فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب کجایید؟
جز نغمه خوشِ مداحانِ اهل بیت
جز صدای سینه زنی و عـ..زاداری
جز صدای طبل و سنج و زنـ…جیر
جز صدای امنـ..ت و آرامش و خیال راحتی
چه چیزی به گوشتان میرسد؟
خیالتان راحت باشد
هیچ جنـ…گندهای رد نمیشود
کنار مادر و پدرتان هستید
آنان زنده هستند
حالتان و حالشان
خوبِ خوب
است!
🗣📝امین دلخسته:
🔹دیدن سرهای فرو رفته در سطل های زباله ی شهر، روح و روان آدمی را بهم میریزد.😔
🔹اما قیاس عمل ها با خط کش توانایی فردی و تأثیرگذاری؛ همواره بسیاری از انسان ها را از گام نهادن در مسیر بهبود جامعه و محیط پیرامونی خود وا می دارد🤔
از بهبود و محول کردن شرایط بر دوش دیگران و وجود یکی از تجارت های پرسود بازیافت که نامی از طلای کثیف را با خود یدک می کشد،بگذریم.....
و اما باز هم بگذریم.......
از وظیفه و رسالت دستگاه های متولی در احیای فرهنگ بازیافت با فراهم کردن زیر ساخت های شهری ...
اما می شود:
"هر فرد به اندازه ی خود؛ به زیبایی و قشنگی جمع آوری زباله های دورریختنی بیفزاید" و آن، این است که همشهری عزیزمان ، مواد بازیافتی خود را نه در سطل زباله بلکه در کنار سطل قرار داده تا شاهد صحنه های آزار دهنده دیدن افراد در سطل های زباله کم تر باشیم.
❎بیایید این عمل شایسته را تشویق و ترغیب و ترویج کنیم برای همگان ...
❇️آری همشهری عزیز من، اگر همه ی نهادها، همه ی اطرافیان و همه ی آنانی که در کنارمان هستند کاری از پیش نمی برند، باید بدانیم که ما وظیفه داریم این دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ایم تحویل دهیم ...
✅خواه با فرزندی صالح
✅خواه با باغچه ای سبز
✅خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی!
و اینک بدان حتی اگر یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده و یا قدی کم تر خمیده شده است، این یعنی تو موفق شده ای...؟
آری ما با هم برنده ایم🤝👏
https://eitaa.com/amin_delkhasteh_lar
از جامانده ی کربلا به تمامی زائرین حسینی
اربعین نقطه ی آغازین و شروع دگرباره ی بشریت و راه رسیدن به منجی است .
شاید آنکس که در این مسیر طی طریق نکرده باشد به خوبی این را درک نکرده اما آنان که حتی چند گامی را به سوی حسین طریق کرده اند به خوبی می فهمند .
پیاده روی اربعین حسینی نقطه ی عطف بشریت است و تمایز این مسیر و زمان و ارزش گذاری آن به این نیست که شاهد حضور خیل کثیری جمعیت ۲۰میلیونی و یا سفره های نذری و اطعام کیلومتری باشد.
روی صحبتم با تمامی زائرین حسینی از یک جامانده است که هم اکنون در مسیر مشایه طی طریق میکنند این است که با دسترسی به شبکه های اجتماعی تمامی سعی و تلاشتان بر نشان دادن تصاویر پذیرایی موکب ها و خیل عظیم جمعیت نباشد .؟!!!
آن پیرزن نحیف و خسته و رنجوری که از دار دنیا دو نخل بیشتر ندارد و از فروش ثمره ی آن خرج زائران اربعین خانه ی خود می دهد بنویسید و روایت کنید ...
از ابوسجاد و ابوعلی ها بگوئید و بنویسید و به تصویر بکشانید که ۲۰روز بدون هیچ چشم داشتی از زائرین پذیرایی می کنند .
