eitaa logo
آمنه حسین آوا 🇵🇸✌️
2.1هزار دنبال‌کننده
273 عکس
565 ویدیو
11 فایل
مسلمونی از کشور (مثلا)جمهوری آذربایجان از تبار ولایت.. از تحول تا تکامل🕊 مشرف به شرافت طلبگی(مبلغ بین‌المللی) https://eitaa.com/Hussainava لطفا برای تبلیغ کانال پیام ندین❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
آمنه خانوم به عشق امام زمانم رای دادم به همه مظلومان جهان رای دادم به همه منتظران به نابودی فساد به نابودی ظلم به نابودی فقر رای دادم به سعید جلیلی و رای دادم به جمهوری اسلامی ❤️😍 @aminavak313
سلام به شما. وقتتون بخیر. من یه داستانی در رابطه شهید هادی بگم. بنده امسال رفته بودم نمایشگاه کتاب که یه جایی متوجه شدم کارت بانکی که امانتی از طرف پدرم بود رو گم کردم. دو بار تمام مسیرهای غرفه هایی که رفته بودم رو رفتم و اومدم اما نه تو غرفه ها جا گذاشته بودم نه تو کیف و نه هیچ جای دیگه. بار آخری که مسیر رو بر می گشتم، دم در نشر ابراهیم هادی، عکس شهید هادی در ابعاد بزرگ رو دیدم، و همونجا بهشون گفتم من خیلی تعریف شما رو شنیدم، اگر کارت پیدا شه یک جزء قرآن برای شما می خونم. این صحبت تو دل من شد و برگشتم به سمت خونه، یک جایی گفتم بذار کتاب های توی دستم رو بذارم تو کیف و کیف هم یکبار دیگه بگردم. وقتی کیف کامل مرتب شد یک جایی بین دوتا کتاب کارت رو پیدا کردم، جایی که مطمئنم بارها قبلش گشته بودم، و همونجا احساس کردم این لطف شهید هادی بود. @aminavak313
سلام روزتون بخیر باشه 🌸 یه قصه ی کاملا واقعی 💕 بنده یه دخترک شاد و بازیگوش بودم ... توی خانواده مذهبی بودم ولی هیچوقت پدر و مادرم برای داشتن عقاید مجبورمون نمی کردن ..درعوض پدرم بسیار کتابخوان بود و همیشه کتاب ها و رمان های جدید و مذهبی رو به منزل میآوردن... من درون مذهبی داشتم ولی یه مدت از سر لجبازی با معاون های مدرسه و تاثیر دوستان و همکلاسی ها از حجاب فاصله گرفته بودم و ... توی این مدت با اینکه سعی میکردم این حالت لجاجت رو حفظ کنم ولی همش چشمم به یه کتاب میخورد و برمیداشتم می‌خوندم ..همش تلنگر پشت تلنگر... اون زمان حدود ۱۴ ساله بودم یادمه کتابی که خیلیییی باهاش انس گرفتم و کلی اشک ریختم و تیر آخر برای تحول رو به قلبم زد ، کتاب ✨خاک های نرم کوشک✨ بود...💔 شهید برونسی مهربان من رو گذاشتن بغل حضرت زهرا سلام الله 💔 از اون زمان عهد های زیادی با حضرت زهرا سلام الله بستم و همیشه خدارو التماس کردم من رو از چشم ایشون نندازه و مثل شهید برونسی من رو دوست داشته باشن 💔 الان که مامان یه بچه سید ناز و کوچولو هستم و عروس سادات شدم تمام این نعمت ها رو از دعای حضرت فاطمه سلام الله میدونم و نظر لطف اهل بیت علیهم السلام 💚 بعد از این کتاب ، کتاب زندگینامه شهدا شد همدم همه ی روزهای من و توسل به شهدا گره گشای همه ی کارهای من🤍 الهی دوستای خوب روزی همه بشه❤️ تقدیم به رفیق شهیدم ❤️
یادمه اون دوره ای که تو حوزه بودم و کتاب خاک های نرم کوشک که مربوط به خاطرات و امتحانات زندگی شهید مخلص و عارف جبهه یعنی عبدالحسین برونسی بود،را می خواندم،خیلی لذت‌بخش بود مطالعه این کتاب آن دوستانی که این کتاب را خوانده اند می دانند چه عرض می کنم آنقدر اتفاقات و حوادث زندگی این شهید بزرگوار،واقعی و آموزنده بود که بدون گریه و حسرت نمی شد این کتاب را مطالعه کرد انسانی که در همه احوال خداوند متعال را حاضر و ناظر می دید در مورد اطاعت از دستورات الهی و انجام واجبات و ترک محرمات فردی و اجتماعی با هیچ کس تعارفی نداشت. و چون اینگونه عمری خالصانه جهاد با نفس کرده بود و همه این مجاهدت ها تحت رصد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود برگزیده شد و وجود مطهر و پاکش ظرف معارف الهی واقع شد سالک طریقی شد که بسیاری بعد از ۶۰ الی ۷۰ سال،غور در آیات و روایات نمی توانند وارد مراحل ابتدایی این مسیر شوند. آنقدر کتاب جذاب و شورانگیز بود که بی اختیار نصف شب بیدار می شدم و مطالعه می کردم و اشک می ریختم وقتی می دیدم یک انسانی با این عزم و اراده محکم و فولادین در برابر شیاطین مقاومت ایستادگی و مقاومت می کند،شرمنده می شدم.
