#داستان
#تونل_تاریخ
#بسته_از_قربان_تا_غدیر
#داستان_آقا_مهدیار_و_مهدیه_خانم
✴️این قسمت: غدیر خم
مهدیار و مهدیه 🧕🙍♂اینبار یه ماموریت جالبتر و هیجان انگیز تر دارن 😍 و قرار هم هست که از همونجا به کل بچه های جهان ماجرا رو مستقیم گزارش بدن📡 اونها به سال دهم هجری سفر کردن. زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) آخرین ماه های زندگی خویش را پشت سر می گذاشت 😔 و می خواست که آخرین حج خود را به انجام برساند.
مهدیار و مهدیه🧕🙍♂سریع سوار قطارشون شدن 🚂 و در مقصد پیاده شدن و ماجرا رو اینطور گزارش دادن:
حضرت محمد( صلی الله علیه وآله و سلم) مراسم حج را به پایان رسانیده و به همراه کاروانی از حجاج در حال بازگشت به مدینه هستند 🐪 کاروان های زیادی با فاصله های کمی از یکدیگر در حال حرکت به سوی سرزمین های مختلفی می باشند.
هم اکنون رسول خدا به محلی رسید که به آن غدیر می گویند. اینجا محلی است که کاروان های حجاج از یکدیگر جدا می شوند و هرکدام به سمت سرزمینی می روند. اینجا مثل یک چهارراه است. در غدیر برکه ای 🏝از آب زلال وجود دارد که دور تادورش را جمعیت حاجیان در برگرفته اند.
کودکان جهان بی صبرانه منتظر اخبار🎙 جذاب تری از غدیر خم هستند و گزارشات لحظه به لحظه از غدیر را پیگیری می کنند. پس از مدتی مهدیه🧕 با شور و شوق فراوانی می گوید:هم اکنون فرشته وحی🕊 بر پیامبر نازل گشت و به او گفت: ای پیامبر آنچه که از طرف خدا فرستاده شده به مردم ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را تکمیل نکرده ای.
مهدیار🙍♂ با خوشحالی ادامه می دهد: این همان آیه شصت و هفت از سوره مائده است👇