قصيدة : عالزهره ابچیك
الرادود : #محمد_الجنامي
الشاعر : #كرار_حسين_الكربلائي
الكتابة : علي جبار النصاري
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
یم حضرتک جای... و ابگلبی حچی اهوای
کنار ضریحت آمدم...وحرف های زیادی در دل دارم
عالزهره ابچیک... سامحنی مولای
اگر تورا در مصیبت مادرت فاطمه به گریه اندازم ...ای مولای من مرا ببخش
المحنه عشتهه .... ابعینک شفتهه
محنت سختی اورا حس کردی...اورا با چشمانت دیدی
سامحنی مولای
ای مولای من مرا ببخش
"""""""""""""""""""
یالنویت ازیارتک
ای که نیت زیارت مرقد تو کرده ام
جیت اواسیک ابلیالی الفاطمیه
آمدم تا در شب های فاطمیه باتو مواسات کنم
من سجدت ابعتبتک
چون پر آستانه بارگاهت سجده نمودم
اذکرت بلعتبه اشجره ابضلع الزچیه
یادم آمد که در آستانه خانه چه اتفاقی برای پهلوی فاطمه اطهر افتاد
ایعینک الله یبو الیمه و امک الله ایعینهه
ای پدر ائمه خدا مدد تو باشد و خداوند مدد مادر مظلوم تو باشد
چنت تسمع صوت بذنک کسروا ضلعینهه
صدای شکستن پهلوی مادرت را در گوش خود می شنیدی
و شفت بسیاط الأعادی ورموا متنینهه
ودیدی که دشمنان با شلاق بازوان مادرت را متورم ساختند
عمت عینی و باوعتهه حین سطروا عینهه
آه از این مصیبت ،تو دیدی که مادرت را سیلی زدند وچشم اورا کبود ساختن
من دفعوا الباب... طاحت فوگ التراب
وقتی درب خانه را هول دادند ...بر روی زمین افتاد
یحسین وشفت نار... بطراف الحجاب
ای حسین و دیدی که انتهای حجاب مادرت آتش گرفته است
تبچی اسمعتهه .... ابعینک شفتهه
وگریه هایش را شنیدی ...باچشمانت اورا دیدی
سامحنی مولای
ای مولای من مرا ببخش
***
احسین چنت ابیاکتر
ای حسین کجا بودی
من وگع محسن اخوک ابعتبة الدار
وقتی برادرت محسن در آستانهی خانه بر زمین افتاد
هم سحگت عله الجمر
وآیا بر اخگر آتش درب سوخته هم پای نهادی؟
و اظن مثل امک ابچفک اثر للنار
وگمان کنم مثل مادرت اثری از آتش بر دست تو وجود ندارد
آنه آسف ما أريد الذکریات اتعیدهه
من شرمندهام نمیخواهم آن خاطره هایت را تکرار کنی
چنت تسمع صوت منهه ابیاعلی تردیدهه
آنجا صدای مادرت را میشنیدی که یاعلی میگفت
الوالده اگبالک شفتهه اتطفی نار ابإیدهه
مادر را در مقابل خویش دیدی که با دستانش سعی میکرد آتش را خاموش کند
من وگع محسنهه طاحت هیه فوگ اولیدهه
وقتی محسن سقط شد ایشان برروی فرزند عزیزش افتاد
اتمنت هل اولید.... للطف ینخلق حید
آرزو داشت این فرزند... یاور تو در کربلا گردد
الظهرک یصبح احزام...من توگف اوحید
وپشت تو را بگیرد.. آن روز که تنها میمانی
یا نار چوتهه .... ابعینک شفتهه
کدام آتش خانه مادرت را سوزاند ..باچشمانت دیدی
سامحنی مولای
ای مولای من مرا ببخش
**
ادری فکرک ما نسه
می دانم از خاطرت نرفته است
عشت یا فتره و ضلعهه الچان مهشوم
که چه روزهایی را گذراندی وقتی پهلوی مادرت شکسته بود
اتصلی و اهیه جالسه
مادرت شکسته نماز میخواند
و گوه تتنفس و أبد ما تگدر اتگوم
و به سختی نفس می کشد وتوان بلند شدن را نداشت
و انحرمت من الطفوله و الشفت من الزغر
و از حال و هوای کودکی محروم شدی و در کودکی مصیبت ها دیدی
اترید فوگ الصدر تغفه و تدری مصیوب الصدر
میخواستی در آغوش مادر بخوابی و میدانستی سینه مادر زخمی است
اترید تمسح دمع خدهه و شفت خدهه المنسطر
میخواستی اشک اورا پاک کنی اما صورتت سیلی خوردهاش را دیدی
و ذاک وجه الزهره ذابل اثمنطعش چان العمر
آن سیمای نورانی فاطمه تغییر کرده ،عمر ایشان فقط هجده سال بود
ابذاک الوکت چان... انته و حزنک اخوان
از آن زمان تو وغم برادر بودید
تتوچه اعله الجروح... یم بیت الاحزان
و بر تکیه گاه زخم ها تکیه میدادی... درکنار خانه غم ها
جمره احملتهه .... ابعینک شفتهه
اخگری که در دست داشتی...با چشمانت دیدی
سامحنی مولای
ای مولای من مرا ببخش
***
https://eitaa.com/amamzaman3138