بنده اسفند ماه سال ۱۴۰۱ توفیق شد راهیان نور رفتم، و این سفر به برکت شهیدان نوید صفری و ابراهیم هادی بود :) پدر من اصلا راضی نمیشدن که به این سفر برم متاسفانه چون راهمون خیلیی دوره ما شرق کشور و راهیان جنوب... من هیچی به پدر نگفتم از بیست روز قبل چله زیارت عاشورا برداشتم و هدیه کردم به این دو شهید بزرگوار به نیت اینکه پدرم راضی بشن. عصر روزی که دیگه آخرین مهلت برای پر کردن فرم رضایت‌نامه والدین بود من خیلی دلم شکست که دیگه فرصتی نمونده و نکنه بازم قسمتم نشه برم و جابمونم..خیلی حالم بد بود🥺 کتاب سلام بر ابراهیم دو اون زمان داخل طاقچه بی نهایت ی روز مهلت داشت بخونم، به دلم افتاد بخونمش، و دیدم برادر شهیدم شهید مصطفی صد زاده هم به عنوان رفیق شهید ، شهید ابراهیم هادی رو انتخاب کردن، خیلی دلم شکسته بود شروع کردم به اشک ریختن و گفتم ای شهیدی که شهیدان مدافع حرم هم شما رو به عنوان رفیق شهید قبول داشتن، میشه بطلبی این عبد گنهکار رو که بیام و پاک بشم؟ بیام سرزمین هایی که خون شما در ذره ذرش جاریه... اون شب به طرز عجیبی پدر من زودتر از سرکار برگشتن، رفتم به سختی دوباره خواهش کردم گفتم لطفاً اجازه بدین، نزدیک بود گریه کنم که دیدم پدرم سرشون رو تکون دادن، گفتم این یعنی میتونم برم؟ دوباره سرشون رو تکون دادن ، مادرم پرسیدن ینی بره؟ بابام بازم سرشون رو تکون دادن و خندیدن، اون شب من همینجور اشک میریختم و از شهید ابراهیم هادی و شهید نوید صفری تشکر میکردم، اون سفر بهترین سفر عمرم شد، چون همه ی عوامل زمینی جور نبود حتی پولش رو نداشتم و جور شد، خیلی ممنونم تا ابد ازشون🥺😭❤️ @aminavak313
من ادمین یک کانالم و قرار چله زیارت عاشورا داریم هر روز به نیابت یک شهید. امروز بعد این پیام شما همه به نیت شهید جاودانی خوندیم... من هنوز هیچی از این شهید بزرگوار نمی دونم ولی ممنون از شما که بانی این کار خیر و رزق معنوی شدین @aminavak313
سلام چون کانالتون رو خیلی دوست دارم دارم مینویسم وگرنه نه اهل نوشتنم و نه اهل شهدا خصوصا این روزا که شرایط زندگیم بهم ریخته و حتی خدا و امام حسین هم منو یادشون رفته دیگه چه برسه به شهدا💔 ولی خواستم از داییم بگم دایی ای که خیلی شناختی ازش نداشتم ولی خیلی یهویی باهاش جور شدم مفقودالاثر هستن از شهدای غواصن عملیات کربلای 4 یکی دو سال پیش با مدرسه رفتم راهیان نور یه جور عجیبی هم رفتم (کمک شهید حججی بود ؛پای اتوبوس رفتنی شدم ) توی راه که بودیم با بچه ها سر یه موضوعی حرف شد و بحث رسید جایی که از ته دلم آرزو کردم برم جایی که داییم شهید شده وقتی رسیدیم بهمون برنامه دادن توش نبود رفتم پیش حاج آقایی که مسئولمون بود گفتم تروخدا بریم نهر خین گفت تو برنامه نیست ناراحت شدم گفتم راه نداره ؟ یهو برگشت گفت باید طلبیده بشی گفتن یهو دیدی نخواستن بیای و کل این برنامه بهم ریخت و ماشین خراب شد و... و یهو هم خواستن و نهر خین اومد تو برنامه خیلی رفتم تو فکر روز اخر گفتن صبح زودتر راه میوفتیم و قبل شلمچه میخوایم بریم یه جایی ویهو سر از نهر خین در اوردیم اونجا خیلی فرق داشت با بقیه جاها حس میکردم خونه ی آشناس و یهو دوستم گفت خب اومدی خونه داییت دیگه و من.... خلاصه از بعدش خیلی باهاش جور شدم خیلی دعا کنید برام کل زندگیم گره خورده برام دعا کنید 🙃💔 راستی