بود زیر باز نمیره ، چون خودش بود. نمیدونم به چی گفت که راضی شد. دیدم لبخند روی لبشه داره میاد .تا رسید گفت :جعفر یک دست برام جور کن و رفت سمت ماشین تویوتا و چند لحظه ای با رانندش حرف زد. راننده ماشین رو سروته کرد و رفت. سید هم رفت وضو بگیره برای نماز مغرب و عشا. شب عملیات با دسته رفتند برای زدن در مقابل و مظلومانه داخل آب به شهادت رسید و صبح عملیات با پیکر مطهرش رو از داخل قایق به همراه سایر غواص های تخریب که هم جزوشون تخلیه و به عقب فرستادیم. 🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷 حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴 به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 🍃🌷 ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند. بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن. شهید سیدمحمد یه داد زد . برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید. بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند. رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده . تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود. بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند. من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه. آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی..... گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه. دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه اما با گریه. با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی. اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد. گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه. درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه. .ادامه🌲🌲 👇👇👇👇👇 🍃🍃🌷🌷 @alvaresinchannel