از زیبایی های مشایه بنویسید و به تصویر بکشانید و از دل های بزرگ این مردمان بنویسید این مردمان به ظاهر فقیر ...
از مدرسه ی تربیتی حسین بنویسید که فرزندی که کیف پدر را نامحسوس بر می دارد تا خستگی راه بر پدر کم تر شود از سخاوتمندی و ایثار عراقی ها از التماس های فراوان جهت خادمی عاشقان حسین بنویسید و به تصویر بکشانید ...
زائرین عزیز آن قدر اربعین، بواسطه ی نهادینه شدن ایثار زیباست که وقتی برای نشان دادن چیزهای دیگر نیست !!!
آری اربعین تمرین ایثار است . چه خوب گفت خدا به موسی که مقام امت آخرالزمان من بواسطه ی ایثار است .
فردا دیر است زائر ...
رسانه های همراهتان را به خط کنید و در عوض نوشتن سفرنامه مقام ایثار و از خودگذشتگی را در این سفر مشق کنید ...
کاش پویش روایت ایثار داشتیم ...
امین دلخسته
https://chat.whatsapp.com/HvjvE6RjHN0HTGWSseghkV
مدت هاست دستم به قلم نرفته📝، آخر با نوشتن آرامشی بر من حاکم می شود که نمی توانم آن را با چیز دیگری عوض کنم
🔹دغدغه های تربیتی برای نسلی که مدت هاست متولی بخشی از امورات آن هستم، همواره آشفتگی ذهن و خیال 😵💫در جمع و خلوت، برای من به ارمغان آورده است .
اما خدا را شاکرم 🙏که هیچ گاه در پی معماهای عجیب و غریبِ تکلیفم اقدامی بی جواب باریتعالی نگذاشته است.
تربیت نسل سوالی❓ که همواره با من است لحظه ای مرا تنها نخواهد گذاشت.
در گشت و گذر بیهوده با چاشنی آشفتگی در شهر بدنبال نشانه ای می گشتم که ناگاه چشمم به صحنه ای افتاد که شاید به ندرت، اما بارها از جلوی دیدگانم گذشته است، اما هیچگاه با نگاه تربیتی و تلنگری به آن نگریسته ام❕❗️
✳️پیرمرد نحیف و رنجور در گوشه ای از یکی از معابر اصلی شهر بدون هیاهو مشغول لذت بندگی است.
🤔عجب آدمی است که اینگونه بوقت و بهنگام ادب، شکرگذاری از خالق را به نمایش می گذارد.
آری یافتم....
یافتم....
✅جواب سوال های من در تمامی جستارهایی که سال هاست به عنوان متولی تربیت برای احیای نماز به دنبال آن گشته ام..
▫️یک جواب بیشتر ندارد ادب ادب ادب
قبول دارید آدمی که ادب ندارد هیچ ندارد.
▫️ادب احترام به پدر و مادر
▫️ادب احترام پدر و مادر نسبت به فرزند
▫️ادب احترام به نقد کننده
▫️ادب احترام به ولی نعمت خود
▫️ادب احترام به استاد
▫️ادب شنیدن صدای مخالف
▫️ادب درس آموزی استاد از شاگرد
▫️ادب درس آموزی شاگرد از استاد
❇️اگر امروز برای تربیت نسل مان هم خودمان هم خانواده و فرزندانمان به موضوع ادب پرداخته بودیم نسلی متفاوت را در پیش رو داشتیم.
و قطعا هر کس ادب داشته باشد به هنگام صدا زدن خالق "حی علی الصلاه" به هنگام و به لحظه پاسخ خواهد داد.
و چه خوب فرمایش نمود امام صادق.ع.
<إن اُجِّلتَ فى عُمُرِكَ يَومَينِ ؛ فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِكَ لِتَستَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ
اگر دو روز از عمرت باقى مانده بود ، يك روزِ آن را به ادب (تربيتِ) خود اختصاص بده تا از آن براى روز مردنت كمك بگيرى.>
......
