eitaa logo
آمنه حسین آوا 🇵🇸✌️
2هزار دنبال‌کننده
294 عکس
614 ویدیو
11 فایل
مسلمونی از کشور (مثلا)جمهوری آذربایجان از تبار ولایت.. از تحول تا تکامل🕊 مشرف به شرافت طلبگی(مبلغ بین‌المللی) https://eitaa.com/Hussainava لطفا برای تبلیغ کانال پیام ندین❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
16.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید برونسی.. خاطره های دوره نوجوانیشون خیلی روم اثر گذاشته بود.. @aminavak313
یادمه اون دوره ای که تو حوزه بودم و کتاب خاک های نرم کوشک که مربوط به خاطرات و امتحانات زندگی شهید مخلص و عارف جبهه یعنی عبدالحسین برونسی بود،را می خواندم،خیلی لذت‌بخش بود مطالعه این کتاب آن دوستانی که این کتاب را خوانده اند می دانند چه عرض می کنم آنقدر اتفاقات و حوادث زندگی این شهید بزرگوار،واقعی و آموزنده بود که بدون گریه و حسرت نمی شد این کتاب را مطالعه کرد انسانی که در همه احوال خداوند متعال را حاضر و ناظر می دید در مورد اطاعت از دستورات الهی و انجام واجبات و ترک محرمات فردی و اجتماعی با هیچ کس تعارفی نداشت. و چون اینگونه عمری خالصانه جهاد با نفس کرده بود و همه این مجاهدت ها تحت رصد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود برگزیده شد و وجود مطهر و پاکش ظرف معارف الهی واقع شد سالک طریقی شد که بسیاری بعد از ۶۰ الی ۷۰ سال،غور در آیات و روایات نمی توانند وارد مراحل ابتدایی این مسیر شوند. آنقدر کتاب جذاب و شورانگیز بود که بی اختیار نصف شب بیدار می شدم و مطالعه می کردم و اشک می ریختم وقتی می دیدم یک انسانی با این عزم و اراده محکم و فولادین در برابر شیاطین مقاومت ایستادگی و مقاومت می کند،شرمنده می شدم.
دیگر 😍 عشق در یک نگاه شنیده بودم اما عشق در یک صدا؟ نه هرگز صدا از پشت درب گفته بود: «جانم» و الفش را کشیده بود و روی میم آخرش تشدید گذاشته بود. «جانم» را یک بار فقط گفته بود و طنینش ده ها بار در جانم پیچیده بود تا صاحب صدا به درب خانه برسد و درب را باز کند و جانم به لبم برسد وقتی نگاهم میکند @aminavak313
با خاطراتتان اشک می ریزم... چه شیرین است خاطره های شهدایی..
دوستانی که خاطره ندارن هم نگران نباشن اسم یک شهیدی رو بنویسن برام هدیه تقدیمشون میشه 🌹
می خوام یاد شهدا رو زنده کنیم ولو با یک اسم... این همه کتابی که از طرف شهدا به دستم‌ رسیده حتما تکلیفی دارم نه فقط من همه شما هم که این همه مدت تو این کانال در شادی و غم با من هستین تکلیفی داریم
یک طرح دیگه تو ذهنمه برای خانم هایی که می خوان باهم گروه کتابخوانی داشته باشیم،ماهی یک کتاب باهم بخونیم تو یک‌گروه دور هم
هر کسی مشتاقه پی وی پیام بدن لینک گروه را خدمتشون بفرستم
بنده اسفند ماه سال ۱۴۰۱ توفیق شد راهیان نور رفتم، و این سفر به برکت شهیدان نوید صفری و ابراهیم هادی بود :) پدر من اصلا راضی نمیشدن که به این سفر برم متاسفانه چون راهمون خیلیی دوره ما شرق کشور و راهیان جنوب... من هیچی به پدر نگفتم از بیست روز قبل چله زیارت عاشورا برداشتم و هدیه کردم به این دو شهید بزرگوار به نیت اینکه پدرم راضی بشن. عصر روزی که دیگه آخرین مهلت برای پر کردن فرم رضایت‌نامه والدین بود من خیلی دلم شکست که دیگه فرصتی نمونده و نکنه بازم قسمتم نشه برم و جابمونم..خیلی حالم بد بود🥺 کتاب سلام بر ابراهیم دو اون زمان داخل طاقچه بی نهایت ی روز مهلت داشت بخونم، به دلم افتاد بخونمش، و دیدم برادر شهیدم شهید مصطفی صد زاده هم به عنوان رفیق شهید ، شهید ابراهیم هادی رو انتخاب کردن، خیلی دلم شکسته بود شروع کردم به اشک ریختن و گفتم ای شهیدی که شهیدان مدافع حرم هم شما رو به عنوان رفیق شهید قبول داشتن، میشه بطلبی این عبد گنهکار رو که بیام و پاک بشم؟ بیام سرزمین هایی که خون شما در ذره ذرش جاریه... اون شب به طرز عجیبی پدر من زودتر از سرکار برگشتن، رفتم به سختی دوباره خواهش کردم گفتم لطفاً اجازه بدین، نزدیک بود گریه کنم که دیدم پدرم سرشون رو تکون دادن، گفتم این یعنی میتونم برم؟ دوباره سرشون رو تکون دادن ، مادرم پرسیدن ینی بره؟ بابام بازم سرشون رو تکون دادن و خندیدن، اون شب من همینجور اشک میریختم و از شهید ابراهیم هادی و شهید نوید صفری تشکر میکردم، اون سفر بهترین سفر عمرم شد، چون همه ی عوامل زمینی جور نبود حتی پولش رو نداشتم و جور شد، خیلی ممنونم تا ابد ازشون🥺😭❤️ @aminavak313