#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
ای انتهای غربت و غم ابتدای تو
کمتر بیان شده غزلی در رسای تو
لب ، تَر نکرده سائل بیچاره بر شما
گفتی بگیر زندگی من برای تو
اصلاً قیاس کردن با تو درست نیست
حاتم که بوده است گدای گدای تو
قرآن مخوان که راه گذر بند آمده
ای من فدای قدرت جذب صدای تو
آقا ببین دو ماه تمام است شهرمان
تمرین گریه کرده برای عزای تو
حالا به رنگ گنبد خضرا درآمده
یا نه عقیق سبز شده دست و پای تو
از سوز زهر ، زمین ، دهن باز کرده است
دیگر چه آمده سر مَجرای نای تو
با تکّه تکّه های جگر فاش کرده ای
رازی که دیده بود فقط چشمهای تو
روزی که داد می زدی آیا نمی شود
مادر کبود چهره شَوَم من به جای تو
دیدی حسین از غم تو گریه می کند
گفتی که من کجا و غم کربلای تو
#محمد_مبشری
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#زمزمه
سبک ای نامت در دل و جان ...
#بند_اول
آتش زد زهر جفا ، بر دل من ، بیا بیا زینب
آور تشتی به برم ، ای خواهرم ، بسوزم من در تب
پاره پاره شد جگرم
زهر کینه زد شررم
همسرم قاتلم شده
یکدمی بنشین به برم
بیا ببین زینب
رسیده جان بر لب
ز زهر کین بنگر
بسوزم من در تب
( حسن حسن جانم ، حسن حسن جانم )۲
#بند_دوم
گشتم راحت دگر از ، رنج غم و ، ز دیدن اغیار
چشمم دیگر نَفِتَد ، بار دگر ، بر آن در و دیوار
وای جگر آمد به دهان
می روم دلخون ز جهان
می روم من شکوه به لب
نزد مادر گریه کنان
غریب و خونجگرم
ببین تو چشم ترم
بگو حسین آید
به مُردنم به برم
(حسن حسن جانم ، حسن حسن جانم )۲
#بند_سوم
یا زهرا مادر من ، جسم حسن ، ز کینه شد گلگون
آتش افتاده به دل ، از غم او ، نشسته دل در خون
شد خدا گلگون کفنش
تیرباران شد بدنش
جای گل ها تیر عدو
شد ز کینه زیب تنش
فغان و واویلا
از این غم عظمی
که مجتبی مسموم
رود از این دنیا
(حسن حسن جانم، حسن حسن جانم)۲
#محمد_مبشری
✨﷽✨
#مدح_میلاد
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
┄┅═✼✵🌼✵✼═┅┄
لالــه در بــاغ بکــاریــد ، حـــسن می آید
حُسن یوسف به دل دشت و دمن می آید
سـروها سر به فرود آمده در تعظیــمند
شاهِ شمــشاد قدان ، سرو چمن می آید
عنبر و عود و گلاب است سر راه حسن
مایهٔ رَشــکِ گُل و مُشــک خُتـَن می آید
بلبلِ نغــمه سرا شعر و غـزل می خواند
سنـــبلِ تازه به تعظیـــمِ سَمـَـن می آید
موج بر تهنیتش روی به ساحل زده است
پیش دریا به چنین چین و شکن می آید
زنده می گردد از اعــجاز قدمهای حسن
از مسیــحا نفسش ، روح به تن می آید
در دل ماه خدا خوان کرم وا شده است
بر گدایان جــهان ، شـــاه زَمَـــن می آید
طعــم شیــرینـیِ میــلادِ دمِ افــطار است
که به ذکر حســـن از کام و دهــن می آید
ماه ، گِرد رخ ماهش به طواف آمده است
از همان دم که شنیده است حسن می آید
┄┅═✼✵🌼✵✼═┅┄
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۳/۱/۶
┄┅═✼✵🌼✵✼═┅┄
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🔰 راه، بند آمده از رؤیت سیمای حسن...
در نقلها آمده است:
🔹 گاهی حصیری در دهلیز خانه برای امام حسن علیهالسلام میانداختند؛
📋 فَإِذَا خَرَجَ وَ جَلَسَ انْقَطَعَ الطَّرِيقُ فَمَا مَرَّ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ إِجْلَالًا لَهُ
🔻پس وقتی که آن حضرت میآمد و بر روی آن مینشست، هرکس که از آن کوچه عبور میکرد به جهت جلال و جمال آن حضرت به تماشا میایستاد و عبور نمیکرد تا آنکه راه کوچه از رفت و آمد، مسدود میشد و بند میآمد!
🔹 حضرت که چنین میدید داخل خانه میشد و مردم پراکنده شده و در پی کار خویش میرفتند.
📚 المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۷
✍ باز هم اهل ولا باده ی مستانه زدند
لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
آسمان بار دگر نیّر بدر آورده
لیله ی قدر علی سوره ی قدر آورده
ای که از جانب معشوق نظر می طلبی
تو که از عشق علی, شاه نجف, جان به لبی
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند
با حسن, ماه خدا عطر کرامات گرفت
رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت
مادرش هم لقب مادر سادات گرفت
پسر فاطمه و باب نجات است حسن
هم دعا هست حسن, هم صلوات است حسن
اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است
نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است
پسر شیر خدا, زاده ی زهرا حسن
نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین
عشق زهرا و علی, زینب کبری و حسین
این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست
روزی خلق خداوند به زیر پر اوست
دست رزاق, همان دست کرم پرور اوست
او برای کرم عبدالله و قاسم دارد
ابر جود است و سر شیعه ی خود می بارد
او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده
بارها ثروت خود را به گدا بخشیده
ناسزا گفت به او خصم خدا, بخشیده
پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد
شیعیان را – به حسن – روز جزا می بخشد
ما گداییم, دخیلان درِ خانه ی شاه
صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه
کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله
کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها
لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها
اسم مولام همانند عسل شیرین است
ذکر او حیّ علی خیرالعمل, شیرین است
یاد جنگ آوری اش روز جمل, شیرین است
در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد
فتنه تسلیم شد و روبروی اش زانو زد
او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد
تا که سردار چو عباس دلاور دارد
یک حسین بن علی, ماه برادر دارد
غربت او, به خدا اندکیِ یاور نیست
نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست
غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد
کوچه ای … نقشه ی صیاد… کبوتر افتاد
مادری بود حسن, دید که مادر افتاد
آه … ای مرد ستمگر برو از کوچه ی ما
مادرم را نزن آخر… برو از کوچه ی ما
🍂