💠 #خستگی_ناپذیری
🔷 جلسه سوم
🔶 بخش سوم
🔶 یکی دیگر از چیزهایی که انسان را خسته می کند اهداف کوتاه مدت و پیروزهای مقطعی است.
اهداف کوتاه مدت داشته باش؛ اما پیروزی های کوتاه مدت برایت شیرین نباشد.
اهداف مقطعی شما را اشباع می کند و وقتی به آن رسیدید دیگر نمی دانید باید چه کار کنید!
خستگی بعد از پیروزی از خستگی بعد از شکست خیلی بدتر است.
امام خمینی جمله ی دیگری هم دارند که خیلی جالب است. امام اول انقلاب درست چند روز بعد از رفراندم میگوید من از یک چیزی می ترسم:
«اگر خدای نخواسته این روحیه را از دست بدهیم، خودمان را حالا پیروز بدانیم و هر کدام برویم سراغ کار خودمان - انسان تا توی راه دارد میرود قدرت دارد؛ این کاروانها تا توی راه دارند میروند قدرت دارند و وقتی به منزل رسیدند قدرتشان تمام میشود؛ روحیه انسان هم اینطوری است: شما سوار اتومبیل شدید و از شهری به شهری رفتید، اگر انسان مقصدش ده فرسخ است، در سرِ نُه فرسخی رو به خستگی میرود؛ وقتی میرسد آنجا، دیگر افتاده است - ما اگر اعتقادمان این باشد که پیروز شدیم دیگر رو به سستی میرویم و ما [هنوز] پیروز نشدیم. ما مانعها را حالا یک مقداری رفع کردیم، ریشههاشان هم هنوز باقی است.
صحیفه امام خمینی » جلد ۶ » صفحه ۴۹۳
چقدر این انسان فهمیم است ، امام(ره) یکی از شخصیت های برجسته تاریخ شیعه است. اما رهبر شدنش حجاب شده و نمیگذارد متوجه ذکاوت ، بصیرت ، علم و فهم معنوی رفیعی که داشته است بشویم!
می خواهد بگوید انقلابمان یک انقلاب سیاسی بود. ساختار را توانستیم تغییر بدهیم شاه رفت یک آدم خوب آمد اما؛
انقلاب آموزشی نکردیم.
انقلاب فرهنگی نکردیم.
انقلاب اقتصادی نکردیم.
حقوق پنجاه میلیونی و بانکداری ربوی یعنی ما هنوز پیروز نشده ایم.
خیلی ها هم اینها را نمی فهمند و همین که نمی فهمند آدم را خسته می کند.
در طول تاریخ شاهد این هستیم که شیعه مواضع اهل بیت را نمی فهمید وبعضاً اعتراض می کرد.
روش سیاست ورزی ائمه با هم متفاوت بود.
جایی که انتظار می رفت سکوت کنند فریاد می زدند و جایی که انتظار می رفت موضع علنی بگیرند سکوت می کردند.
گاهی همین یاران و نزدیکان ، از روی نفهمی و عدم درک ،ائمه را توهین وتمسخر می کردند.
به عنوان مثال معنای غریب الغربا که در مورد امام رضا (ع) به کار می رود برای این نیست که می گویند امام رضا(ع) از شهر و خانواده دور افتاد چون موسی بن جعفر(ع) هم سالها از خانواده دور بود اما به او غریب الغربا نگفتند.
امام رضا (ع) غریب الغربا بود چون شیعه ایشان را نمی فهمید.
ایشان در دوره ی هارون الرشید که دوره ی ابرقدرتی بنی عباس بود به امامت رسید!
بلافاصله بعد از اعلام امامت ، حضرت در مقابل هارون الرشید موضع علنی گرفت ،به همین دلیل حتی یاران نزدیک هم به ایشان اعتراض می کردند.
محمّد بن سنان گفت تو خود را با اين كار مشهور كردى درحالی که از دم شمشير هارون خون ميچكد.
بعضی ها گفتند شما با این کار همه را هلاک می کنید.
یک عده گفتند شما هم باید مثل پدر و جدت ساکت باشید و تقیه کنید.
حضرت جوابشان را اینطور داد :
جواب من همان جوابى است كه پيامبر اكرم فرمود كه اگر ابو جهل يك مو از سر من كم كرد بدانيد من پيامبر نيستم من نيز ميگويم اگر هارون يك مو از سرم كم كرد بدانيد امام نيستم.
دوران هارون را که رد کردند و به دوره ی مأمون رسیدند امام سکوت کرد.
حالا مجدد یاران می آمدند و اعتراض می کردند حالا که قدرت داری چرا سکوت کردی؟
وقتی حضرت ولایت عهدی را با شروط قبول کردند همه صدایشان درآمد و رسماً به حضرت توهین می کردند که اشرافی شده است.
اینجاست که می گوییم وقتی هیچ کس نمی فهمدت خسته نشو!
امام رضا تنها امام ما بود که حتی شهادتش روشن نبود ، ایشان جوری شهید شدند که شیعه نفهمد امام شهید شده است ، خودش نمی خواست کسی باخبر شود.
در ماجرای کاخ و مسموم شدن حضرت هیچ کس جز ابا صلت از ماجرا خبر نداشت.
جالب اینجاست که امام رضا به ابا صلت هم اینجوری می گوید که من رفتم وقتی برگشتم و دیدی عبا را روی سر کشیده ام دیگر با من حرف نزن.
یعنی حضرت حتی با خود ابا صلت هم دارد با کُد حرف می زند و نمی گوید مرا مسموم کرده اند.
دلیلش این بود که در آن زمان شیعه احساساتش تبلور کرده و هیجانی بود و اگر از شهادت امامش با خبر می شد قیام می کرد و این موجب می شود مأمون همه را قتل عام کند.
اول حضرت را دفن کردند بعد به مردم خبر دادند که امام رحلت کرده اند.
فقط اباصلت خبر داشت چه اتفاقی افتاده است که او هم بلافاصله بعد دفن حضرت ، یک سال و نیم به زندان افتاد.
بعد از یک سال و نیم شیعیان کم کم فهمیدند امام رضا را شهید کرده اند.
اینجور بود که شیعه حفظ شد.
اما فهمیده نشدن واقعا خستگی آور است.
