وَ بِأَسْمَائِك الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكانَ كلِّ شَيءٍ ..
- - بہ حقِ نامهایت کہ بنیاد هر چیزۍ را
سرشار کرده و در همه ارکانهستے تجلۍ
کردھ است.
از آنجا كہ جھان جلوهگاه جھانآفرین استـ
سعدۍ از هر كدام بھ یاد دیگرۍ مۍافتد .
هم طبیعت برایش یادآور یـار است و هم
یار، یاد طبیعت را در دلش زندھ ميكند:
ــــ ـ ز رنگ لالھ مرا روۍ دلبر آید یاد
ــ ـ ز شكل سبزھ مرا یاد خط یار آید
سعدۍ چقدر طبیعۍ و بیآنكہ بہ ذوق
بزند، انواع گل و گیاھ و پرندھ و دیگر
عناصر طبیعت را در سخنش گنجانیده
و مقصودش را بیان كرده است.
-
• هرگہ كھ نظر بر گل رویتـ فِکَنم
• خواهم كہ چو نرگس مژه بر هم نزنم
• ور بۍتو میان ارغـوان و سمنم
• بنشینم و چون بنفشھ سر بر نَكَنم
-
و حیواناتۍ کہ بدانها پرداختہ همچون:
آهو، اسب، باز، برِّه، بط، آسمان و اجرام
فلكۍ و باد و روز و شب و دریا و صحرا
كہ جاي خود دارد.