eitaa logo
امین،شهیدابراهیم هادی
206 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
47 فایل
ارتباط با ادمین @fazlollahi99
مشاهده در ایتا
دانلود
‏در حين رانندگی ديدم گوشه خيابون دوتا پسر دارن يه دختره رو ميزنن؛زدم كنار رفتم يقه اولی رو كه گرفتم؛دختره روسريش رو درآورد! ديدم سيبيل داره...يكی هم از توی ماشينشون پياده شد! 🔸خلاصه كه همه پسر بودن و داشتن برای اينستا كليپ ميساختن😂 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
سرکلاس بودیم، استاد گفت: چقدر زمان داریم؟؟ گفتم: در حد دو جمله که با بیننده ها خداحافظی کنیم..! بی جنبه بیرونم کرد! خب اعصاب نداری میگفتی از اتاق فرمان واسه ت وقت میگرفتم😂😂 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب حرکتی زد👌😳 کی نکتشو فهمید؟😁 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه پشتکار این کوچولو رو بعضی مسئولین ما داشتن الان همه چیز درست بود😐😍 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹از معضلات پیری جمعیت😂 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻از سیلی «سرباز» به گوش بروجردی، تا سیلی آقای نماینده به گوش «سرباز» ‌ 🔹‌خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. ‌ 🔹‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. 🔹این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. 🔹محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌ 🔹‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌ 🔹‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. ‌ 🔹سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌ 🔹‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند @maktabshohada1 مکتب شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا