فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمرد گفت:
بعضیا همین که باشن🍃🌸
آدم خیالش راحته
دلش آرومه...
حالا تو بگو اصلا
اون سر دنیا هم که باشن،
همینکه آدم بدونه
هستن، کافیه براش...🍃🌸
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣سلام امام زمانم❣
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...✋
🌼سلام بر تو
ای مولایی که
هرکس تو را یافت
به تمام خیر و خوبیها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت،
زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
📗صحیفه مهدیه،
زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها،
ص۵۷۸
◍⃟🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴❄️💎❄️🌴اعُوذُ بِاللّهِِ منْ شَرِّ نَفْسِی و مِنْ شَرِّ غَيْرِی و مِنْ شَرِّ اَلشَّيَاطِينِ . .
🌴❄️🌴خدایا شروع سخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرامِ توست
نه عشق تو را ادعا ميكنم
نه غير از تو كس را ثنا می كنم
🌴❄️🌴سكوتم از اين گفتهها بهتر است
وليکن دلم هم بر اين باور است،
که عالی ترین رُتبه در زندگی
بُوَد مردمان را فقط بندگی
لذا من اگر در صف بندگان
بیایم در این بوته ی امتحان،
به عالی ترین رتبه نائل شوم
در این صحنه انسان کامل شوم
رسیدن به این افتخار از الست
امید این بندۀ... است.
🌴❄️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴❄️💎❄️🌴اعُوذُ بِاللّهِِ منْ شَرِّ نَفْسِی و مِنْ شَرِّ غَيْرِی و مِنْ شَرِّ اَلشَّيَاطِينِ . .
🌴❄️🌴خدایا شروع سخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرامِ توست
نه عشق تو را ادعا ميكنم
نه غير از تو كس را ثنا می كنم
🌴❄️🌴سكوتم از اين گفتهها بهتر است
وليکن دلم هم بر اين باور است،
که عالی ترین رُتبه در زندگی
بُوَد مردمان را فقط بندگی
لذا من اگر در صف بندگان
بیایم در این بوته ی امتحان،
به عالی ترین رتبه نائل شوم
در این صحنه انسان کامل شوم
رسیدن به این افتخار از الست
امید این بندۀ... است.
🌴❄️🌴
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۱۷۱
توصیه هاتون عمل میشه آقای دکتر
با بی حالی گفتم:خیلی بهت میاد دکترباشی
مامان:مگه نمی دونی آرمین پزشکه
چشمام گشادشدواقعا...؟
آیدین هیچی درباره ی شمابه من نگفته
چه خوب خیلی بهت میادپزشک باشی
بعداز تمام شدن سرم به خونه برگشتیم هرکس جداگانه جویای حالم شد
الهام پشت چشمی نازک کرد:دختر امروزحسابی خانواده ی اشتیاق ودرگیرکردی هاخیلی خودتولوس میکنی برای این دوتاشازده حداقل دنبال کسی
باش که سنش بهت بخوره بی چاره آیدین وقتی دیدافتادی زمین همچین ازروی اپن پریدتوآشپزخونه که گفتم الانه بلایی سرش بیاد
آیدین اخمی کرد:الهام معلوم هست چی میگی آیدا دخترمتین وسربه زیریه
درضمن اگرنازکنه یاخودشولوس کنه نازشم خریدارم
مغزم هنگ کرداین آیدینه داره ازمن دفاع می کنه ومیخوادنازموبخره؟؟
آذرغش غش خندید:واقعاآیدین اینجوری که تومیگی این بیچاره الان فکرمیکنه خبریه
همه بجزخانواده آیدین زدن زیرخنده بابا باصدای محکموجدی گفت:کی میتونه بجز آیدین نازشو بخره وبراش بدوه هرچی
باشه آیدا زنشه
آی قیافه ی اون دخترای لوس دیدنی بود همه بادهن باز به ماخیره شده بودن همه انگارباهم هماهنگی کرده باشندباهم گفتن:زنش؟؟
بابا :چراتعجب کردید؟مگه نمی دونستید؟
پدرالهام:نه والا آیدین نگفته بودازدواج کرده
مامان باخنده گفت:آیدینه دیگه نمیخوادکسی ازکاراش سردربیاره الهام بالب ولوچه ی آویرون اخماشودرهم کرد آیدین توکه گفتی از اشناهاته؟؟؟.......
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/3546284512C84a0bb5408🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۱۷۲
چراازاول نگفتی زنته؟
چون نمی خواستم فعلا کسی بدونه درضمن اگه لازم میدونستم اطلاع
میدادم منم که بااین حرف آیدین کلا مریضی واز یادبردم
انگارکارخانه قندبیستونوتودلم آب کردن
لبخندی زدم از بین چشمهای متعجب گذشتیم وبه اتاقمون رفتیم
دیگه دنیامال من بودآیدین خوب جوابش داد.چون لباسهام پوشیده بودهمینجوری منوبردن دکتر روی تخت درازکشیدم حال نداشتم شالموبردارم آیدین شالوازسرم کشید نگاهم به نگاهش گره خورد توچشاش ترحم ندیدم لبخندی زدکه منو تاعرش کشید
آیدین؟
جانم
من...من...نمی خواستم اینجوری بشه
اشکالی نداره بایدمی فهمیدن دیگه تاخودشونو جمع کنن دیگه داشتم از دست لوس بازیاز الهام کلافه می شدم
یعنی ...یعنی تواونو دوست.....