همان گونه که پیغمبر و اهل بیت کم نمی آوردند و جا نمی زدند ، همراهان ایشان هم باید همین منش و روش را ادامه دهند.
🔔 @Aminikhaah_Media
زندگي به سبک بندگي 03.mp3
12.41M
🔈 #زندگی_به_سبک_بندگی
🔈 مروری بر حدیث عنوان بصری
🔊 جلسه سوم
📅97/09/07
#مشهد
🔔 @Aminikhaah_Media
🔵 کارگاه #ایجاز_نویسی در توییتر
1⃣ جلسه اول
🌐 توییتر یک رسانه ی نخبگانی است و از فضای عامیانه به دور است. توییتر یک نوع بنکداری رسانه ای است،یعنی یک جمع نخبگانی دور هم جمع میشوند و مانند یک صنف شغلی است ، بنابراین جذابیت عامیانه ندارد.
🌀 توییتر به معنای جیک جیکِ گنجشکان است ،اهداف توییتر ابتدا این بود توییت علاوه بر کوتاه بودن، آهنگین هم باشد، یعنی یک متنِ کوتاهِ آهنگین ،که مورد دوم یعنی آهنگین بودن میسر نشد.
برای درک این موضوع مطالعه غررالحکم حضرت امیر ع پیشنهاد میشود زیرا در کنار محتوای جذاب و جریان ساز، کاملا آهنگین است.
🔷 توییتر فضایی است برای متحد شدن و اجماع در یک موضوع.
همچنین مناسب #رزمایش_رسانه_ای است و ظرفیت فوق العاده ای در جهت #موج_سازی_اجتماعی دارد این موج سازی های رسانه ای ابتدا در توییتر شروع می شود سپس در رسانه هایی همچون اینستاگرام و تلگرام ادامه می یابد به این علت توییتر تاثیر گذار تر از سایر رسانه هاست.
🌐 در توییت نویسی #واژه_سازی و دایره واژگانی فرد اهمیت بالایی دارد و جذابیت توییت به خلق واژگان جدید است که برای پیشرفت در این زمینه مطالعه #غررالحکم و حکمت های #نهج_البلاغه حضرت امیر توصیه میشود.
🌐 برای عوض شدن فضای توییت نویسی از حالت سیاسی ، پیشنهاد میشود در موضوعات دیگری همچون طنز ، خانوادگی ، تربیتی و... هم کار کنید.
🌀 برای تقویت دایره واژگانی مطالعه کتاب ، به ویژه کتاب #فرهنگ_لغت پیشنهاد میشود ، زیرا فرد باید به اصطلاحات علمی و اصطلاحات ادبی مسلط باشد.
🔶 در توییت نویسی سعی در ساده سازی و #معادل_سازی کلمات داشته باشید و عین کلمات را به کار نبرید و از عبارات جدید استفاده کنید تا برای مخاطب جذاب باشد.
🔶 معادل به روز کلمات را پیدا کنید که گاهی علمی است و گاهی ادبی برای مثال میتوان عبارت" نظام نظارت همگانی" را جایگزین عبارت" امر به معروف و نهی از منکر " کرد.
✅ بهتر است اصطلاحات کلی علوم مختلف مثل علوم سیاسی ، علوم تربیتی و.... را بدانیم.
🌐 بعد از اینکه یک موضوع را ترند کردیم ظرفیت ایجاد میشود برای #گفتمان_سازی و #مطالبه_گری ؛
مطالبه گری را از سطوح پایین میتوان شروع کرد مثلا از دانشکده ها.
✅ در فضای توییتر باید قدرت گزینش داشته باشیم و بدانیم چه مطالب و چه افرادی را باید دنبال کنیم تا دچار اتلاف وقت نشویم.
🔷 در مبحث مخاطب شناسی این نکته وجود دارد که هر متنی مخاطب
خاص خود را دارد که آن مخاطب هم باهوش هست و هم لزوما همفکر و پیرو ما نیست اما می توان این مخاطب را با استدلال قانع کرد.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 34.mp3
3.93M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه سی و چهارم
#ملکوت_اعمال / 34
📅97/09/10
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
🔵 کارگاه #ایجاز_نویسی در توییتر
2⃣ جلسه دوم
✅ امیر مومنان (ع) میفرمایند:
کلامت را #مختصر کن تا جایی که زیبا به نظر برسد.
🔷 کار رسانه #ذهنیت_سازی برای مخاطب است.
🌐 یکی از عوامل جذابیت متن، #غیر_قابل_پیش_بینی بودن آن است، طوری که پایان توییت شما برای مخاطب قابل حدس نباشد.
همچنین بخش های مختلف متن ازجمله: کلمات، سیاق، موضوع، موضع، نتیجه گیری، نیز غیر قابل پیش بینی باشد.
🌀 از نکات مهم در توییت نویسی، نترسیدن از اظهار نظر در مورد مسائل مختلف است، اینکه فرد از #واکنش_دیگران در مورد توییت خود باکی نداشته باشد و موضوع مورد نظر خود را مطرح کند.
🔶 در انتخاب کلمات و جملات باید دقت لازم را داشته باشیم تا زمینه #سوء_استفاده جبهه مخالف را ایجاد نکنیم و به اصطلاح سوژه نشویم.
🔷 از بکارگیری جملاتی که ممکن است #برداشت_های_مختلف و غلط مخاطب را در پی داشته باشد پرهیز کنیم.
✅ یکی از نکات مورد توجه در توییت نویسی استفاده از متنی است که فضایی #صمیمانه و #عامیانه دارد تا مخاطب ارتباط خوبی با توییت برقرار کند.
🔶 در توییت نویسی می توانیم #روایات_تاریخی و #احادیث را با متن خود ترکیب کنیم، به صورت یک جمله، طوری که بین متن ما و روایت هیچ فاصله ای نباشد، در این روش نیاز به استناد هم نیست.
🔷 یکی از موضوعات جذاب در نوشتن، روتوش کردن روایات تاریخی و قرآنی است، یعنی روایات را با #بیانی_نو مطرح کنیم.
💠 زمانی که قصد توییت نویسی در مورد موضوعی را داریم لازم است روی بحث مورد نظر فکر کنیم و همچنین از آن موضوع #اطلاعات_کافی داشته باشیم.