با ادب باش دلخسته
شب خوش
🔴 غافل!
نوشته حسن روحالامین
زمستان سال۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسهای که مدیر به اصطلاح خوشفکری داشت که در اواسط سال تحصیلی اومده بودن بر اساس نمرهی امتحانات، انضباط و کارنامهی شبانهای هر شب که توسط والدین پر میشد (که در اون مثلاً ساعت خواب بعد از ساعت ۹ تخلف محسوب میشد) به دانشآموز درجه و رتبه میدادند.
به این صورت که دانشآموز عالی و درسخون و پسر خوب میشد (ساعی) دانشآموزی که مستعد بود و محتاج به تلاشی بیشتر میشد (کوشا) و زبالههای مدرسه هم میشدند (غافل) پس چی شد؟
بهترتیب شأنیت: ساعی، کوشا، غافل.
پس از تعیین سطح توسط شورای مدرسه شما کارت خودت رو باید به جلوی لباست با سنجاق وصل میکردی و اگر جوری قرار میگرفت که دیده نمیشد تخلف محسوب میشد! مثل پلاک ماشین، حالا شما حساب کنید نوجوونی که عرض شونش ۴۵ سانته یک کارت پرسشدهی مثلا ً ۱۸ سانتی رو روی سینهش که سطح و شأن اجتماعیش رو نشون میداد باید نگه میداشت.
من توی درجهبندی توی دستهی (غافل) قرار گرفتم. روزهای اول خیلی باهاش کلنجار رفتم تا دیده نشه، مثلاً پشت کارت غافل کارت دانشآموزیم رو میذاشتم و میچرخوندمش به سمت کارت دانشآموزی تا کمتر آبروریزی بشه که اینجا هم با برخورد خشن ناظم مواجه میشدم که چرا کارتت پیدا نیست ...
چند هفته گذشت دیدم نمیشه باید خودم رو از این ذلت نجات بدم با کلی تلاش و زود خوابیدن و چند امتحان نمره بالاتر گرفتن شایستهی درجهی کوشا شده بودم که وقتی رفتم برای تعویض کارت کسی پاسخگو نبود، متوجه شدم که سیاست عوض شده رتبهبندی این جوری شده بود؛
به ترتیب از عالی به نازل: (ممتاز) (ساعی) (کوشا)
اینجوری عملاً همون غافل محسوب میشدم.
این خاطرات رو مدتها بود میخواستم بگم. یک بار یادمه توی مدرسه دارالفنون، دوستانی از آموزش و پرورش محبت کرده بودند و برای من نکوداشتی گرفته بودند. با لوح کاغذ A4 و از من خواستن که بیام بالا و صحبت کنم. من حوصله نداشتم ولی برای اینکه نگن متکبری، رفتم اونجا و گفتم زمانی که من بچه بودم و به مدرسه میرفتم هیچ احساس احترامی دریافت نمیکردم. از دم در مدرسه که وارد میشدم در سطل اشغال، تخته سیاه، میزها، معلم، دانشآموزها، همه و همه بهم با زبون بیزبون میگفتن خاک بر سرت کنن، ریاضی بلد نیستی، زبانت خوب نیست، دیکته بلد نیستی، اما هیچ وقت کسی نیومد بگه چقدر خوب طراحی میکنی حتی معلم هنر!
حالا شماها هر چی به من بگید استاد هنرمند فلان و چنان من، همون حرفای بچیگیم رو باور دارم همون خاک بر سرت رو!
آدمها در کودکی همان آدمهای بزرگسالیان با تجربهی کمتر.
وقتی در اول دوران حیات من رو به اسمی بخوانی من با همون اسم خودم میشناسم. تصویر پست هم کارنامه سال آخر هنرستان من هست، سال ۱۳۸۲
و حالا در سن نزدیک به چهل سالگی وقتی یه نفر تحقیرم میکنه و نادیدهام میگیره برام یادآور دوران نوجوانی و باورهای پایهای هست که توی اون دوران به مغز استخونم رسوخ کرد و به خودم میگم در گوشی راست میگه ...
