یکشنبه ی هرهفته همراه با مطالب اهمیت و چرایی دعا برای ظهور
#آموزش_مهدوی
#اهمیت_و_چرایی_دعا_برای_ظهور
@alyassin313
*🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🌹*
با عرض سلام و ادب خدمت شما سروران گرامی ودوستان قرآنی
امروز با تفسیر آیات (۱۱تا۲۲) سوره سباء
جزء ۲۲، در خدمت شما هستم
*🌹 اَللّٰهُـــمَّ صَلِّ عَلےٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وّعَجِّلْ الفرجهم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
#کانال_آل_یاسین🍃
@alyassin313
https://eitaa.com/alyassin313
در این کانال تفسیر آیه به آیه قرآن کریم حجت اسلام محسن قرائتی قرار میگیرد.
تفسیری خلاصه برای کسانی که وقت زیادی ندارن و علاقه مند به شنیدن تفسیر قرآن در خودرو و یا هر جایی به صورت پاره وقت می باشند.
این کانال را به دوستانتان معرفی کنید
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
#کانال_آل_یاسین🍃
@alyassin313
https://eitaa.com/alyassin313
تفسیر صوتي قطره ای قرآن کریم
ديگه داريم يواش يواش به آخر تفسير قرآن كريم ميرسيم.
ان شاالله براي هممون مفيد واقع گردد.
محمودرضا ساعتیان، سومین فرزند محمد حسین و بیبیشمایل گلشن تفتی، در بیست و سوم دی ماه سال 1340 در شهرستان یزد متولد شد.
او در آغوش گرم خانواده- كه ملهم از اسلام ناب محمدی بود- پرورش یافت. پدرش معلم بود و همواره بر روند تربیت صحیح و درسی محمود نظارت داشت.
ایشان مقطع ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و سپس به مدرسه راهنمایی صالحیزاده (معراج) رفت.
محمودرضا اولین سال دبیرستان را در دبیرستان رسولیان (یزد) به تحصیل پرداخت. سپس به تهران نزد برادرش رفت و از سال دوم دبیرستان در دبیرستان موسوی تهران به تحصیل ادامه داد.
در همین دوران بود كه انقلاب اسلامی به اوج خود رسید و مردم به كوچه و خیابانها میآمدند و شعار میدادند. محمودرضا هم در كنار مردم انقلابی به راهپیمایی و تظاهرات میپرداخت.
او هم در جریان انقلاب قرار گرفته بود. گاهی اوقات بالای پشت بام میرفت و با مردم و همسایهها هم صدا میشد و الله اكبر میگفت.
به روحانیت علاقه فراوانی داشت. كلاس سوم دبیرستان بودكه به اتفاق خانواده به روستا رفت. دوران انقلاب مصادف با محرم بود و مادرش از اینكه نمیتوانست در مراسم عزاداری محل شركت كند، ناراحت بود. محمودرضا به مادرش میگفت: «من برایت روضه میخوانم، مادر.« او گاهی اوقات برای مادرش روضه میخواند و از استعداد خاصی برخوردار بود.
محمودرضا در تحصیل موفق و شاگرد ممتاز بود. در برخورد صریح و رودررو با منافقین و ضد انقلابیون پیش قدم بود. برای سركوبی ضد انقلاب در یكی از تعطیلات تابستانی به شمال كشور رفت و به خاطر عشق به انقلاب داوطلبانه به منطقه اعزام گردید. پس از اتمام دوران دبیرستان موفق شد در رشته ریاضی فیزیك مدرك دیپلم را بگیرد. سپس به عنوان پاسدار، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد انتخاب شد و مشغول به خدمت گردید. وی در طی این مدت به عنوان پاسدار و مسئول روابط عمومی سپاه فعالیت داشت.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وظیفه شرعی خود میدانست كه از میهن و انقلاب دفاع كند.
به دلیل علاقه فراوانی كه به روحانیت داشت، در صدد برآمد كه بنیه علمی خود را تقویت كند و به دروس حوزوی بپردازد. پس به شهر قم رفت و در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل گردید. وی در طول مدتی كه به دروس حوزوی میپرداخت، هر وقت كه در جبهه احساس نیرو میكردند، با شتاب به جبهه میرفت و با اینكه به سربازی نرفته بود ولی به قدری در سپاه آموزش دیده بود كه فرماندهی گردان را به او محول كردند.
وی به عنوان یك روحانی مبلغ علاوه بر تبلیغ، همدوش رزمندگان در عملیاتها حضور داشت.
محمودرضا معتقد بود كه اگر یك روحانی به عنوان رزمنده در خط مقدم حضور یابد، در این صورت است كه میتواند به تبلیغ بهتری دست پیدا كند و بدین منظور سلاح بر دست در كنار رزمندگان بود.
یكی از ویژگیهای محمودرضا ساعتیان عشق وافری بود كه نسبت به امام خمینی داشت. وی بر اساس فرامین حضرت امام خمینی، مداومت حضور در جبهه را یك عمل واجب تلقی میكرد.
در 24 سالگی با خانم زهرا سالاری ازدواج كرد. مدت زندگی مشترك آنها سه سال بود. حاصل زندگی مشتركشان دو فرزند پسر به نامهای ابوذر و سلمان است. در موقع حیات فرزندانش یكی دو ساله و دیگری یك ماهه بود.
