eitaa logo
آمال|amal
351 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ﷽ .......چند وقتی بود که حالم خیلی گرفته بود. بعد از شهادت جهاد یه خواب راحت نداشتم. روزها گریه ... شب ها گریه ... فقط احساس انتقام تو رگ هام موج میزد ... آخه قبل از شهادتش میشناختمش بهش قول داده بودم که بهار ابدی رقم بزنم.  ولی آروم و قرار نداشتم. دلم تیکه تیکه بود.  احساسی که هیچکس نمیتونست بفهمه. یه شب شهید رو تو خواب دیدم:سوار ماشین بود.  منم سوار می شم. صندلی پشتی ماشین، دوتایی نشسته بودیم... جهاد ... حالت عجیبی داشت. خیلی غصه داشت. 😔 تا حالا باخودم فکر میکردم جهاد رفته و داره اون بالا بالاها خوش میگذرونه. ولی حالا با دیدن چشمای پر از غمش نظرم برگشته بود.  چشمای جهاد دیگه برق شادی نداشت. پر از غم بود. پر از دردی که معلوم بود امونشو بریده... به هر دری میزدم بخندونمش. ولی نمیشد. تااینکه یه گوشی موبایل دستش دیدم.  خندیدم و گفتم جهاد ! این جا گوشی هم به شما میدن؟ لبخند زد ... خنده ش پر درد بود. اینو خوب فهمیدم. روی صفحه اصلی گوشیش فقط یه جمله بود : "روحی فداک یا زینب (س)❤ باهم تو ماشین بودیم و ماشین همچنان میرفت... زیاد حرف نمیزد. بیرون ماشین پر از حیوونای مختلف بود. فقط با اشاره حیوونا رو نشون میداد و اسم میبرد : سگ، ... خوک، ... روباه، ... بعد رو کرد به من و گفت : اینارو دیدی؟ اینا همه آدم ان ... سیرت شونو میبینی؟ من اصلا رضایت ندارم.. دلم آتیش گرفت💔 تازه دلیل اون غم بزرگ تو چشماشو فهمیده بودم. تازه فهمیده بودم چرا اینقدر ناراحته. چرا اینقدر داغون و بهم ریخته است. چرا اینقدر پریشوونه سیرت حیوانی ماها دلشو داغون کرده بود ... دیگه خبری از اون خنده هاش نبود ... نه نبود ... دیگه حتی لبخنداشم پر از درد بود💔😢 درد هایی که کسی جز خودش نمیفهمه... (خاطره ای از دوست شهید در حزب الله) @Childrenofhajqasim1399