eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
886 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
661 ویدیو
65 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
55.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلا المقدسه ✅زیارت اربعین به نیابت از شهدا یاد همه اونهایی که به سیدالشهداء(ع) پیوستند گرامیباد @alvaresinchannel
تیمی که به عمق دشمن برای نفوذ کرد و هرگز برنگشت. ✅ به روایت فرمانده اطلاعات عملیات لشگر 10 🔶 هجدهم مرداد ماه سال 65 بود که به ما ماموریت شناسایی در منطقه پیرانشهرابلاغ شد . رزمندگان لشگربعد از یک ماه درگیری و ماموریت های سخت در عملیات کربلای یک اجازه مرخصی پیدا کرده بودند و در تهران روزگار میگذروند. بعد از ابلاغ ماموریت مجبور بودیم چند روزی صبر کنیم تابچه ها از مرخصی برگردند. بعد از اومدن بچه ها به منطقه اولین اقدامی که کردیم سنگر دیدبانی در منطقه مورد شناسایی مشخص کرده و تعدادی از بچه های اطلاعات را برای دیدگاه و نظارت بر تحرکات دشمن به کارگرفتیم و بلافاصله پس از كار ديدگاه بچه‌ ها را برای شناسایی مواضع و موانع دشمن اعزام شدند اواسط ماه ذي‌الحجه بود و به دليل کامل بودن نور ماه در آسمان تا حدودي كار بچه های شناسایی رو سخت میکرد البته تا حوالي مواضع دشمن مشکلی نبود ولي چون از آنجا به بعد بچه های شناسایی برای دیده نشدن توسط دشمن نیاز به تاريكي محض داشتند نگرانی بوجود می آمد ما چهار تيم سه يا چهار نفره را از چهار نقطه براي منطقه دشمن رها میكرديم كه دو تا از آنها منطقه را شناسايي كردند و دو تيم ديگر هم مسيري را به عنوان راه‌ كار انتخاب کنند الحمدلله تا حد زيادي موفق بوديم چون در شبهايي كه نور ماه مناسب شد. نيروهاي گشتي ظرف يك يا دو شب مواضع و موانع دشمن را كور كرده و به عمق دشمن و جاده‌هاي مواصلاتي برای شناسایی رسیدند چون بعضي جاهاي منطقه صعب‌العبور و كوهستاني بود با نيروهاي اطلاعات عمليات قرارگاه هماهنگ میشدیم و انها به جهت تسلطی که بر منطقه داشتند عكس ، نقشه و یا بلدچي در اختیار ما میگذاشتند که کار به مشکل برخورد نکند بچه‌ها شناسایی به سرعت كار شناسایی خود را با وجود سختی های کار در کوهستان طي هفت يا هشت روز انجام دادند . دو یا سه شب قبل از عمليات از طريق فرماندهي به ما اعلام شد که برای شناسایی پل دشمن در بچه ها اعزام شوند و اطلاعاتی بیاورند. مسیر طولانی بود و بچه ها باید مسیر 4 کلیومتری را به عمق دشمن نفوذ میکردند . جمع بندی تخصصی ما این بود که رفتن به آن سمت با توجه به حساسيتي كه دشمن دارد و فعاليت نيروهاي خود را زياد كرده درست نباشد ولي چون فرماندهي گفته بود ما یک تیم دونفره از بچه های اطلاعات و تخریب رو برای این ماموریت اعزام کردیم برادر اسماعیلی از اطلاعات عملیات و خاکفیروز از تخریب برای نفوذ در عمق دشمن آماده شدند و این برادران با توجه به تجربیاتی که داشتند برای نفوذ در عمق به علت طولانی بودن مسافت و کوهستانی بودن بیش از یک شب فرصت میخواستند که با مشورت با فرماندهی به آنها اجازه شد که اگر نیاز دیدند در منطقه بمانند. پل در عقبه دشمن و درعمق چهار كيلومتري خط مقابل دشمن بود و بچه ها اعزام شدند و بعد از آن ما نتوانستیم هیچ خبری از آنها پیدا کنیم.حتی یکی دو تیم از بچه های اطلاعات رو هم برای کسب خبر و وارسی منطقه ای که اعزام شده بودند فرستادیم اما هیچ خبری مبنی بر اسارت و شواهدی از شهادت این دو عزیز پیدا نکردیم خبر این اتفاق رو به فرماندهی اعلام کردیم . چون روزي كه بچه‌ها مي‌خواستند از نقطه رهايي رها شوند قرار گذاشتيم فقط يك شب در منطقه بمانند لذا وقتي يك شب گذشت و نيامدند به فرماندهي اطلاع دادیم. و درتاریخ 7 شهریورماه سال 65 در حین ماموریت شناسایی بر اثر انفجار مین به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان توسط گروه تفحص کشف گردید و به میهن عزیزمان برای خاکسپاری انتقال پیدا کرد. @alvaresinchannel
