Shahram-Nazeri_Karevan.mp3
13.23M
شهرام ناظری
کاروان
خورشیدی تابیدی ای شهید
در دلها جاویدی ای شهید
#شهید_یحیی_سنوار💔
#مقاومت_تا_پیروزی✌️🏻
1_13740703119.mp3
3.67M
مهدی جانم یاصاحبالزّمان
هواتو از جمعه گرفتم اما !!!
جمعه گمت کرده خودش کجایی
خیال برگشتن نداری انگار
با عاشقات کاری نداری انگار
شاید دلت نخواد ولی عزیزم ؛
گریه مو داری در میاری انگار
یابن الحَسَن یابن الحَسَن کجایی
#باسیّدالشهــداوشهـداتـٰاظُهـــور🤲
••┅═✧☫یـازهــــرا(س)🥀✧═┅••
💢پارت صدوپانزده
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
چادر رو انداخت روی مه دخت و مشغول شیر دادن بهش شدم سعید ناراحت شد
_من از این کارهای تو خوشم نمیاد من پدر اون بچه م و تو موقع شیر دادن بهش رو از من می گیری
خواست بیاد وچادر رو کنار بزنه که خان وارد شد
_من فقط به یه شرط گذاشتم طاهره بیاد اینجا اون وقت تو می خواهی بری عاقد بیاری و ناراحت می شی که زنی که به تو محرم نیست از تو رو می گیره؟؟اگه بخواهی یک بار دیگه پاتو توی اتاق طاهره بزاری یا دور و بر طاهره پیدات بشه
سعید حرف خان رو قطع کرد و جلوی پای خان زانو زد
_خان من طاهره رو دوست دارم الان اون مادر بچه منه خواهش می کنم بزارید طاهره دوباره زن من بشه من نمی تونم قول بدم از طاهره دور بمونم یا طاهره بچه مون رو بزاره بره
_پس چی می خواهی خان روی حرف خودش نمونه و کسی برای حرفش تره هم خورد نکنه؟؟
_نه خان ولی نمی تونم از شون جدا بشه خواهش درکم کنید
سعید نتونست جلو اشک هاشو بگیره
_خجالت بکش این دختره رو من جای تو باشم به کلفتی عمارتمم قبول ندارم چه برسه به اینکه عروسم باشه گفتم یه مدت صیغه ت بشه از سرت می پره این مدت براش پول کادو فرستادی هیچی نگفتم رفتی بیمارستان دائم دیدنش حرفی نزدم اون دوتا زنت پسر زاییدن برات این قدر تحویل شون نگرفتی که این کلفت رو بخاطر آوردن دختر تحویل گرفتی دیگه نمیزارن بیشتر از این با آبروی من بازی کنی
منم مثل ابر بهار گریه می کردم آخه این چه سر نوشتی بود که من داشتم
ادامه دارد....
💢پارت صدوشانزده
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
شب شد و عاقد آمد و عقد دائم من و سعید رو خوند و اتاق قبلیمون رو به مون دادن زهرا هم شد خدمتکارم نجمه و حیدر و بچه هاشونم موندن ده و اونجا زندگی می کردن خان شرط کرده بود دلش نمی خواد من و مه دخت رو ببینه
البته من وقتی صیغه عقد رو می خوندن تو اتاق خودم بودم با مهدخت و زهرا سعید هم با عاقد دم در اتاق بودن سعید چون پاهاش بدجور زخم بود روی صندلی کنار عاقد نشسته بود منم توی اتاق روی تخت خواب نشسته بود وقتی عقد تموم شد سعید دم در نشست و عاقد رفت زهرا وقتی دید سعید تنهاست بهم خبر داد منم رفتم بیرون
_سلام سعید شرمنده ام بخاطر من خیلی چوب خوردی
از خجالت سرم رو پایین انداختم
_من بخاطر تو و مه دخت حاضر بودم برم ده کارگری کنم این که یه فلک بود و چند روز دیگه هم زخماش خوب میشه هم یادم میره
دستمو توی دستش گرفت
_طاهره بشین کنارم
رفتم کنارش نشستم
_پاهات درد نمی کنم ؟؟
_خداروشکرپماد زد زهرا بهتره تو خیلی ..
