#داستان آموزنده
💰روزی تاجری موفقی از مسافرت بازگشت
و متوجه شد خانه و دکانش در غیاب او آتش گرفته🔥😶
و اجناس گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت زیادی به او وارد آمده است .📉
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!🤔
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟
و یا اشک ریخت ؟
نه.....
او با لبخندی بر لبان 😊و نوری بر دیدگان سر 😇
به سوی آسمان بلند کرد🙏🏻
و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت ❗️ اما ایمانم نسوخته است✅
فردا شروع به کار خواهم کرد👍
مال دنیا 💸امروز است فردا ممکن است نباشد
اما ایمان واقعی همیشه همراهت است✅😍
•┈••✾•✨🌿✨•✾••┈•
🌹@amamzamane12
#داستان
مردی متوجه شد که گوش همسرش شنواییاش کم شده است، ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد.
به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش سادهای وجود دارد، انجام بده و جوابش را به من بگو. در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد، جوابی نشنید، بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید، باز هم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: شام چی داریم؟ و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ خوراک مرغ!
گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور میکنیم در دیگران وجود دارد، در وجود خودمان است.
اول به خودت نگاه کن...
•┈••✾•✨🌿✨•✾••┈•
🌸@amamzamane12🌸
ظاهر مذهبی...
ظاهری مذهبی داشت؛ ریش مرتب، بوی عطر حرم، تسبیح و انگشتر عقیق! همه او را منتظر امام زمان میدانستند. تصویر پروفایلش هم مهدوی بود. اما یک روز وقتی مادرش خواست که گوشی تلفن همراهش را چک کند، دستپاچه شد. کلی این پا و آن پا کرد تا مادر، پوشهٔ عکسها و چتها را نبیند!
او هم خودش را یک منتظر می دانست!
#داستان
#تلنگر
🌹•✾•✨♥️✨•✾•🌹
@amamzamane12
پسر با کلافگی و عصبانیت جواب مادرش را داد. صدایش آنقدر بلند بود که صدای شکستن دل مادر شنیده نشد.صدای اذان در خانه پیچید. به سرعت به نماز ایستاد. میدانست که امامزمان به نماز اول وقت عنایت ویژه دارد.کاش میفهمید که فرشتهها اشکهای مادرش را به جای نماز او به آسمان بردند.
او هم خودش را یک منتظر میدانست!
#داستان
#تلنگر
🌹•✾•✨♥️✨•✾•🌹
@amamzamane12