eitaa logo
آمال|amal
353 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_چهارم شهلا به خانه ی چند نفر از دوستان زینب زنگ زد. شهلا خجالت می کش
🌲🍃 نمی توانستم آرام باشم. دلم برای شهلا و شهرام میسوخت؛ آنها هم نگران حال خواهرشان بودند. بی هوا به آشپزخانه رفتم. انگار رفتن من به آشپرخانه عادت همیشگی ام شده بود. کابینت ها از تمیزی برق می زدند. بغض گلویم را گرفت. زینب، روز قبل، تمام کابینت ها را اسکاچ و تاید کشیده بود. دستم را به کابینت ها کشیدم و بی اختیار زیر گریه زدم؛ گریه ای از ته وجود. دیروز به زینب گفتم: مامان، خیلی در تمیز کردن خانه کمکم کردی. دوست داری برای جبران زحمت هایت چه چیزی برایت بخرم؟تو که دو سال است برای عید هیچ چیز نخریده ای،حالا یک چیزی را که دوست داری بگو تا برایت بخرم. زینب گفت: مامان، به من اجازه بده جمعه اول سال را به نماز جمعه بروم.دلم میخواهد سال را با نماز جماعت و جمعه شروع کنم . به زینب گفتم: مادر،ای کاش مثل همه ی دخترها کفشی، کیفی، لباسی می خریدی و به خودت می رسیدی. هر وقت دلت خواست نماز جمعه برو، ولی دل من را هم خوش کن. صدای گریه ام بلند شده بود. شهلا و شهرام به آشپزخانه آمدند و خودشان را توی بغلم انداختند با اینکه آن شب به خاطر ، غذای مفصلی درست کرده بودم، قابلمه هو دست نخورده روی اجاق گاز ماند. کسی شام نخورد. با آن نگرانی، آب هم از گلوی ما پایین نمی رفت چه رسد به غذا. ... 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود. چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند. حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید. حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟ گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود. حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و با چندین زن باکره ازدواج کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد! @Childrenofhajqasim1399
شخصی گفت : یه دوست چینی داشتم، برای عیادتش به بیمارستان رفتم و کنار تختش حاضر شدم... دوست چینیم به من وصیت کرد: "چینگ چونگ چن چووون" و بعدش جون داد !😔 برای ترجمه این جمله به کشور چین سفر کردم و در اونجا از یه مرد چینی معنیش رو پرسیدم و اون مرد چینی گفت: معنیش میشه: پاتو از رو شیلنگ اکسیژن بردار جان مادرت !😐🏻♂😂😂 😁 @Childrenofhajqasim1399
⭕️ رئیسی: برگزاری مراسم اربعین منوط به موافقت عراق است ♦️رئیس‌جمهور برگزاری مراسم اربعین حسینی را منوط به موافقت دولت عراق و اعلام شرایط پذیرش زوار از جانب این کشور دانست و تأکید کرد، بدون تردید در صورت موافقت کشور میزبان کسانی می‌توانند به زیارت اربعین مشرف شوند که با تایید وزارت بهداشت و درمان هر دو دُز واکسن کرونا را زده باشند. علوی گرافیک | @alavigraphic
💥 به‌قول‌حاج‌حسین‌یڪتا رفاقت‌بـامهدی‌؏ـج‌خیلی‌سخت‌نیستا توی‌اتاقتون‌یه‌پشتی‌بزارید آقا‌رودعوت‌ڪـنید‌بیان یه‌خلوت‌نیمه‌شب‌ڪافیهـ آقا‌خیلی‌وقته‌چشم‌انتظاره‌مونه💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرف تا دیروز عکس زنش رو پست میکرد همه قربون صدقه‌ی چشماش میرفتن !.. البته هنوزم عکس زنش رو میزاره ولۍ چشماشو تار میکنه/: •. - یوقت‌رو‌ناموست‌غیرت‌نداشته‌باشی😐! ‌-------•|📱|•-------‌ @Childrenofhajqasim1399
‹ڪاش‌‌ڪنارِپنجره‌فولادٺ یڪ‌لحظه‌سڪوت‌بودومَـن‌و‌تـو🌱'. @Childrenofhajqasim1399