_من مردتم طاهره بابای بچه ت
_ممنونم سعید
_دیگه ازم رو نگیر
_باشه سعید ببخش
بوسه ای به لبم زد
لبخندی زدم
_چون می ترسم با این پاهای زخمی که فعلا راه رفتن هم برام سخته باعث اذیتت بشم و خودت هم مریض احوالی رنگ به رو نداری گفتم برات کاچی بپزم و حسابی بهت برسن تا جون بگیری
_ممنون که به فکرمی سعید اگه حالم خوب بود نمیگذاشتم بری ولی چه کنم که میترسم نتونم اون جور که باید ازت مراقبت کنم
لبخندی زد
_همین که الان دوباره زن عقدیم شدی و بخاطر من حاضر شدی فلک بشی ازت ممنونم
لبخندی زدم
_کاش مثل وقتی که تو آمدی نگذاشتی فلکم کنن منم میتونستم نگذارم فلک بشی
_جلو خان رو کسی نمی تونست بگیره بهش حق میدم اگه به حرفش حمل نمی کرد دیگه کسی به حرفش گوش نمیدادمن برم تو هم برو استراحت کن و به خودت ودخترمون حسابی برس
_تو هم مواظب خودت باش تا زودتر خوب بشی واقعا از اینکه صاحب دختر شدیم خوشحال شدی ؟؟
_اره من ۲تا پسر دارم دلم می خواست دختر داشته باشم اسمشم بزارم مه دخت اسم مادرجون خدابیامرزم که خیلی دوستش داشتم
ولی تو پسر دوست داشتی لباس پسرونه آورده بودی
خندید و منم خندم گرفت
_اخ من پسر دوست داشتم مثل تو باشه و همه هم بهم می گفتن پسره
_اون بخاطر این بوده که تو زن من بودی وپسر می خواستی وگرنه همون ماهای اول بهت می گفتن دختره
_واقعا سعید
_قابله هستند کارشون اینه بعد نمی تون بگن دختره یا پسر
من رفتم خوب غذا بخور که زودتر سر پا بشی
_باشه چشم
_زهرا مه دخت رو بیار ببینمش بعد برم
_چشم آقا
زهرا مه دخت رو آورد سعید بغلش کرد و بوسیدش بعدم دوتا کارگر آمدن و بردنش به اتاقش منم رفتم اتاق استراحت کردم سعید روزی چندبار بهمون سر میزد روز به روز هم بهتر می شد و منم بخاطر اینکه بهم میرسیدن روز به روز بهتر شدم و سعید هم بعد از چند روز پاهاش خوب شد و رفت سر کار ولی خان با اون سر سنگین بود محمد هم زن گرفته بود و فرداشب عروسیش بود ولی سعید حق نداشت بره هر سه تایی مون موندیم توی اتاق مون
ادامه دارد....
💢پارت صدوهفده
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
مادر سعید امد دنبال ما وگفت بلاخره بعد کلی اصرار خان راضی شده ماهم به عروسی برویم لباس های زیبا اورده بود وارایشگر امدتا ما اماده بشیم آرایشگر حسابی بهم رسیده بود لباس هم خیلی خوشگل بود سعید خیلی خوش سلیقه بود وارد شدم همه بهم نگاه کردن و پچ پچ می کردن زهرا کنارم بود مه دخت بغلش بود
_خانم خیلی خوشگل شدین
_بین زن های سعید من هیچ ام
_نه کاش اینه داشتم به تون میداد بینی
رفتم جلو نشستم نرگس که می خواست من رو جلو جمع خرد کنه به یکی گفت من رو بگه برقصم
دستم رو گرفت بلندم کرد که برقصم حال نداشتم ولی بخاطر حرف پوراندخت هر چی تو این مدت بلد بودم و از معلم رقص نوه های عزیزخان یاد گرفته بودم رو انجام دادم با طلاهای که پوران دخت به مه دخت داده بود و لباس ها می ترسیدم خدای نکرده چشم بخوره اون شب خیلی خوش گذشت پوراندخت هم به زهرا گفته
_من فکر نمی کردم رقصش این قدر خوب معلم داشته؟
_فکر کنم از معلم رقص نوه های عزیزخان یاد گرفته
خوشحال شدم که پوران دخت خوشش آمده
حتی آمد و مه دخت رو بغل کرد انگار بهام مهربون شده بود
نرگس کارد میزدی خونش در نمیومد چون فکرش رو هم نمی کرد من رقص بلد باشم ولی ضایع شد و عشرت هم مثل نرگس از عصبانیت قرمز شده بود
وبا نرگس در گوشی پچ پچ می کرد و عشرت دست نرگس و پوراندخت رو گرفت آمدن وسط و شروع به رقصیدن کردن باز دوباره پوراندخت من رو بلند کرد تا با عروساش باهم برقصیم اون شب به من و سعید خیلی خوش گذشت وقتی عروسی تمام شد سعید آمد توی اتاقمون پیشم
_ خیلی ازت تعریف کردن تا به حال برای من که شوهرت بودم نرقصیدی امشب باید برام برقصی
لبخند زدم
_ امشب خیلی خسته ام سعید
_ برای من خسته ای خانمم
لبخند زد و من هم خنده ام گرفت مه دخت هم پیش زهرا بود سعید دستم رو گرفت
_ بیا باهم برقص
شروع به رقصیدن کردم و دست سعید هم گرفتم که باهم برقصیم آخه ما که شب عروسی نداشتم که اون شب خدا رو بخاطر همه چیز شکر کردم اولم داشتن شوهری مثل سعید
ادامه دارد....