تیم شناسایی عملیات ✍️✍️✍️ راوی : قرار شد چند نفر بریم برای ماموریت جدید پشت تویوتا کالسکه ها سوار شدیم و اومدیم سمت چند تا از بچه های لشگر هم بودند از جمله . بعد یکی دو روز همراه و رفتیم در نزدیک ارتفاعاتی که به نام و ارتفاعات 2519 مشهور بودند ،مستقر شدیم. مراحل شناسایی موانع دشمن برای عملیاتی بود که بعدا به معروف شد، روز ها و شبهای زیادی رو در اونجا موندیم ، روزها از دیدگاه با دوربین منطقه رو میدیدیم و غروب راه می افتادیم و از ارتفاع پایین میرفتیم تا ضمن شناسایی میدان مین و میدان موانع دشمن ، راهکار مناسبی پیدا کنیم برای پایین اوردن رزمنده ها از ارتفاعات تا پای میدان. تا نزدیکیهای صبح گشت میزدیم و سپیده راه می افتادیم به سمت بالای ارتفاع تا به مقر برسیم. 🟢 هم با یکی از بچه های اطلاعات لشگر از یک راهکار دیگه کار رو انجام میدادند ، تا اینکه یک شب که رفتیم گشت شناسایی موانع دشمن وقت برگشتن تا نزدیک صبح منتظر اومدن خاکفیروز شدیم اما برنگشتند.مجبور شدیم بدون ایشون منطقه رو ترک کنیم و در شناسایی عملیات کربلای 2 مفقود شد. نیومدن شهید خاکفیروز ترس و دلهره ای رو بجونمون انداخته بود که احتمال میدادیم ، ایشون اسیر شده باشه و دشمن از قرار و برنامه عملیات خبردار شده باشه ، چند شبی کار رو تعطیل کردیم تا اینکه با مشورتهای فرماندهان ، قرارشد کار رو ادامه بدیم ، مراحل شناسایی میدان مین انجام شد و تقریبا از سنگر های کمین دشمن و موانع کاشته شده دشمن براورد خوبی پیدا کرده بودیم. کارها شناسایی تکمیل شد و آماده ساعت عملیات شدیم. 🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 @alvaresinchannel
چند شب دیگه قراره رزمندگان لشگر10 سیدالشهدا(ع) در به دشمن بعثی حمله کنند بچه ها برای شناسایی مواضع دشمن میروند منطقه خطرناک شده ارتفاعات صعب العبور است مسافت زیاد است باید روزها زیر پای دشمن خود رو پنهان کنند یاد همه ی اون روزهای خوب بخیر @alvaresinchannel
🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 🌹🥀 شهریور 1398 بود که حاج سعید ادیبی آسمانی شد روحیات خاص خودش رو داشت وزیاد نمیشد بهش نزدیک شد سعیدخیلی با جذبه بود وعلی الظاهرخیلی خشک به نظر میرسید. هیاتی بود اما زیاد با بچه ها نمیجوشید واهل رفاقت و توی گعده اومدن نبود. خودش یک تنه خیلی از کارها رو بی سرو صدا انجام میداد وهیچوقت نه توی کارنمی آورد بودند اونهایی که ادعا ومدعای زیادی داشتن وموقع کار فرار میکردند برای رفیق شدن با سعید باید چند وقت باهاش روزگار میگذروندی و یواش یواش مهربونی هاش رو میدیدی وبعد ازاون دوست داشتی باهاش کار کنی آقا سعید فرمانده ای با جذبه،منظم ،منضبط ،وقت شناس و دقیق و درعین حال صبور بود صبوری آقا سعید بهانه ای بود برای چشیدن مهربانی اش. دوستان وهمسنگرانش ازاین دست خاطرات زیادی از سعید دارن. و همه اون ها میگویند ما از همین دریچه ی صبوری آقا سعید باهاش رفیق شدیم تا بودی قدرت رو ندونستیم سعید عزیز الان که درمحضرشهیدان هستی یادی هم ازما کن و برای عاقبت بخیری ما دعا کن. 💐🌹 @alvaresinchannel
انالله و انا الیه راجعون سید اکبر جانباز و یادگار روزهای سربلندی و زائر همه هفته گلزار شهدای تهران در روزهای اربعین آسمانی شد... @alvaresinchannel
