🌹#داستان_کوتاه
ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم؛ سلمان شاخه درختى را كه برگهايش خشك شده بود، جنباند و همه برگها به زمين ريخت.
جناب سلمان فرمود: اى ابوعثمان ، از من نمىپرسى كه چرا چنين كردم؟
گفتم: سبب اين كار چه بود؟
فرمود: با پيامبر (صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم) در زير اين درخت نشسته بوديم، آن حضرت چنين كرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمیپرسى كه چرا چنين كردم؟!
من عرض كردم: يا رسول اللّه، سبب چه بود؟
حضرت فرمود: مؤمن چون آنطور كه دستور داده شده وضو بگيرد و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد، گناهان او بريزد همانند اين برگها كه از اين درخت فرو ريخت .
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ... . (هود/۱۱۴)
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پارههايى از شب...
📙(تفسير منهاج الصادقين،ج۴ص۴۶۲).
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
🌼متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب
✍️این جوانمرد، همیشه با وضو بود.میگفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. میگفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما مابقی پولت.» عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
"شهید عبدالحسین کیانی" همان ''جوانمرد قصاب'' است! روحش شاد🥀🥀
#خواندنی
#جوانمرد_قصاب
#شهید_عبدالحسین_کیانی
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
اولين قومي كه به فن آوري نانو دست پيدا كردند ایرانی ها بودند…
نانو پنير ، نانو گوجه ؛ نانوخيار نانو پنير و هندونه، نانو پنير و گردو ...
ماهم توخونمون ازاين فن آورى زياداستفاده می کنیم!!!!😁😜😂
#بخند_مومن
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
هدایت شده از • انتصار •
☂️⃢💜↫ #کلامشھدا
ۺجا؏ ڪسي نێسټ ڪہ نٺࢪسہ!
ڪسێ هسٺ ڪہ مێ ترسہ ۆ مێگہ خداێا ببێن من مێ تࢪسم !
ۆڵے با ھݥێݩ تࢪس میرم جلو ...
ݘوݩ ٺوࢪو دوست داࢪݥۆ بہٺ اێماݩ داࢪݦ...ツ
《#شہیدمصطفےصدرزاده》
ʝøɨռ↷ツ
https://eitaa.com/khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همهی سلبریتیها، خوانندهها، بازیگرها، خوانندهها، فوتبالیستها و مداحان معروفی که واکسن ایرانی زدند...
#واکسن #واکسن_ایرانی🇮🇷 #مدیر
@Childrenofhajqasim1399
💕 دو چيز
روح انسان را نوازش می دهد
✨ يكي صدا زدن خداست
و ديگري گوش سپردن به صداي او
✨ اولي در نماز
ودومي در تلاوت قرآن است
🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
☀️ #نسیم_حدیث ☀️
💎امیرالمومنین امام علی علیه السّلام:
مجاهد شهید در راه خدا، از نظر اجرو پاداش از کسی که قادر به گناه است و عفت میورزد،بالاتر نیست.🌹
انسان عفیف نزدیک است که فرشته ای از فرشتگان شود.🦋✨
📚[نهج البلاغه؛ کلمه قصار ۴۷۴]
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"💔🕊"
•
•
گاندو به ما ثابت کرد....💔-!
این کلیپ رو از دست ندید!
•
-----------------------------「✿」------------------------
💔⇉| #گاندو
♥️⇉| #جوونانقلابی
🌸⇉| #مدیر
-
@Childrenofhajqasim1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سوال
⁉️ مگر نمی گوییم که خداوند روزی هر کس را تضمین کرده است پس چرا این همه گرسنه و بی خانمان در دنیا وجود دارد؟
🎙استاد محمدی شاهرودی
📎 #اربعین
📎 #محرم
📎 #امام_حسین علیهالسلام
💠 عشــاق الحســ♥️ــین
┏━✨🌹✨🌸✨━
@porsemane_dini
┗━✨🌸✨🌹✨━
آمال|amal
⭕️ سوال ⁉️ مگر نمی گوییم که خداوند روزی هر کس را تضمین کرده است پس چرا این همه گرسنه و بی خانمان د
منبع ← پرسمان دینی که لینک هست☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رسول خدا ص فرمود شب معراج دیدم بر درب بهشت نوشته هر کی میخواد روز قیامت شاد باشه چهار کار انجام بده...