🟢 بیانات رهبرعزیز #سید_علی_خامنه_ای مدظلهالعالی در جمع سرداران سپاه:"
عزیزان منتظر، #کمربندها را محکم ببندید."
🟠 " تحولات #منطقه و #جهان با سرعت بسیار زیاد در حال انجام است."
🔴 "ان شاءالله این انقلاب متصل به #ظهور منجی عالم بشریت خواهدشد."
🟢 رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان سپاه فرمودند:👇🇮🇷
" برای مواجهه با #حوادث_بزرگ آماده باشید!
🌷دشمن خودش میداندکه کارش تمام است و نفسهای #آخر را میکشد.
🌷دشمن چارهای جزاستفاده از #آخرین_برگ_برنده خود ندارد و مجبور است از آن رونمایی کند"
🌷"منتظر رونمایی از آخرین برگ برنده دشمن و رونمایی از "رژیم خونریز #سفیانی" باشید! "
به زودی قطعات اصلی پازل #ظهور رونمایی میشوند.
🌴"اگر اینها دنبال رونمایی از آخرین برگ برنده خود هستند بدانند که #جبهه_حق هم در همان روز و همان ساعت آخرین برگ برنده خود را از #یمن رو خواهد کرد"ان شاءالله.
🪴حالا متوجه شدید که چرا یمن اینقدر به #سرعت قدرت گرفت؟
گفتیم منتظر شعلهور شدن منطقه بعد از اربعین ۹۸ باشید!
🪴حال متوجه میشویم که وظیفه
" #سید_خراسانی " آماده کردن #یمن و جبهه مقاومت برای "رویارویی آخر" بود. مانند دایهای که فرزند یتیمی را سرپرستی میکند تا تبدیل به جوان رشیدی شود.
🌴الان یمن و جبهه #مقاومت مانند آن جوان رشید هستند.
🔴 این را بدانید که تمام پایگاههای #آمریکا از خاورمیانه برچیده خواهد شد و #اسرائیل شکست خواهد خورد و #یهود از آخرین مهره خود استفاده خواهد کرد یعنی #خروج_سفیانی ،
👈 بزودی آخرین نبرد آغاز میشه نبرد حق و باطل
🌴به زودی در آمریکا #جنگ_داخلی رخ میدهد و مردمی که همه از دولت شاکی هستند و در خانه خود اسلحه دارند کشور را تجزیه خواهند کرد.
🌴پس از خروج آمریکا از منطقه
# آل_سعود و آل خلیفه دچارچنان گردابی شوند و طومارشان در هم پیچیده شود که هیچکس درمخیلهاش هم نگنجد!!
🟢(ان شاءالله به زودی همه مردم ایران بدون گذرنامه به #زیارت ائمه #بقیع خواهند رفت)
🌴این #انقلاب قطعا و بلاشک به #ظهور متصل خواهد شد.
🌴الیس الصبح بقریب؟؟!!
🌷در دیداری که فرماندهان سپاه با رهبر معظم انقلاب داشتند حضرت آقا فرمودند:"من در مورد #مسائل_کشور نگرانی ندارم چون آینده را بسیار روشن میبینم و خداوند اراده کرده است که مردم #ایران را به عالی ترین درجات برساند."
🌴سپس فرمودند: وقتی حضرت موسی با بنی اسرائیل از دست #فرعونیان به کنار رود نیل رسیدند دیدند از یک طرف دشمن دارد #حمله میکند و طرف دیگر دریاست لذا مردم به موسی شکایت بردند و گفتند: یا #موسی ما نگرانیم، موسی گفت: #ان_معی_ربی؛ خدای من با من است نگران نباشید و سپس #عصا را به دریا زد و دریا شکافت و همه رد شدند.
🌴سپس آقا فرمودند:"ان معی ربی!