🌐 اگر میخواهیم در مورد شخصیت های مختلف توییت بنویسیم باید به صورت کامل با افکار و روحیات فرد مورد نظر آشنا باشیم.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 35.mp3
7M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه سی و پنجم
#ملکوت_اعمال / 35
📅97/09/11
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش اول
🔶 در ادامه ی بحث نسبت وظیفه و نتیجه ، امشب مطالبی را از جملات حضرت امام و حضرت آقا و برخی از بزرگان دیگر می خواهیم بر مطالب قبلی اضافه کنیم ، که از دیدگاه این بزرگان اینطور برداشت میشود که نتیجه و وظیفه یکسانند.
دو عبارت از سخنان امام خمینی (ره):
اولین عبارت برای سال 48 براساس نامه ای است که به سید محمد صادق روحانی فرستاده اند:
«به عقیده این جانب اگر انسان با اخلاص به تکلیف عمل کند ، چه نتیجه منظور وصل شود و چه نشود برد نموده است.
یعنی نتیجه برای خود تکلیف است ، هر وقت تکلیفی عمل شد ، خود این عمل نتیجه دارد.
«ٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين» (توبه / 120)
خداوند اجر انسان نیکوکار را ضایع نمی کند.
پس هرکس هر کار خوبی انجام داد،حتی اگر از آن کار بهتر هم باشد ، باز هم نتیجه و ثواب دارد.»
دومی نامه ای است که امام به آیت الله شهید سید محمدرضا سعیدی دارند ، خیلی مفصل تر این را توضیح می دهند:
« از اوضاع شکایت نموده بودید ، آنچه مسلم است هر روز رو به وخامت است ، با وضع خودمان امیدی نیست مگر به توجه غیبی ان شاءالله تعالی ، لکن ما نباید در ادای وظایف منتظر نتیجه قطعیه باشیم.
اگر در محضر مقدس حق تعالی عامل به وظیفه معرفی شویم همین #نتیجه است.»
یعنی همین عنوانی که ما به آن معرفی شویم ، همین عنوان نتیجه است که به این عنوان ، #عبد می گویند که از همه مقامات و مراتب بالاتر است.
قرآن میفرماید:
《سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی》 (اسراء / 1)
آن کسی که خدا او را به معراج برد ، چه مقامی او را معراج برد؟
'مقام عبودیت'
در نماز هم همیشه پیامبر اکرم را به اول به عنوان عبد می خوانیم:
《و اشهد ان محمدا عبده و رسوله》
عبد بودن پیامبر از رسول بودنشان بالاتر است می دانستی؟
بعد میدانستی تو می توانی عبد شوی که عبد از رسول بالاتر است؟
خب آقا یعنی آیا می توانیم از پیامبر(ص) بالاتر شویم؟
نه ، چون پیامبر (ص) عبدی است که مقام عبودیتشان از مقام عبودیت هر کسی بالاتر است ، ولی تو می توانی که عبد شوی که از رسالت مهم تر است.
و همه نتیجه این است که عبد شوی.
قرآن کریم میفرماید:
《وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ》
ﻭ ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻨﺪ ﻧﻴﺎﻓﺮﻳﺪﻳﻢ ؛(الذاریات/56)
خب ممکن است بگویید که 《لِيَعْبُدُونِ》 یعنی وظیفه ، نه ، 《لِيَعْبُدُونِ》 یعنی نتیجه!!
و وظیفه این است که این نتیجه را حاصل کنی.
صد درجه نتیجه داریم ، وظیفه ات این است که این صد درجه نتیجه را حاصل کنی.
یک سوال ، وظیفه داریم ، یعنی انجامش واجب است؟
الآن شما وظیفه دارید این حرف ها را گوش کنید ، واجب است یا مستحب؟
هیچ کدام ، حق است.
و چون وظیفه داری این حرف ها را گوش بدهی ، دیگر هرچه مانع داری باید برطرف کنی.
بعد چون وظیفه داریم این حرف ها را بزنیم ، باید هر آنچه که لازم است برای اینکه این حرف ها را بزنیم داشته باشیم.
پس وظیفه همان نتیجه است.
امام خمینی(ره):
«از خداوند متعال عمل به وظیفه را برای کافه مسلمین و خصوص اهل علم خواستار هستم.»
شهید سعیدی نامه ای به امام نوشتند به این شرح:
«می خواستم از مسجد اعراض کنم» (به خاطر اینکه شهید سعیدی از اذیت آزار مردم ناراحت شده بودند.)
امام در پاسخ می گویند:
«موجب تعجب است ، انسان در پستی که مشغول خدمت است باید با هر ناملایمی پایدار باشد.»
بعد شما ببینید امام ره ، هم مملکتی را اداره می کردند ، هم بحث های علمی داشتند و همینطور کار های متفاوتی را انجام می دادند که گویا می خواستند همه نتایج را حاصل کنند!!!
وقتی مشغول وظیفه می شوی عالم در مقابلت قرار می گیرد و آن نتایجی که قصد حصول آنها را داشتی از تو می گیرند.
برای همین با خودت فکر می کنی که این حتما وظیفه من نیست چون نتایج خوبی نمی بینم.
ادامه سخن امام ره:
«در نظر دارم که به یکی از آقایان ائمه جماعات در زمان فشار برای تغییر لباس (فشار در زمان رضاشاه برای تغییر لباس روحانیت) گفتم که اگر شما را مجبور به تغییر لباس کنند ، چه می کنید؟
بعد آن امام جماعت گفته بود که در منزل می نشینم و بیرون نمی آیم..
من گفتم: اگر مرا مجبور به تغییر لباس کنند و امام جماعت باشم ، همان روز با لباس نو به مسجد میروم ، چون باید پست ها را نگه داشت.»
اصلا می دانید امام چطور می فهمیدند که وظیفه کجاست؟
اینطور که وقتی می دیدند سنگ اندازی شده ، می فهمیدند که وظیفه است.
برای این ویژگی هاست که امام به مقامی می رسند که این همه شهید تربیت می کنند.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 36.mp3
5.32M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه سی و ششم
#ملکوت_اعمال / 36
📅97/09/12
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
طرح کلي 10.mp3
23.43M
🔈 #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
🔊 جلسه دهم
📅97/09/12
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش دوم
🔶امیرالمومنین (ع) با سلمان در سقیفه ، صبح قرار داشتند ، حضرت دیدند که سلمان یک مقداری دیرتر آمد.