خانم زهرا سالاری، همسرش، چنین بیان میكند: « خود را در قبال جامعه مسئول میدانست و دوست داشت به هر نحوی مردم را ارشاد كند و میگفت: این تكلیف الهی بر گردن من است. به مسئله حجاب خیلی حساس بود. حتی در نامههایش- كه از جبهه میفرستاد- ما را به حجاب سفارش میكرد و با افرادی كه بدحجاب بودند و رعایت شئونات اسلامی را نمیكردند. رفت و آمد نمیكرد نسبت به پدر و مادرش احترام خاصی قایل بود. با افراد فامیل و دوستان خوب بود و رفت و آمد میكرد. عقیده داشت باید صله رحم صورت گیرد، حتی با فامیل دور هم همین طور.
بزرگترین آرزویش شهادت و پیروزی اسلام و گسترش آن بود. وقتی كسی از دوستان و همرزمانش شهید میشد، میگفت: من چند سال است كه در جبهه هستم و شهید نشدم. آنها هنوز دو- سه باری نیست كه به جبهه رفتهاند ولی سعادت نصیبشان گردید و شهید شدند.»
وقتی كه در حوزه علمیه قم درس میخواند، آنجا به درس خیلی اهمیت میدادند. به طلبهها سخت میگرفتند محمودرضا به جبهه میرفت و موقع امتحان خودش را میرسانید و بعد از یك شب مطالعه در امتحانات شركت میكرد. او نمرات خوبی داشت و در كارهایش موفق بود.
@alyassin313
یك بار در جزیره مجنون به شدت مجروح شد، ولی پس از بهبودی دوباره به منطقه برگشت. محمودرضا ساعتیان در عملیاتهای بیشماری شركت داشت، از جمله: عملیات مجنون، عملیات فاو، عملیات والفجر مقدماتی، والفجر دو، والفجر هشت، عملیات حاج عمران و بیتالمقدس دو كه شجاعانه میجنگید و دشمن بعثی را به خاك میانداخت.
در جبهه كلاسهای عقیدتی دایر میكرد و بچههای رزمنده را دعوت مینمود. به آنها قرآن، نماز و مسئلههای شرعی درس میداد. در كنار مسئولیتش (فرمانده گردان) به شناخت اسلام، انقلاب و شخصیت امام خمینی میپرداخت.
آخرین دفعهای كه مرخصی گرفت و به منزل رفت، فرزند دومش (سلمان) 25 روزه بود. او در طی این 25 روز موفق نشده بود كه فرزندش را كامل ببیند. پس از سركشی از خانواده، رادیو اعلام كرد كه دشمن در شلمچه پاتك زده محمودرضا با شنیدن این خبر فوری خودش را با هواپیما به منطقه رساند و یك هفته بعد خبر شهادتش را به خانوادهاش ابلاغ كردند.
قبل از شهادتش برای ابوذر و سلمان (فرزندانش) نامههایی نوشت و از همسرش خواست كه بعد از شهادت یكی را در 7 سالگی و دیگری را در 17 سالگی بخوانند.
محمودرضا ساعتیان در ششم خرداد ماه سال 1367 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت تركش در تك عراق به شهادت رسید.
@alyassin313
محمود رضا ساعتیان برای فرزندش سه نامه نوشته و از او خواسته در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی آنها را بخواند و زودتر از آن بازشان نکند. این شهید بزرگوار همچنین در نگارش نامههایش حتی خط لازم را مد نظر قرار داده و برای سنین کودکی از خط بسیار ساده و روان استفاده کرده است.
#شهید_ساعتیان
شهیدی که از بهشت برای پسرش نامه نوشت🔻🔻🔻
نامه اول (هفت تا دوازده سالگی)
فرزند عزیزم ابوذر سلام
من پدر تو هستم الان در بهشت هستم. اینجا خیلی خوب است. امیدوارم تو هم همراه مامان به بهشت بیایید. اما اگر بخواهی به بهشت بیایی باید گوش به حرف مامان بدهی و خدای نکرده اذیت نکنی. باید درسهایت را خوب بخوانی و تکلیفهایت را خوب انجام دهی. من تو را خیلی دوست دارم و منتظر شما هستم. (پدرت محمود ۳/ ۱۰/ ۶۶)
@alyassin313
نامه دوم (ده تا پانزده سالگی)
فرزندم ابوذر سلام
الان حتما جنگ تمام شده و ملت ایران پیروز شدهاند و همه به رهبری امام آماده رفتن به قدس هستید. انشاءالله البته من الان همه مسائل را می دونم که چه شده است چون شهید بر همه امور آگاه است، ولی چون این نامه را قبل از شهادتم نوشته ام اینطور پیش بینی کرده ام. شاید هم اینطور نباشد. ابوذر جان درسهایت را خوب بخوان و راه پدرت را ادامه بده. تو باید با کافران بجنگی و انتقام خون پدرت را بگیری. تو قبل از اینکه به تکلیف برسی باید سعی کنی خودت را با نماز آشنا کنی و نمازهایت را بخوانی. سلام مرا به مامانت برسان و روی او را ببوس که او برای تو خیلی زحمت کشیده است.
@alyassin313
وی سرانجام در روز ششم خرداد ۱۳۶۷ در تک نفوذی عراق در منطقه شلمچه، در حالی که فرماندهی گردان امام علی (ع) را به عهده داشت، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
@alyassin313