🌷من الان به شما میگویم خدای من با من است نگران #آینده نباشید آینده بسیار #روشن است" ان شاءلله
⭕️همه فرماندهان ضمن انشاءالله گفتن به گریه افتادند.
🌷از این #بشارت بالاتر میخواهید؟
🌷حضرت آقا بسیار زیبا به حوادث #ظهور اشاره میکند و میفرماید:
"دشمن دنبال ماست ولی #امداد_غیبی ما را عبور میدهد و به خواست خدا آینده روشن است"
🪴حال میپرسیم:
🌴برای این #بشارت حضرت آقا؛ آیا آمادهایم؟؟؟
🌴آیا برای جهاد آمادهایم؟؟؟
🌴آیا #امام_زمان را یاری میکنی؟؟
🌷به دنبال بصیرتافزایی و #روشنگری باشید و هر کس را میتوانید به جبهه حق #دعوت کنید.
🌷با استدلال مردم را از شک و سردرگمی نجات دهید.
🌷بیدار باشید.
🌷هشیار باشید.
🌷مراقب فتنههای #آخرالزمان باشید.
🌷به #جو_سازی رسانهها توجه نکنید.
🌷از انقلاب و رهبری #قاطع دفاع کنید.
🌷مراقب مکر و حیله #دشمنان و دار و دستهشان باشید.
🌷شروع به #خودسازی کنید.
🌷برای #سلامتی و #ظهور آقا هر روز و هر ساعت #دعا کنید.
🌷در شمارش معکوس #ظهور قرار داریم و امتحانها هر روز #سخت_تر خواهد شد.
🌷لطفا تا میتونید #نشر بدید تا انشالله ماهم لایق باشیم تا قدمی برای نزدیکتر شدن به #ظهور آن مرد بزرگ #منجی عالم بشریت برداریم.. بسم الله.
1_963367963(2).mp3
8.65M
اگرهمگی یکدل ویک صدابرای ظهوردعاکنیم🌸
قطعاامرشریف ظهورمحقق خواهدشدقرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور....
#به رسم وفای هرشب بخوانیم دعای سلامت وفرج حضرت💌
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#امام_زمان_عج
دعای سلامتی آقاامام زمان عج
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
🔸گفتم: در دلم امید نیست؟
▪️گفت: هرگز از رحمتم ناامید نباش🌸
(زمر آیه ۵۳)
🔸گفتم: احساس تنهایی میکنم؟
▪️گفت: از رگ گردن به تو نزدیک ترم🌸
(قاف آیه ۱۶)
🔸گفتم: انگار مرا از یاد برده ای؟
▪️گفت: مرا یاد کن تا به یادت باشم🌸
(بقره آیه ۱۵۲)
🔸گفتم: در دلم شادی نیست؟
▪️گفت: باید به فضل و رحمتم شادمان گردی🌸
(یونس آیه ۵۸)
🔸گفتم: تا کی باید صبر کنم؟
▪️گفت: همانا یاری من نزدیک است🌸
(بقره آیه ۲۱۴)
💠و خدا هیچگاه از وعده اش تخلف نمیکند
(آل عمران 9)
🔹چه کسی از او راستگوتر🙂
#ܝߺߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُـــدا گنـاه نکنیم📗🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪
امام جواد علیه السلام فرمودند:
«اَلتَّوبَةُ عَلی اَربَعِ دَعائِمٍ: نَدَمٌ بِالقَلبِ، وَ استِغفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالجَوارِحِ، وَ عَزمٌ اَن لا یَعُودَ؛
توبه بر چهار پایه استوار است: پشیمانی به دل، استغفار به زبان، کار (و جبران) با اعضاء، و تصمیم بر اینکه به گناه باز نگردد.
کشف الغمّه، ج2، ص349
🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🌹🍃
گفت:از مادر بخوان گفتم:که مادر مهربان
گفت:یک چیز دگر گو گفتمش:آرام جان
گفت:دانی مهربان تر از همه عالم خداست
گفتم:آری در وجود مادرم دیدم عیان
گفت:مادر سیب را ناخورده بودی چون شدی؟
گفتم:آن سیب مادرم را کرد مادر در جهان
گفت:بیرون راند آن سیب مادرت را از بهشت
گفتمش:بنگر بهشت را زیر پای مادران
گفت:شیطان از طریقش پادشاهی می کند
گفتم:از خیر دعایش میروم اندر جنان
گفت:اگر خواهی فروشی مادرت قیمت به چند
گفتم:آن یک قطره اشکش نی فروشم با جهان...•✾࿐༅🍃❀🌸❀🍃༅࿐✾•