eitaa logo
امین حقیقت‌نژاد
1.2هزار دنبال‌کننده
53 عکس
63 ویدیو
5 فایل
✔️ اگر جمهوری اسلامی حرم باشد که هست و اگر ما را مدافعان حرم آفریده اند که چنین است پس امروز دفاع از این حرم دفاع از خیمه رسول الله است و جهاد تبیین مهمترین وظیفه ما. تبیین از جنس《کلام》 با همین نیت اینجا را دنبال کنید✌️ ارتباط با ادمین: @mahdi31359
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله اردوی راهیان نور تمام شد و این اتمام، آغاز یک حرکت مهم به حساب می آید. آغاز حرکت دوم مهام. آغازی که چه زیبا شروع شد. از پادگان دوکوهه، در همان نماز عید فطر، زیرباران. همان بارانی که خیسمان کرد طاهرمان کرد. انگار خدا داشت با زبان بی زبانی به ما میفهماند توبه شما را پذیرفتم. و ما از همان دوکوهه راهی سرزمین عاشقی شدیم. فتح المبین و شهدایش را پشت سر گذاشتیم تا اینکه به فکه رسیدیم. همان کربلای ایران، همان مقتل آوینی، همان قتلگاه ۱۲۰ شهید مظلوم. همینجا بود که از تشنگی عشق گفتیم. گفتیم باید برای عاشقی تشنه عشق شویم. همچون شهدای مظلوم فکه. دلمان در فکه ماند که وارد دهلاویه شدیم. دهلاویه محل ریخته شدن خون عارف زمانه، کسی که تمام وجود مرا تسخیر کرده، مصطفای من، چمران. از چمران شنیدیم و به بزرگیش بالیدیم و به سمت هویزه رفتیم. اربا اربا شنیده ای؟ هویزه خوب میفهمد معنایش را. هرچند شب هویزه صفایش بی نظیر بود ولی صبحش هم کمی از شبش نداشت. حتی با وجود حشرات موذی و غیر موذیش البته بغیر از عقرب. خصوصا همان لحظاتی که مهامی ها، وقت اختصاصی از شهدای هویزه گرفتند و خصوصی با آنها درد دل کردند. و چقدر سخت از هویزه دل کندیم ولی چون امید به طلاییه داشتیم بهانه دل کندن هم داشتیم. طلاییه و چه اسم با مسمایی! تمام خاک طلاییه، طلای ناب است. خصوصا سه راهی شهادتش که عیارش صددرصد است. باید پای صحبت های پر از بغض برادر احمدیان بنشینی تا بفهمی چه می گویم. نماز ظهر زیر آفتاب روی خاک گرم طلاییه صفای دیگری دارد. از طلاییه هم باید جدا شد و این دل که بدجور اضطراب دارد. از همان اول اضطراب داشت. اضطراب شلمچه را. که چه رزقی بناس شب جمعه شلمچه نصیب مهامی ها شود؟! غروب به خودی خود دلگیر است و حالا تو در غروب شلمچه ای. امان ازین دل که چه استقامتی دارد. باید نمازت را بخوانی و راهی شنیدن حرفهای دلسوخته شلمچه شوی. کسی که از برادر عزیزترانش جلوی چشمش بی سر شده اند و دست و پا زده اند. اصغر را میگویم. فروغی را میگویم. بچه سیزده ساله را میگویم. اربا اربا را میگویم. تن بیسر را میگویم. رد خون روی صورت را میگویم. راوی گفت و گفت و ما نشنیدیم بلکه سوختیم و سوختیم و آتش گرفتیم. حالا من مانده ام و یک جمعیت زمین گیر که باید راهیشان کنم. با چه بهانه نمیدانم. این سرزمین وداع است. بهانه حرکتی نیست. بچه ها هم خوب فهمیده اند و پای رفتن ندارند. نوای حسین شب جمعه شلمچه آتش دلشان را شعله ورتر کرده. ولی باید حرکت کرد. باید رفت. باید پیغام شهدا را به اهالی شهر و دیارم رساند. هرچند شلمچه زمین گیرت می کند ولی باید قدم برداشت، حرکت کرد به سمت قله انقلاب اسلامی. باید ازین همه فداکاری و ایثار درس گرفت و حرکت دوم را محکم و جانانه گذاشت تا منشا اثرش شامل تمام دختران سرزمینم باشد. حرکت کردیم و شهدای گمنام را بیش ازین منتظر نذاشتیم و عهد بستیم و راهی دیارمان شدیم. و اکنون که ما مانده ایم و کلی دلتنگی و احساس سنگینی باری که باید به مقصد برسانیم. و عهد میبندیم. عهد میبندیم که تا جایی که توان داریم در جهت اعتلای کشورم قدم برداریم. پای کار ظهور بمانیم. در مسیر دستگیری دختران جامعه ام حرکت کنیم و در یک کلام مسیرشان را ادامه دهیم. پس هرکه دارد به سرش شور و نوا بسم الله والسلام https://eitaa.com/aminhaghighatnezhad