🗣📝 تجربه نگاری امین دلخسته:
در خلوت خود به شماره که می افتم، گذشته ی خود را به دست مرور می سپارم...
فلان برنامه ..
فلان یادواره ...
فلان برنامه ی ابتکاری ...
فلان سخنرانی ...
🤔تفکری است در من که مرا گول می زند این نکته است که چقدر به حجم عمل نگاه کرده ام ...
می بینم چند هزار نفر ، چند صد برنامه را تامین کرده ام...
برای چندین نفر برنامه گرفته ام ....
حجم عمل و سابقه مرا گول می زند و مغرور...
پ نوشت : آدم پرشوری از کارهایش می گفت که چگونه با دست خالی توانسته است در شهر قدم های خیری بردارد و در ظرف یک ماه چندین گره ی بسته را بگشاید... و توانسته است با همکاری و جمع شدن به رقم های بزرگ برسد، دیدم نباید بماند و در همین حد توقف کند.
به جمله ای از مکارم الاخلاق رجوع کرده که می توانیم این حرکت را از دو زاویه بنگریم...
یکی همین که می گویی این کارها انجام گرفته و دیگر این که تو در یک ماه این گام ها را برداشتی ....
چرا یازده ما پیش اقدام نکردی؟
با این دید تو یازده ماه ، یازده برابر آن چه که کرده ای بدهکاری😄
و این است که خوبی ها را زیاد نمی بینی و به کم شمردن خوبی ها می رسی ...
زیادی اقداماتم در گذشته مرا به غرور و سپس به رکود و از پا افتادگی...
عمل را باید جدا از حجم و مقدارش، با توانایی خودم بسنجم، نه با دارایی هایم...
*تکلیف به اندازه ی وسعت ماست، نه به قدر مکنت ها*
من بدهکارم
🌱
https://eitaa.com/amin_delkhasteh_lar
«خدایا کارهای بزرگ را به دست ما و بنام دیگران به سرانجام برسان.»
*همدلی طلایی*
🔴 طلا برای زنها فراتر از پول است!
ابتدا این نوشتهی دلنشین از خانم امیرزاده را بخوانید؛
طلا برای مرد کالایی است قابل معاوضه با مقدار مشخصی پول متناسب با اونس و گرم آن ...
اما طلا برای زن چیزی فراتر است. خاطره است، حسرت است، آرزوست. آغشته به اشک است، آغشته به شیدایی است، دل آرام روز مباد است.
مرد طلا را موقع فروش توی کفه ترازو میریزد و چشمش به دهان طلافروش است که سرآخر بگوید چقدر.
زن اما به طلا نگاه میکند لبخند ملیح مبهمی میزند و حتی برای خرید چیزی ارزشمندتر با اندوهی مبهم آن را کف دست مرد میگذارد.
حتی ممکن است بارها به ویترین طلافروشی سر بزند و از خودش سرنوشت آن تکه طلا که روزی به گردن و بناگوش و دست او مأنوس بوده را بپرسد.
من اما امروز زنهایی را دیدم که با شوق با چشمهای به اشک امید نشسته با دستهای شرمنده از کمی متاع با دلهای مومن به مقاومت گردنبند از گردن باز میکردند.
زنی آن نیمسِت را با جعبه روی سینی گذاشت و کودک خردسالی دگر الگوهای ظریفش را...
زنها زبان مشترکی پیدا کردند.
زبان بخشیدن قشنگیها که این زن که خود زینت آفرینش است بیش از هر چیز متمایل به زیبایی است.
اما ساحت معصومانه قشنگی را رها کرده تا ساخت کبریایی جمیل را درک کند.
و امروز آغاز همدلی طلایی بانوان لارستانی با مردم لبنان و غزه
https://eitaa.com/amin_delkhasteh_lar