سلمان در ذهن خود گفت:
چرا علی (ع) از اسم اعظم خود استفاده نمی کند.
حضرت با مشت خود به سینه سلمان زدند.
(امیرالمومنینی که با دشمنانشان مدارا می کردند.)
حضرت فرمودند که در من شک می کنی؟
یعنی ای سلمان نباید تو همین اندازه هم شک کنی.
در قرآن کریم میفرماید:
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ
ﭘﺲ ﺻﺒﺮ ﻛﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺍﻭﻟﻮﺍﻟﻌﺰم ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ( الأحقاف/35)
انبیائی که مقامات بلندتری داشتند ، بیشتر اذیت می شدند ، چون کارشان از همه مهمتر است.
یعنی هرچه بیشتر اذیت می شدند ، کارشان مهمتر بوده است.
حالا بعضی ها می گویند ببین فلان حاج آقا نماز می خواند و به سیاست کار ندارد ، کسی هم به او کار ندارد.
خب آن بنده خدا سطح رسالت پایین تری دارد.
سطح رسالت امام خمینی بالاست ، چون هنوز دارند از ایشان کاریکاتور می کشند.
و همینطور سطح پیامبر اکرم (ص) خیلی خیلی بالاست ، چون روزی نیست که به ایشان توهین نکنند.
طرف می گوید ببین نتایج حاصل شده است ، چون ما از همه جناح در مسجدمان داریم!
خب این نفاق است نباید اینگونه باشد.
ادامه سخن امام ره:
«باید پست ها را نگه داشت و در وقت مقتضی با اعراض دست جمعی طرف را کوبید مع الاسف نه آن را داریم و نه این را.»
حالا به بررسی دو صحبت رهبری در سال های 69 و 89 می پردازیم.
مقام معظم رهبری در سال 69 میفرمایند:
«این درس را هم امام به ما آموختند که عمل به وظیفه و اقدام برای نتیجه نیست ، نتیجه در آن نیت خالصی است که شما در حین اقدام دارید.
نتیجه با خداست ما باید تکلیف مان را انجام بدهیم .
خوشبختانه این انجام تکلیف در طول یازده سال همراه با نتایج بوده است.
این یعنی نتیجه همان تکلیفی است که عمل می کنی!!»
رهبری جمله ای دیگر در سال 89 به این شرح دارند:
«امام به وعده ی الهی اطمینان داشت ، ما برای خدا مجاهدت می کنیم ، قدم برای خدا برمی داریم ، همه تلاش خودمان را به میدان می آوریم و خداوند نتیجه را آن چنان که وعده داده است تحقق خواهد بخشید.
ما برای تکلیف عمل می کنیم ولی خداوند متعال به خاطر همین عمل به تکلیف بهترین نتیجه را خواهد داد.
این یکی از خصوصیات مشی امام است ، راه و صراط مستقیم انقلاب این است.»
شما نتیجه را چه می دانید؟
امام فقط به این فکر می کرد ، وظیفه چیست؟
و امام به این فکر می کرد که نکند خداوند غضب کند.
خب چون فکر امام این گونه است ، با قدرت می نشیند و می گوید چه کسی هلی کوپتر ها را هلاک کرد؟ (ماجرای صحرای طبس)
شما تصور کنید ، حمله نظامی آمریکا در زمانی که رئیس جمهور ، بنی صدر است و کشور هم دست خالی است.
امام فرمود: چه کسی هلی کوپتر ها را زد؟
ما زدیم؟
شن ها زدند.
شن ها مامور خدا بودند.
در سال آخر عمر امام ، ایشان یک سخنرانی داشتند ، که یک جمله از آن این است:
خدا را شاهد می گیرم در عمرم دو رکعت نماز به خاطر خدا نخواندم!!!
این چه حسی است که امام دارد؟
این حس عبودیت است ، وقتی عبد شوی ابرقدرت می شوی.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 37.mp3
6.05M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه سی و هفتم
#ملکوت_اعمال / 37
📅97/09/13
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
پرديس انديشه 09.mp3
23.32M
🔈 #پردیس_اندیشه
🔊 #تحلیل_مغالطه / 9
📅97/09/14
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش سوم
🔶وقتی که آدم مثل امام ره عبد شد ، برای کاری اراده کند ، می شود.
مثلا وقتی امام ره گفت که کارتر باید برود ، دیگر او رای نیاورد!!
یا زمانی که دستور داد که حصر آبادان باید شکسته شود ، شکسته شد و... .
این قدرت نتیجه انجام وظیفه است.
چرا ما حس می کنیم که نتیجه حاصل نمی شود؟
چون احساس می کنیم که کار در توان ما نیست.
خب بله دیگر به هیچ نتیجه ای نمی توانی برسی چون ،
《لا حول و لا قوه الابالله العلی العظیم》
همین آبی را هم که می خواهی بخوری ، زورت نمی رسد بخوری و همین هم با خداست.
کار های بزرگ و کوچک فرق ندارد ، برای امام ره آب خوردن و نابودی اسرائیل فرقی نداشت ، چون عبد است.
این صراط مستقیم انقلاب است ، انقلاب باید اینطور شکل بگیرد.
حق بدهید که خیلی ها نفهمند ، #معرفت می خواهد.
مرحوم صفایی حائری دو جمله دارند خیلی زیباست.
می گویند:
«دوستی داشتم که سوال می کرد اگر در فلان راه قدم بگذارم چه وقت به نتیجه (فقه و اجتهاد و...) می رسم؟»
مثلا می پرسند ، آقا من می خواهم طلبه شوم ، اگر طلبه شوم به نتیجه می رسم؟
آخرش چه میشود؟ من چه کاره می شوم؟
می گوید آقا من چه بشوم؟
می گویم خودت شو!
می گوید به دنبال چه باشم؟
می گویم دنبال وظیفه ات باش.
خب یعنی به هیچ چیز فکر نکنم؟
بله فکر کن و سعی کن همه چیز را هم داشته باشی ولی به وظیفه ات عمل کن ، وظیفه را هم در لحظه باید کشف کرد.
یعنی حتی برای پنج دقیقه دیگرت نمی توانی بگویی وظیفه ات چیست.
ماجرایی در این رابطه از رهبری است ،
به رهبر انقلاب گفته بودند که شما چطور رهبر شدید؟ این نتیجه محصول چه بود؟
ایشان فرموده بودند که هرچه فکر می کنم در زندگی ام چیزی نبود که خدا بخواهد این رهبری را بدهد.
ایشان خیلی استعداد داشتند ، زمانی که در قم بودند بعضی ها می گفتند که ایشان می تواند خیلی سریع مجتهد شود و از همه سبقت بگیرد.
مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری برای ایشان درس خارج خصوصی گذاشته بود و گفته بودند که ایشان خیلی استعداد دارد.
پدر رهبر انقلاب به ایشان می گوید از قم به مشهد برگرد.
رهبر انقلاب نقل می کنند که من خدمت بزرگی رفتم ، گفتم من چه کار کنم؟ استعداد خوبی دارم اگر قم بمانم مجتهد می شوم اما اگر در مشهد بمانم باید نزد پدرم باشم.
آن بزرگ گفته بود که مگر خدای قم با خدای مشهد فرق می کند؟
خدا هرچه بخواهد در قم بدهد ، در مشهد هم می دهد.
بعد خود حضرت آقا فرمودند که در مشهد به چیزهایی رسیدم که اگر در قم بودم ، به آن ها نمی رسیدم.
حالا متوجه شدید که نتیجه همان #وظیفه است؟
ولی تشخیص وظیفه خیلی سخت است.
البته گاهی اوقات ممکن است وظیفه این باشد که پدر و مادرت را رها کنی و بروی برای عمل به وظیفه ، کما اینکه این هم در برخی بزرگان بوده است.
یعنی نسخه کلی نداریم ، که بگوییم همه باید فلان کار را انجام بدهند ، خیلی دقیق و جزئی است.
ادامه سخنان مرحوم صفایی حائری:
«فردی سوال کرد که اگر در فلان راه وارد شوم ، چیز مفیدی می شوم یا نه؟
از او پرسیدم چگونه می خواهی وارد شوی؟
و با چه شناختی می خواهی شروع کنی؟
اگر شروع تو از روی هوا و هوس و تقلید و تلقین باشد ، هیچ وقت به نتیجه نمی رسی ، هرچند به اجتهاد و فقه و عرفان و فلسفه وغیره هم رسیده باشی.»
آیا ما در جهنم فیلسوف یا مجتهد یا عارف کم داریم؟
قرآن کریم می فرماید ، سامری چشم برزخی داشت!
آیا هدفت این است که به طی الارض برسی؟
یا مستجاب الدعوه بشوی؟
می دانستید شیطان مستجاب الدعوه بود؟
و می دانستید که با دعا خودش را هلاک کرد؟
شیطان دعا کرد خدایا به من یک عمر طولانی بده و خدا هم عطا کرد.
همه بدبختی اش این است که حاجت گرفت ، اگر زودتر میمرد ، خیلی کارش کمتر بود.
درخواست کرد که تا قیامت به من مهلت بده و همینطور دارد در اعماق جهنم فرو میرود.
این ها نتیجه است یا نتیجه نیست؟
برای ما که نتیجه است قبول دارید؟
مثلا می گوییم که دعای مادرم بود من این دانشگاه قبول شدم.
《حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است》
چقدر ما تلاش کردیم که برویم در این دانشگاه ، هم اساتیدش خوب است ، هم در شهر خوبی است و... .
چرا برای خودت هدف گذاری می کنی؟
چطور می خواهی صلاحیت اهداف را تشخیص بدهی؟
🔔 @Aminikhaah_Media
زندگي به سبک بندگي 04.mp3
12.47M
🔈 #زندگی_به_سبک_بندگی
🔈 مروری بر حدیث عنوان بصری
🔊 جلسه چهارم
📅97/09/14
#مشهد
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش چهارم
🔶می خواهم یک ماجرایی از ازدواج خودم برایتان تعریف کنم.
یک زمانی بود بنده اصرار داشتم همسرم باید حتما سیده باشد.
آقازاده یکی از علما همسایه ما بود.
همسر ایشان با مادر بنده خیلی صمیمی بودند. گفتند چرا سیده می خواهید؟
بعد مادر ما گفتند که پسرم می خواهد با اهل بیت محرم شود و ... .
ایشان از قول حاج آقا (پدر شوهرشان که عالم بزرگی هستند) نقل می کرد که یکی از فامیل هایشان که طلبه بودند ، اصرار داشتند حتما با یک همسر سیده ازدواج کنند.
آن بنده خدا ازدواج کرد و صاحب دو تا فرزند هم شدند و بعد از مدتی طلاق گرفتند. خلاصه خودش و خانم و بچه هایش بدبخت شدند.
بعد حاج آقا فرمودند که این به خاطر اصراری بود که برای ازدواج با همسر سیده می کرد!
خیلی وقت ها نتیجه این شکلی است ، توسلاتی برای انجام یک کاری می کنی ولی سرانجام متوجه می شوی که باید آن کار را رها کنی.
مرحوم صفایی حائری می فرمود:
من یک حاجتی داشتم ، یک مدت طولانی اصرار می کردم که این حاجت را می خواهم. وقتی آن را به من دادند ، ده سال است از خدا می خواهم این را از من بگیرد!
《تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن/
که خواجه خود روش بنده پروری داند》
نتیجه را بسپار به خدا ، تو وظیفه ات را انجام بده.
ادامه سخنان مرحوم صفایی حائری:
ایشان می گویند به سوال کننده گفتم آقا اگر از سر هوا و هوس و تقلید و تلقین باشد ، فیلسوف و عارف و مجتهد هم بشوی ، باز به نتیجه نرسیدی چون این ها خود بت تو و مانع تو و مایه غرور تو خواهند شد.
یعنی مثلا اجتهادت مانع بندگی ات می شود.
اما اگر از روی شناخت وظیفه و در زمینه آزادی از هوس ها و حرف ها و جلوه های دنیا شروع کرده باشی ، از همین لحظه تو به #نتیجه رسیده ای!
همان لحظه که شروع می کنی وظیفه را انجام دهی ، همان لحظه نتیجه حاصل شد.
موسی کلیم الله از خداوند متعال پرسید:
یا رب کیف اصل الیک؟
خدایا چگونه به تو برسم؟
خداوند فرمود:
《قصدک لی وصلک الیّ؛
همین که مرا قصد کنی، به من رسیده ای».
