eitaa logo
آمال|amal
345 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
ِاِلهی عَظُمَ الْبَلاء✨ ُوَبَرِحَ الْخَفآءُ🍃 وَانْکَشَفَ الْغِطآء💫 ُوَانْقَطَعَ الرَّجآء🌱 ُو َضاقَتِ الاَْرْض🌏 ُوَمُنِعَتِ السَّمآء🌃 وَاَنْتَ الْمُسْتَعان🍃 ُوَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی💫 وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآء🌾 ِاَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد✨ اُولِی الاَْمْر ِالَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ✨ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ🌿 فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلا قَریباً🌸 کَلَمْحِ الْبَصَرِاَو ْهُوَ اَقْرَب🥀 ُیا مُحَمَّدُ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ ✨ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ ☘ و َانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ🌻 یا مَوْلانا یاصاحِبَ الزَّمان✨ ِالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 😞💔 اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی✨ السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🤲🏻 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل🌸 َیااَرْحَمَ الرّاحِمینَ🙃💫 بِحَقِّ مُحَمَّد وَالِهِ الطّاهِرین🌺
¦↬🔆☁️ ‌‌ •. عیدقࢪبان‌است‌ومن‌قࢪبانِ‌تو! دل‌سبو‌‌؎خون‌شدازهجࢪانِ‌تو... 🖐🏼 🌙 •. @Childrenofhajqasim1399
با نماز و عبادتش📿 با ذکر دعایش📿 با قربانی و صدقات و احسانش🐑 بستری برای جاری ساختن مفهوم و عبودیت بندگیست🌱 این عید بندگی بر همه شما مبارک🌿💚
یاس: فکرشو‌بکن.. اگه‌شهید‌بشیم جنازمون‌پیدا‌نشہ‌گمنام‌بمونیم روی‌قبرمون‌مینویسن‌فرزندسید‌علۍ..😍🌿.'
میگفت: امروز‌بزر‌گ‌ترین‌گناھ‌ترس‌از‌بخشیدھ‌ نشدنہ:)!
اقــا مـصـطـفی مـیـگفت وقــتـی شـهـیـد مـیـشـی که تـعداد رفیـقــات تـو مـزار شـهـدا بـیـشـتـر از داخـل شـهـر بـاشـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمی دونم. شاید هم من اشتباه میکنم و شما اطلاعاتتون دقیق تره!» °•°•°•° قدیم ها که کوچک بودم، یکسره خونه عمه بودم و با دختر عمه ها بازی میکردم. بعد که بزرگتر شدم و به سن تکلیف رسیدم، خجالت می کشیدم و کمتر می رفتم. حمید هم خیلی کم به خانه ما می آمد از وقتی که بحث وصلت ما جدی شد، رفت و آمدها بیشتر شده بود. آن روز هم قرار بود حمید با پدر و مادرش برای صحبت های نهایی به خانه ما بیایند. مشغول شستن میوه ها بودم که پدرم به آشپزخانه آمد و پرسید:« دخترم،اگه بحث مهریه شد چی بگیم؟ نظرت چیه؟» روی این که سرم رو بلند کنم و با پدرم مفصل درباره این چیز ها ضحبت کنم،نداشتم. گفتم:«هرچی شما صلاح بدونید بابا.» پدرم خندید گفت:« مهریه حق خودته. ماهیچ نظری نداریم. دختر باید تعیین کننده مهریه باشه.» کمی مکث کردم. گفتم:« پونصدتا چطوره؟شما که خودتون میدونید مهریه فامیلای مامان همه بالای پونصد سکه اس» پدرم یک نارنگی.... به روایت همسر شهید حمید سیاهکلی مرادی ادامه دارد.... کپی/اصکی❌ 💝|°@Childrenofhajqasim1399