اینستاگرام داره خیلی خطرناک میشه. امروز یه پست دیدم نوشته بود اگه اینو لایک نکنی حضرت اباالفضل بزنه کمرت. حالا پستش راجع به آتئیست‌ها بود😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥منحصر به فرد ترین نماهنگ ۱۴۰۰ 🛑نماهنگ دهه هشتادیا بالاخره منتشر شد . ✔️با حضور عبدالرضا هلالی، محمدحسین پویانفر و علی رام نورایی 🔊👌🏻 پیشنهاد مشاهده ببینید و دلتون و راهی کربلا کنید
🕊 شهـدا هم جوان بودند اما خطاهایی را ڪہ ما اسمـشـان را جوانے کردن میگذاریم انجـام نمی دادند...٫🌿 @Childrenofhajqasim1399
اربعین مهمان نمیخواهی..؟💔 @Childrenofhajqasim1399
❓سوال: آیا بانوان با لباس مناسب می‌توانند در ملأ عام دوچرخه سواری کنند؟ ✅ پاسخ مراجع عظام تقلید: 🔸حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مد ظله العالی): دوچرخه‌سواری برای دختران و بانوان در مجامع عمومی و در منظر نامحرم موجب جلب نظر مردان و در معرض فتنه و به فساد کشیده شدن اجتماع و منافی با عفت بانوان است و لازم است ترک شود و در صورتی که در منظر نامحرم نباشد فی نفسه اشکال ندارد. 🔸حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی): این کارها در محیط های مخصوص بانوان اشکالی ندارد. مشروط بر اینکه سبب ضرر و زیانی نگردد. 🔸حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی): اگر عادتاً تحریک آمیز باشد جایز نیست. 🔸حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی(مد ظله العالی): در فرض سوال، باید طبق مقررات کشور عمل شود. 🔸حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی): دوچرخه سواری برای بانوان در منظر نامحرم حتی اگر با حجاب شرعی باشد دور از شخصیت زن مسلمان و متدینه است. منبع : سایت اسلام کوئست @Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج 🌲🍃 #قسمت_پنجم نمی توانستم آرام باشم. دلم برای شهلا و شهرام میسوخت؛ آنها هم نگران
... 🌲🍃 باید کاری میکردم. نمی توانستم دست روی دست بگذارم . اول به فکرم رسید به کلانتری بروم،اما همیشه توی مغزمان کرده بودند که یک خانواده ی آبرومند هیچ وقت پایش به کلانتری باز نمی شود . چهارتایی از خانه بیرون زدیم و در کوچه و خیابان های شاهین شهر به دنبال زینب می گشتیم . شهرام کلاس چهارم دبستان بود. جلوی ما می دوید و هر دختر چادری ای را می دید، می گفت: حتما آن دختر، زینب است. خیابان ها خلوت بود. شب اول سال نو بود و خانواده ها خوش و خرم کنار هم بودند. افراد کمی در خیابان ها رفت و آمد می کردند. توی تاریکی شب، یکدفعه تصور کردم که زینب از دور به طرف ما می آید، اما این فقط تصور بود. دخترم قبل از لباس های قدیمی اش را پوشید و روسری سورمه ای رنگش را سر کرد و چادرش را تنگ به صورتش گرفت و رفت. دو تا چشم سیاه قشنگش میان صورت لاغر و سفیدش، معصومیت عجیبی به او می داد. همین طور که در خیابان های تاریک راه می رفتیم، به مادرم گفتم: مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟ شهرام با تعجب پرسید: زینب چشم گوسفند را خورد؟ مادرم رو به شهرام کرد و گفت: یادش به خیر؛ جمعه بود و من خانه ی شما آمده بودم. همه ی ما توی حیاط دور هم نشسته بودیم. بابات کله پاچه خریده بود؛ آن هم چه کله پاچه ی خوشمزه ای. زینب یک سالش بود و توی گهواره خوابیده بود. همه ی ما هم پای سفره کله پاچه می خوردیم. مامانت چشم های گوسفند را توی کاسه کوچکی گذاشت که بخورد. من بهش سفارش کرده بودم که به خاطر خواصش چشم گوسفند بخورد. من توی حرف مادرم پریدم و گفتم: کاسه را زیر گهواره ی زینب گذاشتم. برگشتم که چشم ها را بردارم، کاسه خالی بود. شهرام گفت: مامان، چشم ها چی شده بود؟زینب آنها را خورده بود؟ من گفتم: زینب از خواب بیدار شده بود و دست کرده بود توی کاسه و دو چشم را برداشته و خورده بود. دور تا دور دهنش کثیف شده بود. .... 