#داستان_کوتاه
فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند. از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما میگوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند! نگاهی به من کرد و فرمـود: تو هم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند. شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد.
📚 کتاب بوستان حجاب، ص ۱۰
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
#داستان_کوتاه
🔹 پیر مرد دانایی به نوه اش گفت: فرزندم تا حالا دانسته ای که بهشت مجانی است و دوزخ را باید با پول خرید. نوه اش گفت: پدر بزرگ چگونه بهشت مجانی است اما دوزخ رو باید با پول خرید؟ پیرمرد گفت پسرم نماز و روزه و کارهای نیک، بابتشان هیچ پولی پرداخت نمیکنی و بهشت مجانی به دست می آید؛ اما شراب و زنا و قمار و ربا بابتشان پول پرداخت میکنی پس جهنم را باید با پول خرید.
🔸 قضاوت با شما ؛ کدام بهتر است؟!
بهشت؟ (مجانی )
یا
جهنم؟ (پولی)
🌸🍃