(علامه جعفري. شرح و تفسير نهج البلاغه. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1376.ج 26. ص71.)
=>وظیفه و نتیجه یکی است.
ادامه سخنان مرحوم صفایی:
«چون انسان یعنی همین از سطح غریزه ها حرکت کردن و در حد وظیفه راه رفتن.
و این است که به هنگام اجتهاد و عرفان و دانش های دیگر هم برسی این ها برایت بت نمی شوند و در وجود گسترده تو طوفان به پا نمی کنند و غرور تو را آب نمی دهند و پروار نمی سازند.
کسی که اینگونه شروع کند و کسی که اینگونه برخورد داشته باشد ، دیگر در انتظار نیست که به مقصد برسد.»
یعنی احساس نمی کند که عقب افتاده است ، مثلا بگوید فلانی هم درس ما بود ، مجتهد یا معروف شد.
«چون این مهم نیست که برسیم ، مهم این است که در راه باشیم.»
قرآن کریم می فرماید:
《وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﻨﺪ ، ﺍﻗﺎﻣﺖ ﮔﺎﻩ ﻫﺎﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺍﺧﻰ ﻣﻌﻴﺸﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﻓﺖ . ﻭ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﺩ ، ﺳﭙﺲ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎﺑﺪ ، ﻣﺴﻠﻤﺎ ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ》.(النساء/100)
از خانه ات که به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبر بیرون بروی ، اگر در راه از دنیا رفتی ، اجرت (نتیجه ات) به خدا واجب میشود و به عهده می گیرد.
یعنی همان یک قدم است که باید آدم بردارد.
همین یک قدم که آدم باید روی نفس خود ، روی آرزو های خود بگذارد ، کل سختی در آنجاست.
یک کسی سوار چهارپا بود ، داشت می رفت ، رسید به یک رود (چشمه) چهار پا دیگر از روی رود عبور نکرد.
یک پیری در گوشه ای نشسته بود ، گفت آب را گل کن!
رفت آب را گل کرد ، چهارپا رد شد!
از پیر پرسید چه شد؟
گفت اول در آب خودش را نگاه می کرد ، دید سخت است که پایش را روی خودش بگذارد.
وقتی آب را گل کردی تصویر خودش را در آب ندید و رفت.
همین یک قدم گذاشتن روی نفس مهم است و همین است که می تواند انسان را به هر جا برساند.
ادامه سخنان مرحوم صفایی:
«کسی که هجرت کرد هرچند نرسیده باشد و مرده باشد در هر صورت به پاداش خود رسیده است.»
در این جمله خیلی لطافت است که
《فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ 》 در این عبارت قرآنی می فرماید ، وَقَعَ یعنی اجر و پاداشش بر خدا واقع شده بود و نه واقع میشود ، فعل به صورت مضارع نیامده است.
بنابراین یعنی همان یک قدم که گذاشتی همه را برایت نوشتم.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 38.mp3
5.44M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه سی و هشتم
#ملکوت_اعمال / 38
📅97/09/18
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش پنجم
🔶مرحوم صفایی می فرماید:
«آنها که از روی وظیفه حرکت می کنند و آنها که برخورد هایشان و تجمعاتشان حرکت است ، دیگر در انتظار رسیدن به مقصد نیستند.
و هوس وصل ندارند که این هم هوس است و این هم اسارت است و در یک مرحله همین هم شرک است.
چقدر فرق است میان اینگونه حرکت که نتیجه اش به مقصد وابستگی ندارد بلکه با کیفیت و چگونگی خودش مربوط میشود و حرکت های دیگر که پس از رسیدن به مقصد هم نتیجه ای به دست نمی دهند و جز غرور و ظلمت چیزی نمی آفرینند.
حرکت از روی وظیفه و تجمع به خاطر وظیفه نتیجه اش پیش خور شده است و پاداشش گذشته است.»
یک سوال بالاخره نتیجه بخواهیم یا نه؟ بالاخره هر کدام از ما به پول ، همسر ، رفاه ، آسایش و ... احتیاج داریم آیا این ها را درخواست کنیم یا بگوییم فقط خدا ما را بس است؟
قرآن کریم در مورد اهل بیت(ع) می فرماید:
《 رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ
ﻣﺮﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﺘﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺯﻛﺎﺕ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﺭﺩ ، [ ﻭ ] ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺩﻝ ﻫﺎ ﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻨﺪ .( النور\ 37) 》
=> یعنی این بزرگواران تجارت و کاسبی می کنند تا درآمد کسب کنند و پول دربیاورند و از مهارت هایی هم استفاده می کنند.
می دانستید که ما روایت های متعددی داریم که به بازاری ها تکنیک و مهارت می دهد تا چگونه حرف بزنند و مشتری جذب کنند.
مهارت هایی که بتوان مشتری را جذب کرد و جنس و کالای خود را فروخت.
=> یعنی اهل بیت (ع) زمانی که تجارت می کردند همزمان هم سود می کردند و هم خدا را یاد می کردند و او را داشتند.
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش ششم
🔶 یک روایتی هست که ابن شهر آشوب در مناقب نقل می کند. این کتاب خیلی اهمیت دارد.
«قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ أُهْدِيَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص نَاقَتَانِ عَظِيمَتَانِ سَمِينَتَان
برای پیامبر اکرم دو شتر بزرگ و چاق آوردند
ِ فَقَالَ لِلصَّحَابَةِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ بِقِيَامِهِمَا وَ رُكُوعِهِمَا وَ سُجُودِهِمَا وَ وُضُوئِهِمَا وَ خُشُوعِهِمَا لَا يَهْتَمُّ فِيهِمَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا بِشَيْءٍ وَ لَا يُحَدِّثُ قَلْبَهُ بِفِكْرِ الدُّنْيَا أُهْدِي إِلَيْهِ إِحْدَى هَاتَيْنِ النَّاقَتَيْن
پیامبر اکرم (ص) به اصحابشان فرمودند:
آیا کسی است که دو رکعت نماز بخواند و یک لحظه در قیامش ، رکوعش ، سجودش ، وضویش و در خشوعش به هیچ چیز دنیایی فکر نکند؟ تا این دو دوشتر را به او هدیه بدهم.
ببینید مسابقه پیامبر اینگونه است.