به خیر گذشت شاید هم امداد غیبی بود ✔️🔹 یک هفته به مونده بود بودیم . آماده می‌شدیم برای . آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی . اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند. از منطقه هم قول و قرار برای و گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمون می‌رسیم. اما دستوری همه ی این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای به منطقه پیرانشهر حرکت کنند. 🔻 غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از با دو تا اتوبوس راه افتادیم شب رو در به صبح رسونیدیم مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستون مسجد خوابیده بودند من تا صبح از صدای خرسناه بعضی ها خوابم نبرد. بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج. دو تا اتوبوس بودیم دو تا اتوبوسمون هم خیلی تمیز و شیک بود. یادم هست اتوبوسی که ما توش بودیم ایران پیما بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود. وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یه ماشین خوب برای ما فرستادند. یه راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم. قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به اونجا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم. من کف اتوبوس چفیه ام رو پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود. مست خواب بودم که یه صدای عجیبی اومد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس. همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هرکسی یه ذکری میگفت: یکی میگفت یا زهرا(س) یکی یا حسین و یا ابالفضل من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم با زحمت از میون صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش میکنید!!! که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد. اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد. اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم. اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم هی میگفتم خدایا به ما رحم کن... خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه. شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه اومد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون اومدن. در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یه خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یه چسب زخم مشکل حل شد. وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود. همه ی وسایل رو از دو تا اتوبوس خالی کردیم اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود. به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما.. راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون میزدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه بکنند. از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف رو دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین اومد و قبل از غروب آفتاب به رسیدیم. مقر داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خوندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد. اون شب حال خوبی داشت. و بعد از خوندن من ، او مجلس رو به دست گرفت. یادم میاد اون شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم. شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش میگفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم. و نیمه شب دهمین روز شهریورماه 1365 میهمان اربابش شد روحش شاد ✍️✍️ راوی: @alvaresinchannel
انالله و انا الیه راجعون با خبر شدیم حاجیه خانم رضایی والده به فرزند شهیدش ملحق شد. بدینوسیله ضمن عرض تسلیت به اطلاع میرساند مراسم ختم این مادر روز پنجشنبه ۸ شهریور از ساعت ۱۵/۳۰ تا ۱۷ در مسجد جامع واقع در کرج جاده ماهدشت شهرک شهیدچمران برگزار میگردد. @alvaresinchannel
گلزار شهدای بهشت زهراء(س) ✅ یاد جانباز عاشق اکبر موسوی ایرائی به علت مجروحیت در جبهه یک طرف بدنش رو به سختی میکشید و سعی میکرد تعادلش رو حفظ کنه اما پای کار انقلاب و شهدا محکم ایستاده بود..... او دیگر بین ما نیست و به جمع یاران شهیدش رسیده یادش رو با فاتحه ای گرامی میداریم... @alvaresinchannel
