#داستانڪ•°•📒💡🌱•°•
✍راویداستانمیگوید:
🏘در شهر ما #دیوانهای زندگی میکند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه های شهر بازیچهٔ بچه ها قرار میگیرد.😔
✨روزی او را در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را ملعبهٔ خود قرار داده بودند با خنده و شادی بازی میکرد.😳
✨او را به خانه بردم و پرسیدم:
چرا کودکانی که تو را #مسخره میکنند و به تو و حرفها و کارهایت میخندند ، از خود نمیرانی؟؟🤔
با خنده گفت:⇩
🌱«مگر دیوانه شده ام که بندگان خدا را از خود برانم در حالیکه میتوانم لبخند را به آنها هدیه دهم؟»☺️
جوابش مرا مدتی در فکر فرو برد!😔
✨دوباره از او پرسیدم:⇩
✅قشنگترین و زشت ترین چیزی را که تا به حال دیده ای برایم تعریف کن ...🤔
🥛لیوان آبی که در اتاق بود را برداشت و سر کشید.
با آستینِ لباسش را آبی که از دهانش شر کرده بود پاک کرد و گفت:👇
🌸قشنگترین چیزی که در تمام عمرم دیده ام #لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت.😊
🌸و زشت ترین چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن میکردند.😔
پرسیدم:⇩
چرا به نظر تو زشت بود؟🤔
مگر مراسم خاکسپاری، بدون گریه هم میشود؟😳
جواب داد:⇩
«مگر برای کسی که به #مرگ لبخند زده است باید گریه کرد؟؟🤔☺️
و من از آن روز در این فکر هستم که آیا این مرد دیوانه است، یا مردم شهر ما دیوانه اند که او را دیوانه می پندارند...؟🤔😔
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه