eitaa logo
یاران امام زمان عجل‌الله
3.6هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
20.9هزار ویدیو
18 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸فــرزنـــد دلیــر حیــــدر آمـــــد 🌸عبــاس امیــــر لشکـــر آمـــد... 🌸می خواست نشان دهد ادب را 🌸یـــک روز پـس از بـرادر آمــد... 🌱عباس آمد تا برادری را معنا کند، وفا را شرح دهد...ایثار را الگو باشد، شجاعت را تفسیر کند و دلاوری را مصداقی والا گردد. ✨ولادت با سعادت العباس،قمر منیر بنی هاشم را به محضر مولایمان و شیعیانشان تبریک و تهنیت می گوییم.✨
مهم نیست ڪہ اینجا مجازیه🌱 مهم نیست ڪہ همدیگہ رو ندیدیم همین ڪہ حالتون خوب باشه حواسمون بہ هم باشه ڪلے ارزش داره🥰 🌹💋❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐﷽💐‍ 🕌🕌🕌 ‌ 🕗 ۸ شب🌙 🕌 ✨✨✨✨✨ 👇💐 همه با هم زمزمه می کنیم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام را...👇 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. زیارت علیه السلام به زودی روزیتون باشه ان شاءالله... ‍ ঊঊ🌺🍃ঊঈঊ ═‎✧❁❁🕌 ঊঊঊ🍃🌺ঊঊ 🤲🙏
به وقت رمان😊⬇️🌹
یاران امام زمان عجل‌الله
‍ 🌷 #دختر_شینا – قسمت 1⃣7⃣ ✅ فصل شانزدهم 💥 وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار
‍ 🌷 – قسمت 2⃣7⃣ ✅ فصل شانزدهم 💥 وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: « چه خوب، صمد راست می‌گوید این بچه چقدر خوش‌قدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومی‌اش هم خیر باشد. » هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه می‌کردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: « خانم محمدی را جلوی در کار دارند. » صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومی‌اش هم به خیر شد؟! » خندید و گفت: « نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوس‌ها آماده می‌شوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم. » خندیدم و گفتم: « مرد! خجالت بکش. مگرتو کار نداری؟! » گفت: « مرخصی ساعتی می‌گیرم. » گفتم: « بچه‌ها چی؟! مامانت را اذیت می‌کنند. بنده‌ی خدا حوصله ندارد. » گفت: « می‌رویم تا همین نزدیکی. آرامگاه باباطاهر و برمی‌گردیم. » گفتم: « باشد. تو برو مرخصی‌ات را بگیر و بیا، تا من هم به مادرت بگویم. » 💥 دوباره برگشتم و توی سالن نشستم. فیلم انگار تمام‌شدنی نبود. کمی بعد همان خانم آمد و گفت: « خانم‌ها اتوبوس آماده است. بفرمایید سوار شوید. » سمیه را بغل کردم. مهدی هم دستش را داد به مادرشوهرم. خدیجه و معصومه هم بال چادرم را گرفته بودند. طفلی‌ها نمی‌دانستند قرار نیست با ما به مشهد بیایند. شادی می‌کردند و می‌خواستند زودتر سوار اتوبوس شوند. توی محوطه که رسیدیم، دیدم صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: « قدم! مرخصی‌ام را گرفتم، اما حیف نشد. » 💥 دلم برایش سوخت. گفتم: « عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا می‌پزم، می‌آییم باباطاهر. » صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: « قدم! کاش می‌شد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری. » گفتم: « حالا مرا درک می‌کنی؟! ببین چقدر سخت است. » ادامه دارد...
تقدیم نگاه پرمهرتون ادامه دارد.....🌹
یاران امام زمان عجل‌الله
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۱۹۶ مهم آیدای برگ گلم بودکه داشت بامرگ دست وپنجه نرم میکرد من بی ر
🥀 محسن کنارتختش روبروبه من ایستاد داره به هوش میاد مواظب باش زیادتکان نخوره برای بخیه هاش خوب نیست آیداکمی سرشوحرکت داد چشمای خوش رنگشو کمی بازکردوبست باناله گفت: آیدین می ترسم دست آزادشو ب طرف سقف درازکرد می ترسم ببین دارن ازپشت درختامیان بیرون آیدین می ترسم کمکم کن توروخدا... حرکاتش شدیدترشدانگارمی خواست فرارکنه ای دلم ...نزن توروخدانزن ...مامان ...بابا اشک ازگوشه ی چشمش ریخت ازاینکه باعث این همه دردبودم خودم لعنت فرستادم محسن چرااینجوری می کنه ...؟؟ محسن چنان نگاه غضب ناکی بهم کرد که لال شدم هنوزکامل به هوش نیامده ترس وحشت دیشب توجونش خدالعنتت کنه آیدین محسن توروخدایه کاری بکن آیدین آروم باش حال وروزتو دیدی؟قوی باش دستی به صورتم کشیدم واشکموپاک کردم:آیداازتنهایی وتاریکی میترسه ولی من بیرونش کردم اگه تو رازدارش بودی اینجوری نمی شد می دونم آیدین منو ببخش من بایدررازشونگه می داشتم آیداکم کم هوشیاریش وبه دست آوردچشماشوبازکرد اول محسن ودیدسرش وکه چرخوندمن یاسی ودیدبادیدن من خودشوعقب کشیدو صدای جیغش بلندشد:آیییییییی....دلم محسن سریع گفت:آیداجان آبجی من آروم باش عزیزم به محسن چشم دوخت باتمام بی حالی گفت:من کجام دلم ...... عزیزم بیمارستانی ...نترس من کنارتم به زودی خوب میشی دلم دلم دردمی کنه آیداجان مجبور شدیم ی عمل ساده روت انجام بدیم زودی خوب میشی چشماش وبه هم فشاردادآرام دستشوروی دلش گذاشت...... ادامه دارد..... https://eitaa.com/amamzaman3138
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به آدمهای خوبی که شادی را تقسیم،خوبی را تفهیم و عشق را تقدیم می کنند کسانی که حضورشان مایه آرامش است