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ بحث شاﻥ ﺷﺪ! ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ! ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ. ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ! ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ. ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ مرهم کرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ. چندی گذشت و ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ: ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ! ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ! ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﻨﻤﻮﺩ! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ...!!! ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰﻫﻤﯿﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. بیشتر ﻣﻮﺍﻇﺐ باورها و ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ مان ﺑﺎﺷﯿم! @Childrenofhajqasim1399
💚با عرض سلام و ارادت حضور نجف آبادی های عزیز 🍃 شیرین خانم نجف آبادی یه پیرزن از نجف آباد با کاروان میره کربلا تو بین الحرمین گم میشه، رئیس کاروان میره اطلاعات کربلا میپرسه میگه شما پیرزنی با این نشان پیدا. نکردین؟؟؟؟؟؟ ماموره میگه: والا یکی پیدا کردیم ،مترجم عرب ، فارس، انگلیسی، ترکی ، آوردیم ولی نمیتونن ترجمش کنن زبان سختیه!!!! ریس کاروان بهش میگه: مگه چه میگه؟؟؟ میگه: جام هَشتَن خیر ندیدا..😂 رییس کاروان میگه: خودشه جُسیمش 😂😂😂 @Childrenofhajqasim1399
•••❀••• بوۍِ‌عَطࢪِعَجیبی‌داشت..! نام‌ِعَطࢪࢪاڪہ‌میپٌرسیدیم جَوابِ‌سَࢪبـالامیداد🖇✨ شَھیدڪہ‌‌شٌـد...💔 دَࢪوَصیِّت‌نـامہ‌اش‌نِۅِشتہ‌بود: بِہ‌خٌداقَسم‌هیچ‌گـاھ‌ عَطࢪۍبہ‌خودنَزَدم...🙂 هَࢪوَقت‌خواسٺَم‌مٌعَطَّࢪبِشَم ازٺَہِ‌دِل‌میگٌفٺَم: "اَلسَّلٰام‌ٌعَلَیْڪَ‌یـٰا‌اَبـٰاعَبدِاللّٰھِ‌الحٌسِین‌♥️" 🌿 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @Childrenofhajqasim1399 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
به رفیقش پشت تلفن گفت: ذکر "الهی به رقیه" بگو مشکلت حل میشه رفیقش یک تسبیح برداشت به ده تا نرسیده دوستاش زنگ زدن و گفتن سفر کربلاش جور شده..!💔 🕊 @Childrenofhajqasim1399
🔴امشب گاندو در ایستگاه پایانی ♦️امشب آخرین قسمت سریال گاندو در حالی روی آنتن می‌رود که همه منتظرند ببینند آیا «محمد» شهید می‌شود و یا دوباره شاهد پایانی غافلگیرکننده خواهیم بود. 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
آمال|amal
🔴امشب گاندو در ایستگاه پایانی ♦️امشب آخرین قسمت سریال گاندو در حالی روی آنتن می‌رود که همه منتظرند
به نظرتون محمد شهید میشه؟🤔شاید ترورش کنن ولی شهید نشه🤔😁(این تصور ذهن ... بندس😅😅)ممکنه هیچیش نشه😁 ۲
هدایت شده از  گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☎️🎧 عوامل و بازیگران سریال گاندو ۲ با حضور در واحد امور مخاطبان روابط عمومی سازمان صداوسیما بی واسطه با مخاطبان این سریال گفتگو کردند. 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
😂😂😐😐 ﴿فقط‌‌فقط فوروارد‌جایز‌است﴾ @Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏عصر جدید در عراق داور به شرکت کننده میگوید به زبان فارسی ایرانی بخوان... اوهم آمدم ای شاه پناهم بده را به سبک استاد کرمپور می خواند... ایران_و_العراق_لایمکن_الفراق ‎ یا امام رضازیارت کربلا را برامون امضاکن😭 @Childrenofhajqasim1399