فَقَالَهَا مَرَّةً وَ مَرَّتَيْنِ وَ ثَلَاثَةً لَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِه
حضرت یکبار ، دوبار و سه بار این جمله را فرمود اما کسی جواب نداد.
فَقَامَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ أُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ أُكَبِّرُ تَكْبِيرَةَ الْأُولَى وَ إِلَى أَنْ أُسَلِّمَ مِنْهُمَا لَا أُحَدِّثُ نَفْسِي بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا
امیرامومنین برخاستند و فرمودند:
یا رسول الله! من دو رکعت نماز می خوانم ، تکبیر می گویم و یک لحظه هم به چیزی از دنیا فکر نمی کنم.
فَقَالَ يَا عَلِيُّ صَلِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْك
پیامبر (ص) فرمودند: ای علی نماز بخوان ، درود خدا بر تو باد.
فَكَبَّرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ دَخَلَ فِي الصَّلَاة
پس حضرت تکبیر گفت و داخل نماز شدند.
فَلَمَّا سَلَّمَ مِنَ الرَّكْعَتَيْنِ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ أَعْطِهِ إِحْدَى النَّاقَتَيْن
امیرالمومنین دو رکعت نماز را خواند ، جبرائیل بر پیامبر نازل شد و گفت:
ای محمد ، خداوند بر تو سلام رساند و به تو می فرماید که یکی از شتر ها را به علی (ع) عطا کن.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنِّي شَارَطْتُهُ أَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ لَا يُحَدِّثُ فِيهِمَا بِشَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا
پیامبر فرمودند که من شرط کرده بودم که دو رکعت نماز بخواند و به هیچ چیز از دنیا فکر نکند.
أُعْطِيهِ إِحْدَى النَّاقَتَيْنِ إِنْ صَلَّاهُمَا وَ إِنَّهُ جَلَسَ فِي التَّشَهُّدِ فَتَفَكَّرَ فِي نَفْسِهِ أَيَّهُمَا يَأْخُذُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ تَفَكَّرَ أَيَّهُمَا يَأْخُذُهَا أَسْمَنَهُمَا وَ أَعْظَمَهُمَا فَيَنْحَرَهَا وَ يَتَصَدَّقَ بِهَا لِوَجْهِ اللَّه
امیرالمومنین ع در تشهد نشسته بودند و در خودشان به این فکر می کردند که کدام یک از شترها را بگیرم؟
پس جبرئیل گفت: ای محمد ، همانا خدا به تو سلام می رساند و به تو میفرماید که علی ع تفکر می کرد در این که کدام یک از شتر ها
را که چاق تر و بزرگتر است بگیرد تا آن را قربانی کند و برای خدا صدقه بدهد.
فَكَانَ تَفَكُّرُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا لِنَفْسِهِ وَ لَا لِلدُّنْيَا فَبَكَى رَسُولُ اللَّهِ وَ أَعْطَاهُ كِلَيْهِمَا
پس امیرالمومنین داشت برای خدا فکر می کرد و برای خودش فکر نمی کرد.
سپس پیامبر اکرم گریستند و هر دو شتر را به حضرت دادند.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 39.mp3
5.14M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه سی و نهم
#ملکوت_اعمال / 39
📅97/09/19
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
طرح کلي 11.mp3
22.17M
🔈 #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
🔊 جلسه یازدهم
📅97/09/19
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش هفتم
🔶البته همینطور است که امیرالمومنین ع وقتی در نماز به دنیا فکر می کردند هم برای خدا بود.
یعنی حضرت نماز خواندند برای خدا ، در نماز به دنیا و پول فکر می کردند برای خدا و به این فکر می کردند که شتر را قربانی کنند و صدقه بدهند برای خدا.
خب یک سوال ، چه چیزی به امیرالمومنین ع می رسد؟
خدا.
نتیجه چه میشود؟
نتیجه هم خداست.
=>حضرت عاشق خدا بودند.
حالا می بینید بخاطر وظیفه ، نتیجه دو برابر می شود؟
سپس بعد از این ماجرا آیه هم نازل شد:
《 إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ
ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﭘﻴﺸﻴﻨﻴﺎﻥ ﻣﺎﻳﻪ ﭘﻨﺪ ﻭ ﻋﺒﺮﺗﻰ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺮﻭﻯ ﺗﻌﻘﻞ ﺩﺍﺭﺩ ، ﻳﺎ ﺑﺎ ﺗﺎﻣﻞ ﻭ ﺩﻗﺖ [ ﺑﻪ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﻫﺎ ] ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺍ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﻭ ﻓﺮﺍﮔﻴﺮﻯ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ .(ق\37)
مگر نه اینکه آدم تکلیف گرا بشود نباید به نتیجه فکر کند؟ یا باید فکر کند؟
اتفاقا خیلی باید به نتیجه فکر کند ولی نباید به خاطر نتیجه سطح پایین ، نتیجه سطح بالا را از دست بدهد و از آن غافل بشود.
اگر ما در انتخابات شرکت کردیم ، بگوییم آقا ما فقط به وظیفه عمل کردیم؟ و نمی خواهیم که رای بیاوریم؟
وظیفه تو است که برای خدا تلاش کنی تا رای جمع کنی.
بعد مجبور می شوی کارهایی انجام بدهی تا بیشتر مورد توهین قرار بگیری!
مثلا تو را متهم می کنند ، مگر حضرت زهرا (س) را متهم نکردند؟
امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه می فرمایند:
به دنبال فدک بودیم و چقدر به ما توهین کردند.
«بَلى! كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكمِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكوَغَيْرِ فَدَكٍ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا، وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ في فُسْحَتِهَا، وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا، لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ، وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَراكِمُ»
«آرى از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افكنده تنها فدك در اختيار ما بود كه آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزيدند و گروه ديگرى آن را سخاوتمندانه رها كردند (و از دست ما خارج گرديد) و بهترين حاكم خدا است.
مرا با «فدك» و غير فدك چه كار؟ در حالى كه جايگاه فرداى هر كس قبر او است كه در تاريكى آن آثارش محو، و اخبارش ناپديد مى شود. قبر حفره اى است كه هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر كننده بازتر باشد، سرانجام سنگ و كلوخ آنرا پر مى كند، و جاهاى خالى آنرا خاكهاى انباشته مسدود مى نمايد.» (نهج البلاغه ، نامه 45)
امیرالمومنین فدک را برای چه می خواستند؟
حضرت فدک را برای پول می خواستند.
