eitaa logo
محبان الزّهرا(س)
422 دنبال‌کننده
17هزار عکس
2.8هزار ویدیو
188 فایل
🕌قرارگاه‌فرهنگی خواهران مسجدامام‌محمدباقر"ع" پردیسان،قم‌المقدسه💚پایگاه‌بسیج‌معصومیه #امام‌خامنه‌ای‌مدظله‌العالی جواب کارفرهنگی باطل،کارفرهنگی #حق است.👌 آدمین ثامن👇 @Sahelmontazer313 📌کپی‌مطلب‌با‌ذکر‌آیدی‌+ #صلوات‌براےظهورمنجی‌عالم تبادل‌نداریم ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
😊🍃😊🍃😊🍃 😊🍃😊🍃 😊🍃 "آبگوشت شیشه ای" شلمچه بوديم! بي سيم زديم به حاجي كه : پس اين غذا چي شد؟ خنديد وگفت : كمكم آبگوشت مي رسه! دلمون رو آب نمك زديم براي يه آبگوشت چرب وچيلي ،كه يكي از بچه ها داد زد : اومد! تويوتاي قاسم اومد! خودش بود. نويوتا درب وداغون اومد وروبرومون ايستاد. قاسم زخم وزيلي پياده شد. ريختيم دورش  وپرسيديم : چي شد؟ گفت تصادف كرده ام! _غذا كو؟ گفت «جلو ماشينه» در تويوتا رو به زور باز كرديم وقابلمه آبگوشتو برداشتيم.نصف آبگوشتها ريخته بود كف ماشين ودور قابلمه. با خوشحالي مي رفتيم كه قاسم از كنار تانكر آب داد زد : نخوريد! نخوريد! داخلش خورده شيشه  است. با خوش فكري مصطفي رفتيم يه چفيه ويه قابلمه ديگه آورديم وآبگوشتها رو صاف كرديم.خوشحال بوديم ومي رفتيم طرف سنگر كه دوباره گفت : نبريد!نبريد! نخوريد! گفتيم: صافشون كرديم گفت: خواستم شيشه ها رو در بيارم ، دستم خوني بود چكيد داخلش... همه با هم گفتيم : آ ه ه ه!! مرده شورت رو ببرند! قاسم! وبعد ولو شديم روي زمين. احمد بسته ي نون رو با سرعت آورد وگفت: تا براي نونها مشكلي پيش نيومده بخوريد! بچه ها هم مثل جنگ زده ها حمله كردند به نونها! 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 🍃🍃🍃🍃🍃 @alzahra14
😊🍃😊🍃😊🍃 😊🍃😊🍃 😊🍃 عازم جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد. مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد. به او گفتم: « مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب می شود.» او در جواب گفت:« خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی! الهی که صدام شهید بشه که اینجور  بچه های  مردم رو به کشتن می ده!» 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 🍃🍃🍃🍃🍃 @alzahra14
😊🍃😊🍃😊🍃 😊🍃😊🍃 😊🍃 😉 بسیجیه توی جنگ بیسیم چی بوده بیسیم می زنه میگه من 5000 نفر عراقی رو اسیر کردم بیاید ببریدشون بهش میگن خوب خودت بیارشون. میگه :آخــه آینا نمی زارن من بیام 😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣 🍃🍃🍃🍃🍃 @alzahra14
😂✨😂 😂✨ داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوممم... نگاه کردم دیدم یه ترکش بهش خورده و افتاده روی زمین دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش بهش گفتم توی این لحظات آخر اگه حرف و صحبتی داری بگو در حالی که داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه می کرد ، گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم: اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشاً اون کاغذ روی کمپوت رو جدا نکنید😂😂😂😂 بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟ قراره از تلویزیون پخش بشه ها! یه جمله بهتر بگو برادر... با همون لهجه ی اصفهانیش گفت: اخوی! آخه نمی دونی ، تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده.. 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 🎁شادی روح شهدا صلوات 🍃🍃🍃🍃🍃 @alzahra14
😂✨😂 😂✨ بروید دنبال کارتان هوا خیلی سرد بود. از بلندگو اعلام کردند جمع شوید جلوی تدارکات و پتو بگیرید. فرمانده‌ی گردان با صدای بلند گفت: «کی سردشه؟» همه جواب دادند: «دشمن فرمانده.» گفت: «احسنت، احسنت. معلوم می‌شود هیچ‌ کدام سردتان نیست. بفرمایید بروید دنبال کارهایتان. پتویی نداریم که به شما بدهیم!» 🍃🍃🍃🍃🍃 @alzahra14