eitaa logo
الزهرا ۶
93 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
5.2هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گم کرده‌ایم راه آسمـــان را ؛ ببرید ما را هم با خود ...
هدایت شده از همراه شهدا🇮🇷
▫️ خودش تعریف می کرد: برای عمل جراحی سرم را تراشیدند! رفتم جلوی آینه و به آقایی که تیغ در دستش بود ، گفتم: ابرو و ریشم را هم بزن.🙂 آن آقا گفت: یعنی چی؟😐 گفتم: مال خودمه دیگه؛ بزن کاریت نباشه.🤨 ابرو و محاسنم را زدند و وقتی جلوی آینه رفتم، خودم را نشناختم. پیش خودم گفتم سیّد (پدرم) را سر کار بگذارم.😈 روی ویلچر نشستم و خودم را جلوی در ورودی بیمارستان رساندم تا سیّد بیاید. بابا از در آمد داخل ؛ از کنارم رد شد اما مرا نشناخت. گفتم: سیّد کجا می‌ری؟😄✋🏻 _بنده‌زاده مجروح شده آمدم ببینمش. _آقازاده‌تان کی‌ باشن؟🤔 _آقا سیّدرضا دستواره. _اِ، آقا رضا پسر شماست؟😅 عجب بچه شجاع و دلیری دارید شما. تو فامیلتون به کی رفته؟ ویلچر منو هُل بده تا شما را ببرم تو اتاق آقا رضا. و باهم راهی اتاق شدیم.🤭😝 گفتم:حاج آقا می‌دانی کجای آقا رضا تیر خورده؟🤔 _نه، اولین باره می‌روم او را ببینم.🙁 _نترس دستش کمی مجروح شده. _خدا رو شکر.☺️ _حاج آقا دست راست رضا قطع شده اگه نمی‌ترسی.😈 _خدایا راضی‌ام به رضای خدا.😥 _حاج آقا دست چپش هم قطع شده.😈 _خدا رو شکر؛ خدایا این قربانی را قبول کن.😢 در آسانسور صحبت را به جایی رساندم که پای راست خودم را قطع کردم.😂 بابا تکانی خورد و کمی ناراحت شد.😓 تا بالای تخت که رسیدیم، آمد که مرا روی تخت بگذارد، طوری وانمود کردم که رضا دستواره را بدون دست و پا خواهد دید...😈 کمی ناراحت شد و اشکش درآمد.🥺😭 _حاج آقا خیلی باحالی؛ بچه‌ات ۱۰ دقیقه پیش شهید شد او را بردند سردخانه.🤭 این بار دیگر لرزه به تن پدرم افتاد، اشکش درآمد و رو به قبله ایستاد و گفت: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.😭 با خنده گفتم: بابا، خیلی بی‌معرفتی، ما را کُشتی تمام شد، رفت؟!😳😂🤣 پدرم یک نگاهی کرد و تازه ما را شناخت. گفت: ای پدرسوخته اینجا هم دست از شیطنت برنمی‌داری؟!»🤦🏻‍♂😠😡 🗓 ۱۸ اسفند سالروز ولادت سردار شهید سیّد محمدرضا دستواره /جانشین لشکر27 محمدرسول‌الله‌(ص)/ ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️ @Hamrahe_Shohada