🎙 حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
📱|• @Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_هشت آن شب جاده ی شاهین شهر به اصفهان تمام نمی شد.بیابانهای تاریک بین
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_نه
از بیمارستان عیسی بن مریم خارج شدیم. شب از نیمه گذشته بود. سپورهای شهرداری، جاروهای بلندشان را به زمین می کشیدند و تیز صدا میداد. آن شب یک ماشین دربست کرده بودیم تا بتوانیم به همه ی بیمارستانها سر بزنیم. توی ماشین نشسته بودیم که شهرام با حالت بچگی اش گفت: مامان، نکند او را #دزدیده باشند؟
مادرم او را تکان داد که ادامه ندهد. من انگار آنجا نبودم. فقط جواب دادم: ها،خدا نکند. انگار با حرف شهرام، زمین زیر پایم تکان خورد. ناخداگاه فکرم سراغ حرف ها و کارهای زینب رفت. یکدفعه یاد نوشته های روی دفتر زینب افتادم: حانی خود را ساختم. #اینجا_جای_من_نیست. باید بروم، باید بروم.
خانه ی زینب کجا بود؟ کجا میخواست برود؟
شهلا با ترس گفت: مامان، صبح که به حمام رفتیم، زینب به من گفت: حتما #غسل_شهادت کن!
مادرم با عصبانیت به شهرام و شهلا نهیب زد که توی این موقعیت، این حرف ها چیست که می زنید؟ جای اینکه مادرتان را دلداری بدهید، بیشتر توی دلش را خالی میکنید؟
من باز هم جوابی ندادم،اما فکرم پیش #وصیت_نامه_های زینب بود؛ آن هم دو تا وصیت نامه. یعنی چه؟ تا آن شب همه ی این حرف ها و حرکات برایم عادی بود، اما حالا پشت هر کدام از اینها حرفی و حدیثی بود.
آن شب آن چنان در میان افکار عجیب و غریب گرفتار شده بودم که وجیهه مظفری با رسیدن به بیمارستان دیگر، چند بار صدایم کرد تا مرا به خودم آورد. گاهی گیج بودم و گاهی دلم میخواست فریاد بزنم و تا می توانم توی خیابانهای تاریک بدوم و همه ی مردم را خبر کنم که دخترم را #گم کرده ام و کمکم کنند تا او را پیدا کنم. وحشت همه ی وجودم را گرفته بود؛ از تاریکی، از سکوت، از بیمارستان، از اورژانس.
آن شب از همه چیز میترسیدم. سر زدن به بیمارستان ها نتیجه ای نداد. اذان صبح شد، اما ما هنوز سرگردان دور خودمان می چرخیدیم.
آن شب سخت ترین و طولانی ترین شب زندگی من، مادرم و بچه هایم بود. صبح از درد ناچاری به پزشکی قانونی مراجعه کردیم؛ جایی که اسمش هم ترسناک است و تن هر مادری را می لرزاند. اما در آنجا هم رد و نشانی از #گمشده ی من نبود. دختر#چهارده_ساله من در #اولین_روز_سال_جدید به #مسجد رفته و برنگشته بود.
زینب من آنچنان بی نشان شده بود که انگار هیچ وقت نبوده است؛ هیچ وقت. دختری که تا بعد از ظهر بغلش می کردم، می بوسیدمش،باش حرف میزدم، نگاهش میکردم، آن شب مثل یک خیال شده بود؛ خیالی دور از دسترس.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد....
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
#داستان_کوتاه
✨🌸✨
✅ مردهای که بوی گلاب میداد :
💠یکی از کارکنان غسال خانه بهشت زهرای تهران تعریف می کرد:
💠یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت.
وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.
💠آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند.
💠وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود.
💠 از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود،
آدمی که هر روزش با
زیارت عاشورا شروع می شد🌷...
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
📿⃟🦋¦⇢ #آیه_گرافی (نگران مباش!)خدا برای من کافی است... ﴿
📿⃟🦋¦⇢ #آیه_گرافی
خدایا حال بد مارا به حال خوب خودت تغییر ده....🦋
@Childrenofhajqasim1399
مصاحبه يه زن نمونه😎…..
شما موفقيت تونو مديون کي هستيد؟
همشو مديون خانواده شوهرم هستم…..😐😁
تمام تلاشمو کردم تا چششون درآد😜😂
#بخند_مومن
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
مادر که باشی...
مهربانیت دست خودت نیست
خوب می شوی حتی با آنان که چندان با تو خوب نبودند
دل رحم می شوی
حتی در مقابل آنان که
چندان رحمی به تو نداشتند
مادر که باشی
زود می بخشی
زود می رنجی
زود می گریی
زود می خندی
چون سینه ات سرشار از مهر و محبته
تقدیم به همه مادران سرزمینم❤️
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399