#چندخاطره
🔸واو به واو این خاطرات شهیده واعظی بسیار خواندنی است...
🌼#برای_امام|زمانی که امامخمینی تبعید بودند؛ پدر طیبه به عنوان یک روحانی مبارز با شاه مقابله میکرد. طیبه با اینکه هنوز به سن تکلیف نرسیده بود تصمیم گرفت ۱۵ روز روزه بگیره. میگفت: ۸روز رو برا سلامتی آقای خمینی روزه میگیرم؛ ۷روز رو برا سلامتی پدرم.
🌼#عشق_خمینی|زمانیکه خیلی کم سن و سال بود؛ خورد زمین و صورتش خونی شد. رفتم جلو و گفتم: خوبت شد، خونت رو ریختی روی زمین. گفت: خدا نکنه خون من اینجا بریزه. خونم باید برای آقای خمینی بریزه... از همون کودکی عشق امام رو داشت.
🌼#حجاب|از پنج سالگی میرفت مکتب. حتما هم باید چادر سر میکرد و رویش رو میگرفت. وقتی بهش میگفتم: شاید با چادر زمین بخوری؛ در جوابم میگفت: اگر زمین بخورم بهتر از اینه که مردم صورتم رو ببینند.
🌼#مزد_قالی|طیبه قالی میبافت و میگفت: مزد قالیبافی روزم رو برا جهیزیهام بذارید؛ و مزد قالیبافی شبم رو برا امام خمینی؛ می خوام وقتی اومدند ایران، پیش پاشون گوسفند قربانی کنم.
🌼#لباس_عید|روز عید یه دست لباس براش خریدیم. پوشید؛ رفت بیرون و اومد. لباس رو در آورد و گذاشت کنار. گفتم: همه لباس نو پوشیدند، تو چرا لباست رو در آوردی؟ گفت: اگه من این لباس رو بپوشم، بچههای فقیر غصه میخورند... من دلم نمیاد این لباس رو بپوشم؛ لباسهای کهنه رو بیشتر دوست دارم. بعد از ازدواج هم جهیزیهاش رو بخشید به فقرا...
#شهیده_واعظی #شهدای_زن #حجاب #گذشت #ایثار #چادر #شهدای_اصفهان #ولایتفقیه
،، ♥،،