#داستان_کوتاه
✍روزی #معلمی در #کلاس_ریاضی شروع به نوشتن بر روی تختهسیاه کرد:
1×9=7
2×9=18
3×9=27
4×9=36
😂وقتی کارش تمام شد به #دانشآموزان نگاه کرد، آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به #خنده کردند.
🤔وقتی او پرسید #چرا میخندید،
☝️یکی از دانشآموزان اشاره کرد که #معادله_اولی اشتباه است.
😉معلم پاسخ داد: "من معادله اول را #عمدا اشتباه نوشتم، تا #درسی بسیار مهم به شما دهم... دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد."
✅همانطور که میبینید من 5 #معادله را درست نوشتم، اما شما به آنها هیچ #اهمیتی ندادید!
❌همهی شما فقط به خاطر آن #یک اشتباه به من خندیدید و من را #قضاوت کردید.
✅#دنیا همیشه به خاطر #موفقیتها و کارهای خوبتان از شما #قدردانی_نمیکند،
⁉️اما در مقابل یک #اشتباه سریع با شما #برخورد خواهد کرد.
#مناسبتی
#متن_نوشته
#مبلغ_طرح امین
بانک تولیدات رسانه ای امین قم
-------➰🍃🌺🍃➰------
دزدان سحرخیز!
❄️ داستان معروفی است از بوذرجمهر و پادشاه معاصرش انوشیروان. میگویند بوذرجمهر همیشه این پادشاه را به سحرخیزی نصیحت میکرد و خودش هم صبح زود میآمد؛ شاه هم خوشش نمی آمد که به این زودی بیاید؛ آخرش گفت من یک نقشه ای میکشم که این دیگر مزاحم نشود.
❄️ به افرادش گفت هنگام سحر که او از خانه اش بیرون می آید و حرکت میکند شما بروید تمام لباسهای او را و هرچه دارد از وی بگیرید که او دیگر این کار را نکند. همین کار را کردند. بین راه، هنوز هوا تاریک بود، او را گرفتند، لختش کردند، پولها و لباسهایش را گرفتند و رهایش کردند.
❄️ مجبور شد به خانه برگردد، لباس دیگر بپوشد، آماده بشود و بیاید. آن روز دیرتر از روزهای دیگر آمد. شاه از او پرسید تو چرا امروز دیر آمدی؟ گفت امروز حادثه ای برایم پیش آمد. حادثه چیست؟ من با دزد برخورد کردم و دزد مانع شد، چنین و چنان کرد، رفتم خانه و بالأخره یک ساعت تأخیر شد.
❄️ گفت جنابعالی که میگفتید: «سحرخیز باش تا کامروا باشی»، چطور شد؟ گفت: دزد از من سحرخیزتر بود.
#داستان_کوتاه