🔴 دعای مجیر در ایام البیض رمضان
🔵 هر کس دعای مجیر را در «ایام البیض» ماه رمضان ( سیزدهم و چهارهم و پانزدهم ) این ماه بخواند گناهانش هر چند به عدد دانههاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد! آمرزیده میشود.
🌕 با این وجود خواندن آن براى شفاى بیمار، اداى دین، بى نیازى، توانگرى، رفع غم و اندوه سودمند است.
📚 مفاتیح الجنان/اعمال ماه رمضان
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
🆔 @ kamalibasirat
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ دختر_شینا
✫⇠ #قسمت۱
پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد.
همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند.
عمویم به وجد آمده بود و
می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.»
آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند،
که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند.
به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم.
ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود.
دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور.
از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم.
بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما.
تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ دختر_شینا
✫⇠ #قسمت۲
بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند،
بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم.
گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم.
بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت.
دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد.
بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ دختر_شینا
✫⇠ #قسمت_3
پدرم چوبدار بود. ڪارش این بود ڪه ماهی یڪ بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت.
از این راه درآمد خوبی به دست می آورد. در هر معامله یڪ ڪامیون گوسفند خرید و فروش می ڪرد.
در این سفرها بود ڪه برایم اسباب بازی و عروسڪ های جورواجور می خرید.
روزهایی ڪه پدرم برای معامله به سفر می رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن قدر گریه می ڪردم و اشڪ می ریختم ڪه چشم هایم مثل دو تا ڪاسه ی خون می شد.
پدرم بغلم می ڪرد. تندتند می بوسیدم و می گفت:
«اگر گریه نڪنی و دختر خوبی باشی، هر چه بخواهی برایت می خرم.»
با این وعده و وعیدها، خام می شدم و به رفتن پدر رضایت می دادم.
تازه آن وقت بود ڪه سفارش هایم شروع می شد.
می گفتم: «حاج آقا! عروسڪ می خواهم؛ از آن عروسڪ هایی ڪه مو های بلند دارند با چشم های آبی. از آن هایی ڪه چشم هایشان باز و بسته می شود.
النگو هم می خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل های پاشنه چوبی ڪه وقتی راه می روی تق تق صدا می ڪنند.
بشقاب و قابلمه ی اسباب بازی هم می خواهم.»
پدر مرا می بوسید و می گفت: «می خرم. می خرم. فقط تو دختر خوبی باش، گریه نڪن. برای حاج آقایت بخند. حاج آقا همه چیز برایت می خرد.»
ادامه دارد..
🌺 آیتالله مجتهدی برخواندن دعای«مُجیر»درروزهای 13،14،15ماه رمضان تأکیدداشتند،
💥زیرا هرکس این دعارابخواند،گناهانش آمرزیده میشود،هرچندبه عدددانههاى باران،برگ درختان وریگهاى بیابان باشد!
التماس دعا
#ماه_رمضان #ماه_مبارک_رمضان #مجیر
📰 نشریه اخبار و تحلیلهای سهشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
🔗ادامه مطلب در لینک زیر
https://basirat.ir/fa/news/345631/
📌#نشریه_اخبار_و_تحلیل_ها
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📽 #گزارش_تصویری | دیدار رمضانی مسئولان نظام با رهبر انقلاب اسلامی. ۱۴۰۲/۱/۱۵
🎞 تصاویر به مرور تکمیل میشود، در👇
https://khl.ink/f/52385
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب هماکنون در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام:
✏️شعار امسال حساس و مهم است. شعارهای اقتصادی به معنای بیاعتنایی به مسائل فرهنگی و اجتماعی نیست. یک اقتصاد نابسامان بر فرهنگ جامعه هم اثرگذار است.
💻 Farsi.Khamenei.ir
📩 زندگی مادی درون ما را از لطافت میاندازد مثل یک چرخ احتیاج به روغنکاری دارد تا راحت بچرخد / ذکر و دعا در ماه رمضان دل و جانها را تلطیف میکند
🔻 رهبر انقلاب، امروز در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام: ماه رمضان، ماه ذکر است. ماه یاد است. ماه تابیدن انوار ذکر الهی بر دلهاست. این را به راحتی از دست ندهیم. هیچوقتِ سال، این اندازه، دلها آمادهی تلقّیِ انوارِ الهی، انوار هدایت الهی، برکات الهی، رحمت الهی نیست. این ماهِ رمضان است. ماهی که یک شب در آن هست که برتر از هزار ماه است: خَيرٌ مِن أَلْفِ شَهر. ماه تلطیف دل و جان است؛ این زندگی مادّی، بخصوص زندگی ماشینی، روابط ما را، درون ما را، باطن ما را، عملکرد ما را از لطافت میاندازد، مثل چرخی که احتیاج به روغنکاری دارد تا راحت بچرخد تا سایشِ مضر نداشته باشد، ذکر و دعا در این ماه چنین نقشی را ایفا میکند، ما را تلطیف میکند؛ دلهایمان را، جانهایمان را، با تلاوت قرآن، با دعاهای شبانهروزی، با خود روزه، با شب قدر. ۱۴۰۲/۱/۱۵
🏷 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir