eitaa logo
آمال|amal
350 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یادی از شهدا 🌺 شهید سجاد مرادی  ⭕️ هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو میشنوه یک روز برا ما نماز بخونه، ممنون میشیم زیباترین قسمتش فقط اونجاست که میگه: ان شاءالله اونور جبران بکنیم.
همسایه ها یه همت بکنید بشیم ۵۶۰!
هدایت شده از .
همسایه‌ها چند‌نفر‌بفر‌ستین‌بشیم⁴⁰⁰((: -محنا
📷لباس بچه‌های ارتش و سپاه روز عادی نداره؛ یه روز گِلی میشه یه روز خونی.. @Childrenofhajqasim1399
عمه جان،دستم و رها نمیکنی چرا؟ من میخوام برم با عمو روی نیزه ها(:💔 "ع"
آمال|amal
عمه جان،دستم و رها نمیکنی چرا؟ من میخوام برم با عمو روی نیزه ها(:💔 #عبدالله‌بن‌حسن‌مجتبی"ع"
عمه جان،تورو خدا نگو بمونم:))) گفته بودم از خون نمیترسم...من از هیچ چیز جز فراغ عمو نمیترسم "ع"
هدایت شده از ابوالقاسِم
حسین عبدالله را به سمت زینب برد و گفت: زینب جان عبدالله را به تو میسپارم دردانه‌ی حسن را... مراقبش باش و نگذار به میدان نبرد بیاید... قاسم و علی اکبر شهید شدند، نمیخواهم عبدالله هم شهید شود... مراقبش باش... زینب گفت:به روی چشم حسین جان. زینب دست عبدالله را محکم گرفت و حسین به میدان نبرد رفت. عبدالله گفت: عمه جان بگذار بروم. عمه جان نمیتوانم ببینم اسارت شما را... عمه جان من بمانم دق میکنم... زینب دست عبدالله را رها نکرد و گفت: عزیزدلم حسین تو را به من سپرده... نمیخواهد تو به میدان بروی... عبدالله کوتاه نیامد و سعی و تلاش بیشتری برای رفتن به میدان کرد... یک آن دید عمویش بدنش لمس شده است و آن نانجیب دارد از این موقعیت سواستفاده میکند و شمشیر را تاب میدهد که سر عمویش را بزند... زینب دستانش را به سرش میگیرد و می‌گوید: واه مصیبتا واه علیا! عبدالله به سرعت به سوی عمویش حسین می‌رود... دستانش را سپر بلای عمو حسین می‌کند...💔 آن نانجیب که شمشیر را میزند به دستان عبدالله شمشیر اصابت می‌کند... دستان عبدالله به پوست آویزان می‌شوند و عبدالله می‌گوید: یا اُماه! آخر از وقتی دست مادرشان زهرا شکست هرکس در این خانواده دستش میشکند میگوید یا اُماه! عبدالله خود را بغل عمو می‌اندازد و می‌گوید: عمو دیدید بالاخره مرد شده ام؟ عمو اگر می‌ماندم و اسارت اهل بیت رابه چشمان خود می‌دیدم دق میکردم... حسین گفت: به زودی به پدرت و جدت ملحق میشوی... حرمله که دید عبدالله آمده گفت: داغ عبدالله را بر دل حسین و زینب میگذارم... حرمله از نزدیک با تیر سه شعبه به گلوی عبدالله می‌زند... آری همانند علیِ اصغر شهید شد... ۱۴۰۱/۵/۱۲ ابوالقاسم
هدایت شده از • انتصار •
میشه دعا کنید ... تو رو به حسین (: _حُره‍
اللهم عجل لولیک فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا