eitaa logo
تجربه نگاری | امین دلخسته
104 دنبال‌کننده
18 عکس
11 ویدیو
0 فایل
تصمیم بر آن دارم، آنچه را در طول سالیان فعالیت فرهنگی و تربیتی تجربه کرده ام را به اشتراک بگذارم؛ امید که مقبول افتد ...
مشاهده در ایتا
دانلود
و اما امیر علی و پیامی از او که مرا مشتاق شنیدن می کند تا در سخت ترین شرایط هم خود را مهیای شنیدن داستان او کند
امین دلخسته: از امیر علی خواهم گفت بیشتر میگویم تا آخر با من باشید در طول ۱۶ سالی که در امر تربیت و پرورش بودم چه از آن زمانهایی که رویاهایی را در سر می پروراندنم وچه آن زمان هایی که زخم های عمیقی بر من بواسطه ی رها شدن و بی نتیجه ماندن زحمات و رها شدگی نیرو بر ما تحمیل می شد هیچگاه نگاهم به مقوله ی تربیت اینگونه نبود چه بسا در این سال های طولانی به نگاه دیگران افرادی تربیت و ساخته شدند و چه بسا استعدادهایی کشف و از همه مهم تر آنانی که مرا به عنوان مربی شناخته و قبول کرده و مسیر و موفقیت های زندگی و شغلی و تحصیلی خود را مدیون من و امثال من دانسته اند الحمدالله خدا را شکر متربیان دیروزم امروز خودمربی نیروهایی هستن خودمانی بگویم این روزها هم برای خودشان برو و بیایی دارن تازه زیاد مرا هم نصیحت میکنن از غرور و تعصب و و ... من پیام هایی ارسال و گیر های اندکی روانه ی اعصاب و روان من میکنن خوب است لذت میبرم و در خلوت خود به تک تک پیام ها فکر
اگر خسته اید تا ادامه ندم 🤨😃 خوب بگذریم
امین دلخسته: پیام بعدی پس از شادمانی اندک من پس از ارسال پیام خاطره انگیز حسن چه بود که مرا اینگونه پریشان احوال . مصمم بر نوشتن کرد پیام از امیر علی است امیر علی را زیاد دوست دارم آخر از او کم یاد نگرفته ام امیر علی دانش آموز پایه ی هفتم مدرسه ی شاهد امیر علی دانش آموز شرکت کننده در دوره ی تشکیلاتی دهه ی نودی های ریز و بازیگوش کلاس ششم با سوال های متعدد از یک مدرسه ی عادی یعنی امان اساتید رو میبرد با سوال های پی در پی با استعداد بود و هست خسته و کوفته از برنامه ریزی و البته رضایت از اجرای مردمی برنامه ی غدیر (در سال گذشته ) دست ضحی دخترم را گرفته و در گوشه ای به اتمام و جمع بندی مراسم و تقسیم کار نیروها برای جمع آوری وسایل سن فکر میکردم برنامه تقرببا در حال اتمام بود امیر علی در حین اجرای برنامه چندین بار به سراغم آمد و تقاضای خواندن شعری در سین برنامه ی اصلی را از من کرد منم که خود میدانید حساس و پر استرس برای اجرای دقیق سین اجازه ی آزمون و خطا هم که به هیچ عنوان به احدالناسی نخواهم داد اصرار های مکرر امیر علی و‌ خستگی زیاد کار کلافه کرد بود عجب بچه ی نچسب و پیله ای است هر بار با مراجعه اش به یک بهانه ای که دلش را نرجانم او را دنبال نخود سیاه میفرستادم و اما لحظات پایانی برنامه بود که امیر علی به همراه مادرش باز مراجعه و تقاضا نمود حقیقت بگویم برنامه تمام شده بود و من هم شاید از حیث نشکستن دل این بازیگوش میکروفن را در اختیار او قرار دادم و. بر روی سن با استرسی زیاد در مدح اهل بیت خواند و من در حین اجرای امیر علی عجب اعجبوه ای است این بشر چه اجرای دلنشینی دلنشینی دارد چقدر غلط کردم من که مجالی ندادم به او کاش در اجرای برنامه در سین اصلی قرار داده بودمش امیر علی اجرایش تمام و من شروع تازه اجرا تمام شد جذابیت اجرایش همه را به وجد آورده بود هر کسی برای خدا قوت به سراغ او می آید تحسین ها پس از اجرای بی عیب و نقصی او شروع شد هر‌کس از هر گوشه و کناری و اجرای امیر علی تمام . اما شروع دوباره ی من کلنجارهای پی در پی با خود بگذریم که چه آتشی در دلم و چه آشوبی در سرم براه افتاد برای امیر علی شروعی بود و چه بسا شاید تمامی امکانات و برنامه ریزی ها و هزینه ها فقط برای این بود که امیر علی ها در این برنامه شناخته شوند
امین دلخسته: پشتکار و جدیت تلاش روزانه خستگی ناپذیری برای او و اجراهایی در جمعیت های چندین هزار نفری در طول کم تر از یک سال پیشرفت پشت پیشرفت خودمانی بگویم آدم خود ساخته ای شد چه روزهایی که ساعت ها تلاش می کرد و وقت برای اجرای برنامه اما در سین اجرا قرار نمی گرفت یکبار هم شاکی نبود همه را خیر و صلاح خود می دانست لذت میبرم هی اسمش را صدا بزنم آخر او اسمش امیر علی است علی زیباترین نام خوب زیادی مثل سریال های ایرانی کشدار میکنم چشم‌ تمامش میکنم داستان او و پیام اول صبح و گریه های من به ارسال داستانی از زندگی و اتفاقاتی که برای او در طول زیارت آقا جانمان علی بن موسی الرضا.ع. در اردوی دانش آموزی خلاصه شده بود از جانب او برای من بود و ارسال های متن های امیر علی برای من در ایتا
فرخی نژاد امیر علی دانش آموز رجز: بعد یه اتفاقی برام تو حرم امام رضا افتاد که می خواستم سر فرصت براتون تعریف کنم حالا براتون تایپ میکنم وقتی از لار می خواستیم بریم مشهد از طرف مدرسه چند روز قبلش آقای حبیب نیا بهم گفتن که یه چیزی حفظ کن که تو حرم بخونی من هم حفظ کردم وقتی رفتیم مشهد روز اول آقای حبیب نیا هرکاری کرد نتونست که کاری کنه که بتونم تو محفل حرم بخونم یک کم زما ن می‌بره تا براتون دوباره تایپ کنم دلگیر شدم و تو حرم آقای حبیب نیا گفتن برو نزدیک چایخانه بخون گفتم باشه ولی بعدش گفتم کسی نیست که بشنوه آقای حبیب نیا گفتن برو برای امام رضا بخون منم خوندم یکدفعه دیدم از دور یه آقایی با خانواده از یه شهر دیگه اومده بودن برای زیارت که روحانی بزرگ و سرشناسی بود از خواندنم خیلی خوشش اومد و بهم گفت فردا شب همین موقع بیا تو صحن آزادی البته من میخواستم درباره امام رضا بخونم ولی آقای حبیب نیا گفتن نه درباره ی غزه بخون ما ساعت ۱۱ شب رفتیم حرم از اینکه ایران به اسرائیل موشک زده بود هم خبر نداشتیم که وقتی اومدیم هتل آقای حبیب نیا به شوخی بهم گفتن تو خوندی و ایران موشک انداخت 😄 خلاصه فرداشبش با آقای حبیب نیا رفتیم حرم ومن تو صحن آزادی خوندم و خیلی شلوغ بود از چند کشور اومده بودن وقتی داشتم می‌خوندم همه دورم جمع شدن و بهم پول میدادن ولی من قبول نکردم و حاج آقا گفتن نه بردار اینا نذر دارن منم برداشتم از ۵۰ هزار تومانی بود تا دلار و روپیه و ..‌.که من تا حالا این پول های خارجی رو ندیده بودم وقتی تمام شد من اون پول ها رو به اون حاج آقا دادم و گفتم به یک نیازمند بدین ایشون هم گفتن باشه یه خانم هست که نابیناست و دو بچه یتیم داره منم گفتم باشه بهشون بده وبعدش با آقای حبیب نیا و بعضی از بچه ها رفتیم حرم برای نماز صبح بعد نماز صبح بود که رفتیم ضریح برای زیارت من جلو بودم و آقای حبیب نیا پشت سرم بود یکدفعه دیدم راه برام باز شد و آقای حبیب نیا بهم گفتن برو امام رضا طلبیدتت بدجور هم طلبیدتت من رفتم و دستم رو به ضریح. رسوندم و آقای حبیب نیا که پشت سرم بود هرچه تلاش کرد نتونست دست برسونه البته اون شب تولدم هم بود که آقای اسدزاده بهم گفتن کمتر کسی پیدا میشه که شب تولدش تو حرم امام رضا باشه برو هرچه از امام رضا میخوای بهش بگو خلاصه وقتی رسیدیم لار آقای حبیب نیا هم گفتن مدارکت بیار تا گواهی اشتغال به تحصیل هم برات بگیرم و مدارکت رو بفرستم که انشاالله بتونی تو محافل حرم بخونی آقای دلخسته من به اون چیزی که میخواستم رسیدم و اینو مدیون شما هستم و همیشه دعاتون میکنم البته آقای حبیب نیا هم تو این سفر پا به پای من تو حرم همراهیم کردن و برام خیلی زحمت کشیدن از ایشون هم ممنونم واینکه انشاالله اگه امام حسین بطلبه می‌خوام برم کربلا و تو بین الحرمین بخونم 🙏🌹🌹🌹🌹🌹 درضمن اون روحانی بهم گفتن که من میتونم یه کاری بکنم که بتونی بری شیراز و تهران و .‌‌.. بخونی و از تلویزیون پخش بشه و حتی شمارش هم بهم داد و گفت که باهام در تماس باش واین داستان رو خودم برای مامانم تعریف نکردم چون هر وقت یادم میاد بغض گلوم رو میگیره آقای حبیب نیا برای مامانم تعریف کردن