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌹 🌹 قبل از کربلای2 ✍️✍️✍️ راوی: تو ی اردوگاه گردان بودیم. قرار بود بریم . البته ما فقط می دونستیم که می خواهیم بریم شمال غرب. دو تا اتوبوس اومده بودند ما رو ببرند. شب موندند تا صبح بریم. بعضی از بچه ها از راننده ها و کمکی هاشون شاکی بودند. می گفتند اینها نماز نمی خونند. صبح که راه افتادیم تو راه هم ،هی نفوس بد می زدند که برای ما یک اتفاقی می افته. از و و گذشته بودیم. یکی از بچه ها داشت مداحی می کرد. یک اتوبوس از جلو می رفت و ما با نصف بچه ها تو اتوبوس عقبی بودیم. اتوبوس جلویی توی جاده میرفت وبه فاصله صدمتری جلوتر یک تراکتور کشاورزی که یک تریلر هم پشتش بسته شده بود داشت می رفت که یک دفعه دورترکتور دور زد و اتوبوس جلویی ترمز شدید کرد. راننده اتوبوس ما هم که خیلی حواسش نبود ، دیر ترمز کرد و اتوبوس به سمت راست جاده منحرف شد و جلوی اتوبوس از سمت راننده به پشت اتوبوس جلویی خود و اتوبوس رفت روی شونه جاده و کج شد به سمت پایین و به پهلو افتاد روی زمین. از اول هم از اینکه به زور اورده بودندش جبهه ناراضی بود و با رفیقش نق میزدند. الحمد لله هیچکدوم آسیبی ندیدند. فقط یادم هست که پای یک یا دو نفر وقت راه رفتن بعد از چپ شدن با شیشه هایی که از اتوبوس شکسته بود و ریخته بود زیر دست و پا، بریده شد. شاید یکی دو نفر هم زخم کوچکی برداشته بودند. منظقه نا امن بود. ولی خوشبختانه یک نزدیک ما بالای تپه بود. سریع با مسوول آنها هماهنگ شد. چهار طرف ما بالای تپه ها نیرو گذاشتند که ضد انقلاب به ما حمله نکند. هر دو اتوبوس از کار افتاده بود و بچه ها از دوتا وسیله تخلیه شدند. وانتی که همراه ما بود سریع خبر حادثه را به مقر پشتیبانی لشگر برد ونزدیک غروب بود وسیله نقلیه آمد و ما به نقده رفتیم . 🌹 🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🌹 @alvaresinchannel
مجلس ختم این جانباز سر افراز امروز چهارشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۳ از ساعت ۱۶ الی ۱۸ در مسجد جامع صحن حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) برگزار میگردد.. @alvaresinchannel
حضور رزمندگان لشگر۱۰ سیدالشهداء(ع) به همراه سردار فضلی در بیت شهید امیر منصور کاشانی و دیدار با والده شهید و جانباز سرافراز حاج مسعود کاشانی... @alvaresinchannel
(رزمندگان تخریب لشگرده سیدالشهدا(ع)) ✅رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) یادبود شهدای شهید حسن مقدم شهید سعید صدیق شهید محمد خاکفیروز زمان : جمعه ۹شهریورماه ۱۴۰۳ با اقامه نماز مغرب و عشاء 🔶 بیت سردار تخریب شهید حاج ناصر اربابیان 🔷میدان شیخ بهایی ده ونک خیابان شهید شرافتی 🌟🌷 @alvaresinchannel
چهل و سه سال گذشت ۸ شهریور سال ۱۳۶۰ بود که با انفجار بمب در دفتر نخست وزیری توسط منافقین هر دو آسمانی شدند. و یادشون گرامیباد @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. (امام خمینی ره) خدایی سلام الله علیها دارالشفاست حس وحال گلزار شهدای تهران عصرهای پنجشنبه وشب های جمعه قابل وصف نیست باید توی این سرزمین قرار بگیری تا حالش رو ببری در یک جا آرمیده و محل نزول رحمت الهی است حال و هوای جبهه رو اونجا میتونی استشمام کنی همه هستند مگر نه اینکه شهیدان زنده هستند .. یعنی اینکه ما پیش زنده ها میریم. از لحظه ای که وارد حریم شهدا میشی انگار آغوش باز میکنند و تو رو در آغوش میکشند. اصلا طول زمان تا وقتی که میونشون هستی معنی نداره مخلص کلام اینکه تعالی در چند دقیقه ای ماست و یه عده دارند از تشنگی تلف میشند. اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند. و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است. هر قطعه ی شهدا جای جنگ شده دل دنیاگرفته ی ماهم بهردیدار یار تنگ شده 🌹 🌹🌹 🌹🌹🌹@alvaresinchannel