اسمش مجیده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما بخونید😭 سلام تقریبا 3 سال پیش بود من اصلا اهل حجاب نبودم شاید چندماهی یبار که کارم گیر می کرد،نماز می‌خوندم. تو رابطه با نامحرم بودم فضای مجازی چت می‌کردم یه شب یه اتفاقی برام افتاد شب عاشورا بود خیلی دلم شکست،از آقا اباعبدالله خواستم کمکم کنن و به حضرت علی اصغر قسمشون دادم،که کمکم کنن. تو همین گیر ویرا یکی دوروز بعد یه کلیپ دیدم از یه شهید،شهید جهاد مغنیه بود عکس خودش خواهرش بود،مداحیش هم این بود؛می بینی خواهرم برا دفاع از این حرم دارم می‌رم ولی به تو نصیحتی دارم این چادر سیات و.. بود. بعد به وسیله این شهید و تحقیق،من عضو یه گروه شدم به نام نماز شب های وصالی اونجا یه سایت معرفی کردن به نام سایت داداش رضا از چادر خوندم و حجاب،من چادری شدم و کم کم مذهبی شدم،نماز شب خون. خودم همش میگم به لطف آقا ابا عبدالله وشهید مغنیه بود،بعد با شهید ابراهیم هادی آشنا شدم. و خداروشکر لطفشون شامل حالم شد ونمازهام اول وقت، چت با نامحرم کنار گذاشتم،وآقا ابا عبدالله همون سال اول من رو به بهشت خودش یعنی کربلا برد😭والان یه زندگی خوبی دارم خداروشکر. همه چیم مدیون اون دل شکستن اون شبم و کلیپ شهید مغنیه هست دعاکنید همه مون عاقبت بخیر بشیم ممنونتم ارباب بی کفن😭😭😭😭😭 @aminavak313
و اما شهید امروزمون و شاید چند روزمون که توفیق داشته باشیم یادشون کنیم💌✍👇 پایه دهم رو که میخوندم قرار بود ما رو ببرن راهیان نور تا اون زمان من هیچی از شهید و جهاد و اینا نمیدونستم و هیچ حسی نداشتم ما قصد داشتیم بریم راهیان فقط ساعاتی رو دوستانه کنار هم باشیم اما خانواده من مخالفت کردن اون ایام یادمه مدیر مدرسه مون بهم گفت نگران نباش برو به شهدا رو بزن که دعوتت کنن حتی بهم گفت هزینه سفرت رو من میدم خلاصه همون روزش اومدم رفتم اینترنت سرچ کردم که تو ارومیه کدوم شهید هست که به اون رو بزنم شهید مهدی باکری رو یافتم و به ایشون رو بزنم یه روز درست مونده بود که راهی بشن بچه ها یهو مامانم گفت میخوای برو نمدونم چیشد و چجوری شد اما من راهی شدم تو راه که بودم با خودم گفتم چی میشد همخ کارام اینجوری حل میشد از اون موقع شهید مهدی باکری رو به عنوان یه دوست برا خودم در نظر گرفتم حتی موقع کنکورم که به ایشون رو زدم و ازشون کمک خواستم شهدا جور دیگع پیش خدا عزیزن من مدیون این شهید عزیزم بیشتر زندگیمو @aminavak313
بر عکس ایشون من خیلی خوشحالم که شخصی مثل شما در ایرانه با دیدن شما و تلاشتون برای انقلاب اسلامی بارها اضطراب گرفتم که من چه میکنم برای این انقلاب ؟ و یکی از خواسته های قلبی م اینکه شما رو از نزدیک ببینم و باهاتون صحبت کنم و روحم سیراب شه ایران و غیر ایرانی نداره چون حق مرز نداره مثل سلمان که عاشقانه خودش رو با حضرت رسول رسوند و به حضرت و حکومتش خدمت کرد و مرزها محدوش نکرد ، چه قدر ناشی است که کسی که فکر می‌کنه حق، محدوده و مرز داره ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آذربایجانی ها ✌️😍 از آذربایجان(نخجوان) (شما نمی‌دونید این عکس ها با چه سختی از مرز رد میشه و چه قدر با ارزشه براشون) خلاصه آینده با ایران است و نسل آینده عاشق ایران و در کنار ایران تا این حکومت اسلامی رو برسونن دست صاحب اصلیش @aminavak313