هیییییش...چیزی نگو آیدامن ی تارموی تورم به صدتامثل الهام عوض نمیکنم دیگه بگیربخواب
یعنی این آیدین دورزپیشه که اینقدرمهربون شده؟
کاش میدونستم چی باعث شده نخواد بامن باشه؟
چشماموبستم وخوابیدم
روز بعدمهمانها زحمت کم کردن همه بجزالهام باخوش رویی ازمن خداحافظی کردن ولی الهام باچهره ی درهم جلواومد
چطورممکنه ی بچه دل آیدینو ببره؟
ازاینکه پیروزمیدان بودم لبخندی زدم پشت چشمی نازک کردم
آخه میدونی آیدین زن جوان وخوش قیافه می خواد نه پیردختر
از کنارش ردشدموکنارآیدین ایستادم الهام باچهره ی گر گرفته بدون اینکه از کسی خداحافظی کنه رفت وسوارماشین شد
بالبخندآیدین روبه روشدم این چندروزه حسابی منوچزونده بوددختره ی لوس باید بفهمه آیدین مال منه چندروز دیگه درآرامش کامل شمال موندیم بعدازبرگشت بابا ومامان به دیدن اقوامشون رفتن منم که آرامش عجیبی پیداکردم حالا خیلیا میدونن من زن ایدینم.......
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/3546284512C84a0bb5408🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۱۷۳
امروز دلم هوای بابا ومامان وکرده کاش میشدبرم سرمزارشون اما چطوری؟
آخرین بار که رفتم گندزدم زانوهامو بغل کردم واشک ریختم واقعا بابا ومامانم
میخوام سرم روپام بود صدای آیدینو شنیدم:آیدا...؟داری گریه میکنی چی شده؟
نگاهمو ازش گرفتم
هیچی
اومدکنارم نشست
آیدا بگومی شنوم لبام میلرزید:دلم برای بابا ومامانم تنگ شده مامانمو می خوام
آروم باش عزیزم آماده شوخودم میبرمت
راست میگی منو میبری؟
لبخندی زد
البته زودباش تامن حاضرمی شم توام آماده شو
تندتند اشکامو بادست پس زدمو ازتخت پریدم پایین
نگاهم به نگاه سه جفت چشم نگران خورد بابا:آیدین ،آیداچشه؟
مامان:آیدین باز اذیتش کردی؟
آیدین دستی به موهاش کشید
ای بابایکی یکی بپرسید چیزی نشده آیدادلش تنگ پدرومادرش الانم می خوام ببرمش سرمزارشون
مامان نفسشوفوت کردواقعا پس حالا که داریدمیریدمام میام
طولی نکشید سرمزارشون بودم بادوتادسته گل بزرگ وگلاب بین دوتاشون نشستم سنگ قبرمامانو بغل کردم وبوسیدم بغضم ترکیدبعدباباموبغل کردم هیچی نگفتم فقط گریه کردم خانواده آیدینم نشستن فاتحه خوندن
آیداجان بلندشوعزیزم
به چشمای اشکی آیدین نگاه کردم یعنی اونم به حال من گریه کرده؟
بلندشدم چهره بقیه ام غمگین گریان بودچقدر این خانواده مهربون بودن....
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/3546284512C84a0bb5408🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۱۷۴
مامان:دخترم گریه نکن درسته اونارفتن ولی ماهستیم وتنهات نمیزاریم
اون روز فهمیدم که واقعا برای این خانواده مهمم
موقع شام مامان گفت:آیدین منوبابات تصمیم گرفتیم آیداروبه همه معرفی کنیم نمیشه که کسی ندونه تو زن داری
آیدین لقمشوقورت داد:لازم نیست من برای مردم که زن نگرفتم
بابا:چرا لازمه یادت رفته شمال چی شد هیچکی نمی دونست آیدازنته
آرمین:آخه آیدین اونجاهیچ توجهی به زنش نکردهمه ی حواسش پیش مهمونابود
آیدین:کسی نظرتورونخواست نمیخوام کسی زنمو ببینه نمیخوام آیدا توچشم باشه می فهمید؟
بابا:توچشم باشه چیه؟اگه همه بدونن آیداشوهرداره کسی نگاه
چپ بهش نمیکنه اون هم کم سن وساله هم زیبا آرزوی هرمردیه اون وداشته باشه
آیدین باعصبانیت ازجاش بلندشد
کسی غلط می کنه به آیدا نگاه کنه مگه بی صاحابه؟
مامان:خوب پسر مام همینومیگیم بزارهمه بدونن آیدازنته اینجوری آیدام راحت تره
آیدین ازپله هارفت بالا نه نمیخوام تمومش کنید
آرمین:آیدین گذشته ی سختی داشته بایدبهش فرصت بدید
حرفهای اون شب به نتیجه نرسید فرداتولد آیدینه تواتاق مشغول مطالعه بودم مامان واردشدآیداجان پاشوبرای فردابریم خرید
کتابموکنارگذاشتم
باشه ولی بایداول از آیدین اجازه بگیرم
ای باباداری بامن میای اجازه لازم نیست
نه مامان اگه اجازه نگیرم ناراحت میشه
مامان محکم بغلم کردگونم وبوسید:توچه دخترخوب وشیرینی هستی آیدین درگذشته خیلی سختی کشیده توبااین کارات اونو خوشحال میکنی لبخندی زد ازاتاق خارج شد منم رفتم اتاق آیدین درزدم اول سرمو بردم تو روی تخت درازکشیده بودپاهاشوروی هم گذاشته بود ودستشوروی پیشونیش فکرکنم خوابه سرموعقب کشیدم داشتم درومی بستم صدام زد آیدا.......
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/3546284512C84a0bb5408🌱