داستان امیر علی
امین دلخسته: اما نکته ی اصلی من من باب این قلم فرسایی نه داستان گویی و نه به رخ کشیدن خود به عنوان منجی استعدادها معرفی کنیم صحبتم به تک تک مربیان و متربیان عزیز این است آنقدر که در مسیر تربیت نیرو مربی رشد می‌کند متربی و نیرو به این اندازه رشد نمی کند و این بستگی به درک یک مربی دارد که در مسیر رشد از تمامی درگیری ها چه برداشت نماید طبیعتا رشد آنقدر که در مسیر اتفاق می افتد قبل از شروع به هیچ عنوان ماحصل صحبت های من این باشد که ما در امر تربیت هر چقدر هم موفق عمل کرده باشیم هیچ نیرو و دانش آموزی مدیون ما نخواهم بود چه بسا آنقدر که ما مدیون دانش آموزان و متربیان هستیم آنها مدیون ما نیستن و ما با متربی رشد خواهیم کرد و من مدیون تک تک شما عزیزانم هست
🗣امین دلخسته: 📝همواره نگاهم بر تقویت تشکل های خودجوش و حرکت های اجتماعی بیش از انتظار ازدستگاه های حاکمیتی که نام فرهنگ را یدک می کشند بوده است. 🖤 آغاز ماه محرم است و ماه امر به معروف و نهی از منکر 🥲 نمی دانم تاکید زیادم برای احیای معروف چرا بیش از نهی از منکر می باشد 🔻🌇 و اما داستان یک پیام مسعود را از پیش میشناسم یک دغدغه مند اجتماعی. نجاری دارد خوش ذوق و با پشتکار در یک کارگاه خانوادگی به دنبال روزی حلال ... کارگاه او محلی نیست به تنهایی برای کسب درآمد بلکه زندگی و آموزش را هم شامل می شود . تخت وایت برد چسپیده به دیوار کارگاه او این مکان را هم به دبیرستان هم هنرستان مبدل کرده است چرا که فرزند بزرگ خانواده هم تحصیل را فرا میگیرد و هم در کنار پدر راه درآمدزایی و مهارت و حرفه را می آموزد. شنیدن صدای دلنواز اذان و نواهای مناسبتی در شهادت و ولادت ائمه از بلندگوهای این کارگاه تا احیای شعائر و کمک های خیرخواهانه و دغدغه مندی در خصوص مناسبت های اجتماعی شهر را از این مکان می توان مشاهده نمود . و اما حال خوب کن امروز هم از غیب رسید نصب پارچه نوشته ای متفاوت در ورودی شهر لار از آمادگی شهر در اقامه ی عزای سیدالشهدا و حفظ احترام آری یک خانواده می‌تواند بار فرهنگ یک شهرستان رو به دوش کشد... و بسیارند از این جنس آدم ها که یک تنه بار یک شهر را به دوش می‌کشند... _باشیم و اما پیشنهاد حقیر به شورای فرهنگی عمومی شهرستان: تمرکزتان را در عوض انتظار از ساختارهای فشل فرهنگی به تقویت اقدامات آتش به اختیار و خودجوش فرهنگی کنید... تکریم ، تقویت و ارزش گزاری این اقدامات قطعا ترویج معروف را به دنبال خواهد داشت... ✋🙏 شکر نعمت، نعمتت افزون کند 👈 راستی یادم آمد که جای تقدیر نهادهای محیط زیستی و فضای سبز شهرداری از این خانواده هم زیبنده است صورت پذیرد. کاشت نهال در محوطه ی پیرامونی محل کار و منزل پ.نوشت ما امروز در همه‌ی بخشهای مختلف زندگی مردمی، گروه‌های خودجوش داریم، در کارهای گوناگون، گروه‌های خودجوش مردمی هستند؛ جوانهایی هستند که نه خرجی برای دولت دارند، نه توقّعی از مسئولین کشور دارند، خودشان بین خودشان کارهای بزرگی را انجام میدهند و انسان آنها را به چشم مشاهده میکند. اینها نقاط قوّت است و از این قبیل نقاط قوّت خیلی داریم؛ اینها را تقویت کنید. رهبر انقلاب اسلامی https://eitaa.com/amin_delkhasteh_lar
خطاب به هیئات مذهبی لارستان: من حسینیه را حسینیه نمی‌دانم مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب کجایید؟ جز نغمه خوشِ مداحانِ اهل بیت جز صدای سینه زنی و عـ..زاداری جز صدای طبل و سنج و زنـ…جیر جز صدای امنـ..ت و آرامش و خیال راحتی چه چیزی به گوشتان می‌رسد؟ خیالتان راحت باشد هیچ جنـ…گنده‌ای رد نمی‌شود کنار مادر و پدرتان هستید آنان زنده هستند حالتان و حالشان خوبِ خوب است!
اول صبحی توفیقی شد در گلزار مطهر شهدا چرخی زدم... چیزی که ذهنم را درگیر کرد شهید عزیزی بود که او را بعد از سال ها دوری ۹سال، پیکرش را با آن نام و نشان پیدا کردند...
شهید منصور فائضی پیکرش بعد نه سال از روی قرآن تو جیبی اش پیداش میکنن
توی این عالم اگر گم شدیم ما رو به چه نام و نشانی پیدا کنند...؟
🗣📝امین دلخسته: 🔹دیدن سرهای فرو رفته در سطل های زباله ی شهر، روح و روان آدمی را بهم میریزد.😔 🔹اما قیاس عمل ها با خط کش توانایی فردی و تأثیرگذاری؛ همواره بسیاری از انسان ها را از گام نهادن در مسیر بهبود جامعه و محیط پیرامونی خود وا می دارد🤔 از بهبود و محول کردن شرایط بر دوش دیگران و وجود یکی از تجارت های پرسود بازیافت که نامی از طلای کثیف را با خود یدک می کشد،بگذریم..... و اما باز هم بگذریم....... از وظیفه و رسالت دستگاه های متولی در احیای فرهنگ بازیافت با فراهم کردن زیر ساخت های شهری ... اما می شود: "هر فرد به اندازه ی خود؛ به زیبایی و قشنگی جمع آوری زباله های دورریختنی بیفزاید" و آن، این است که همشهری عزیزمان ، مواد بازیافتی خود را نه در سطل زباله بلکه در کنار سطل قرار داده تا شاهد صحنه های آزار دهنده دیدن افراد در سطل های زباله کم تر باشیم‌. ❎بیایید این عمل شایسته را تشویق و ترغیب و ترویج کنیم برای همگان ... ❇️آری همشهری عزیز من، اگر همه ی نهادها، همه ی اطرافیان و همه ی آنانی که در کنارمان هستند کاری از پیش نمی برند، باید بدانیم که ما وظیفه داریم این دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ایم تحویل دهیم ... ✅خواه با فرزندی صالح ✅خواه با باغچه ای سبز ✅خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی! و اینک بدان حتی اگر یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده و یا قدی کم تر خمیده شده است، این یعنی تو موفق شده ای...؟ آری ما با هم برنده ایم🤝👏 https://eitaa.com/amin_delkhasteh_lar
از جامانده ی کربلا به تمامی زائرین حسینی اربعین نقطه ی آغازین و شروع دگرباره ی بشریت و راه رسیدن به منجی است . شاید آنکس که در این مسیر طی طریق نکرده باشد به خوبی این را درک نکرده اما آنان که حتی چند گامی را به سوی حسین طریق کرده اند به خوبی می فهمند . پیاده روی اربعین حسینی نقطه ی عطف ‌بشریت است و تمایز این مسیر و زمان و ارزش گذاری آن به این نیست که شاهد حضور خیل کثیری جمعیت ۲۰میلیونی و یا سفره های نذری و اطعام کیلومتری باشد. روی صحبتم با تمامی زائرین حسینی از یک جامانده است که هم اکنون در مسیر مشایه طی طریق میکنند این است که با دسترسی به شبکه های اجتماعی تمامی سعی و تلاشتان بر نشان دادن تصاویر پذیرایی موکب ها و خیل عظیم جمعیت نباشد .؟!!! آن پیرزن نحیف و خسته و رنجوری که از دار دنیا دو نخل بیشتر ندارد و از فروش ثمره ی آن خرج زائران اربعین خانه ی خود می دهد بنویسید و روایت کنید ... از ابوسجاد و ابوعلی ها بگوئید و بنویسید و به تصویر بکشانید که ۲۰روز بدون هیچ چشم داشتی از زائرین پذیرایی می کنند . از زیبایی های مشایه بنویسید و به تصویر بکشانید و از دل های بزرگ این مردمان بنویسید این مردمان به ظاهر فقیر ... از مدرسه ی تربیتی حسین بنویسید که فرزندی که کیف پدر را نامحسوس بر می دارد تا خستگی راه بر پدر کم تر شود از سخاوتمندی و ایثار عراقی ها از التماس های فراوان جهت خادمی عاشقان حسین بنویسید و به تصویر بکشانید ... زائرین عزیز آن قدر اربعین، بواسطه ی نهادینه شدن ایثار زیباست که وقتی برای نشان دادن چیزهای دیگر نیست !!! آری اربعین تمرین ایثار است . چه خوب گفت خدا به موسی که مقام امت آخرالزمان من بواسطه ی ایثار است . فردا دیر است زائر ... رسانه های همراهتان را به خط کنید و در عوض نوشتن سفرنامه مقام ایثار و از خودگذشتگی را در این سفر مشق کنید ... کاش پویش روایت ایثار داشتیم ... امین دلخسته https://chat.whatsapp.com/HvjvE6RjHN0HTGWSseghkV
مدت هاست دستم به قلم نرفته📝، آخر با نوشتن آرامشی بر من حاکم می شود که نمی توانم آن را با چیز دیگری عوض کنم 🔹دغدغه های تربیتی برای نسلی که مدت هاست متولی بخشی از امورات آن هستم، همواره آشفتگی ذهن و خیال 😵‍💫در جمع و خلوت، برای من به ارمغان آورده است . اما خدا را شاکرم 🙏که هیچ گاه در پی معماهای عجیب و غریبِ تکلیفم اقدامی بی جواب باریتعالی نگذاشته است. تربیت نسل سوالی❓ که همواره با من است لحظه ای مرا تنها نخواهد گذاشت. در گشت و گذر بیهوده با چاشنی آشفتگی در شهر بدنبال نشانه ای می گشتم که ناگاه چشمم به صحنه ای افتاد که شاید به ندرت، اما بارها از جلوی دیدگانم گذشته است، اما هیچگاه با نگاه تربیتی و تلنگری به آن نگریسته ام❕❗️ ✳️پیرمرد نحیف و رنجور در گوشه ای از یکی از معابر اصلی شهر بدون هیاهو مشغول لذت بندگی است. 🤔عجب آدمی است که اینگونه بوقت و بهنگام ادب، شکرگذاری از خالق را به نمایش می گذارد. آری یافتم.... یافتم.... ✅جواب سوال های من در تمامی جستارهایی که سال هاست به عنوان متولی تربیت برای احیای نماز به دنبال آن گشته ام.. ▫️یک جواب بیشتر ندارد ادب ادب ادب قبول دارید آدمی که ادب ندارد هیچ ندارد. ▫️ادب احترام به پدر و مادر ▫️ادب احترام پدر و مادر نسبت به فرزند ▫️ادب احترام به نقد کننده ▫️ادب احترام به ولی نعمت خود ▫️ادب احترام به استاد ▫️ادب شنیدن صدای مخالف ▫️ادب درس آموزی استاد از شاگرد ▫️ادب درس آموزی شاگرد از استاد ❇️اگر امروز برای تربیت نسل مان هم خودمان هم خانواده و فرزندانمان به موضوع ادب پرداخته بودیم نسلی متفاوت را در پیش رو داشتیم. و قطعا هر کس ادب داشته باشد به هنگام صدا زدن خالق "حی علی الصلاه" به هنگام و به لحظه پاسخ خواهد داد. و چه خوب فرمایش نمود امام صادق.ع. <إن اُجِّلتَ فى عُمُرِكَ يَومَينِ ؛ فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِكَ لِتَستَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ اگر دو روز از عمرت باقى مانده بود ، يك روزِ آن را به ادب (تربيتِ) خود اختصاص بده تا از آن براى روز مردنت كمك بگيرى.> ...... با ادب باش دلخسته شب خوش