خب حالا پول را برای چه می خواستند؟
پول می خواستند تا سفره پهن کنند و مردم بر سر سفره ایشان بنشینند.
برای چه مردم بر سر سفره بنشینند؟
تا مردم نمک گیر شوند ، چرا؟
اصلا می دانستید قرآن در سوره مبارکه قریش میفرماید:
فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ
ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻨﺪ ؛(قریش / 3)
الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻯ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﻰ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺍﺯ ﺑﻴﻤﻰ [ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ] ﺍﻳﻤﻨﻰ ﺷﺎﻥ ﺑﺨﺸﻴﺪ .(قریش / 4)
یعنی ببین من تو را از گرسنگی نجات می دهم ، حالا مرا بپرست.
اگر مجلس شام نبود ، مردم گرایش پیدا می کردند؟
یا زمانی که دیدار پیامبر ص با شرط پرداخت صدقه شده بود ، مردم به سمت حضرت آمدند؟
باید پول داشته باشی و خرج کنی تا مردم را جمع کنی.
حالا یعنی همین که آمدند بس است بعدش چی؟
امیرالمومنین هر چه اطرافشان شلوغ تر می شد ، ضجه و ناله حضرت شدید تر می شد.
مسئله این است که نتیجه را بخواهی ولی کم نخواهی.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 40.mp3
4.95M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه چهلم
#ملکوت_اعمال / 40
📅97/09/20
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
زندگي به سبک بندگي 05.mp3
13.86M
🔈 #زندگی_به_سبک_بندگی
🔈 مروری بر حدیث عنوان بصری
🔊 جلسه پنجم
📅97/09/21
#مشهد
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش هشتم
🔶امیرالمومنین فرمودند:
من خیلی کارها را انجام ندادم به خاطر اینکه اگر این کارها را انجام می دادم خیلی از پامنبری هایم پراکنده می شدند!
امیرالمومنین ع فرمودند:
« وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ»
(الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 59)
«اگر مردم را به كنار گذاردن سنّتشان وا دارم و سنّت ها را به جايگاه نخستين و آن گونه كه در زمان پيامبر خدا بود، تغيير دهم، سپاهم پراكنده شود و تنها مانم يا با گروهى اندك از پيروانم.»
اینها نگاه توامان به وظیفه و نتیجه است.
امام باقر ع فرمودند:
« إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ نَزَلَ عَلَى رَجُلٍ بِالطَّائِفِ قَبْلَ الْإِسْلَامِ فَأَكْرَمَه»
پیامبر اکرم قبل از پیامبری شان و قبل از اسلام ، به طائف رفتند و مهمان یک پیرمردی شدند.
آن پیرمرد هم از پیامبر ص پذیرایی کرد.
«فَلَمَّا أَنْ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص إِلَى النَّاسِ قِيلَ لِلرَّجُلِ أَ تَدْرِي مَنِ الَّذِي أَرْسَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى النَّاسِ قَالَ لَا قَالُوا لَهُ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ يَتِيمُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ الَّذِي كَانَ نَزَلَ بِكَ بِالطَّائِفِ يَوْمَ كَذَا وَ كَذَا فَأَكْرَمْتَهُ قَالَ فَقَدِمَ الرَّجُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ أَسْلَم»
بعد از رسالت پیامبر ، به آن پیرمرد گفته شد که می دانستی آن مردی که از او در طائف پذیرایی کردی ، پیامبر و رسول خدا شده است؟
پیرمرد گفت: نه.
پیرمرد از طائف به مدینه نزد پیامبر رفت و سلام کرد.
« ثُمَّ قَالَ لَهُ أَ تَعْرِفُنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَبُّ الْمَنْزِلِ الَّذِي نَزَلْتَ بِهِ بِالطَّائِفِ فِي الْجَاهِلِيَّةِ يَوْمَ كَذَا وَ كَذَا فَأَكْرَمْتُكَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَرْحَباً بِكَ سَلْ حَاجَتَك»
گفت: ای رسول خدا مرا می شناسی؟
حضرت فرمودند: تو کیستی؟
گفت: شما آمده بودی به طائف و من شما را اکرام کردم و از شما پذیرایی کردم.
پیامبر فرمودند: خوش آمدی!
حاجتت چیست؟
«َ فَقَالَ أَسْأَلُكَ مِائَتَيْ شَاةٍ بِرُعَاتِهَا فَأَمَرَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِمَا سَأَلَ ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ مَا كَانَ عَلَى هَذَا الرَّجُلِ أَنْ يَسْأَلَنِي سُؤَالَ عَجُوزِ بَنِي إِسْرَائِيلَ لِمُوسَى ع»
گفت: دویست عدد گوسفند با چوپان.
پیامبر دستور دادند که آنچه را خواست به او بدهند.
پیامبر به اصحاب خود فرمود که درخواست این پیرمرد از آن پیرزن بنی اسرائیل هم کمتر بود.
ادامه دارد ....
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه پنجم
🔶 بخش نهم
🔶 « فَقَالُوا وَ مَا سَأَلَتْ عَجُوزُ بَنِي إِسْرَائِيلَ لِمُوسَى فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ أَوْحَى إِلَى مُوسَى أَنِ احْمِلْ عِظَامَ يُوسُفَ مِنْ مِصْرَ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ بِالشَّامِ فَسَأَلَ مُوسَى عَنْ قَبْرِ يُوسُفَ ع فَجَاءَهُ شَيْخٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ أَحَدٌ يَعْرِفُ قَبْرَهُ فَفُلَانَةُ فَأَرْسَلَ مُوسَى ع إِلَيْهَا فَلَمَّا جَاءَتْهُ قَالَ تَعْلَمِينَ مَوْضِعَ قَبْرِ يُوسُفَ ع قَالَتْ نَعَمْ قَالَ فَدُلِّينِي عَلَيْهِ وَ لَكِ مَا سَأَلْتِ قَالَ لَا أَدُلُّكَ عَلَيْهِ إِلَّا بِحُكْمِي»
خداوند متعال به موسی ع وحی کرد که وقتی داری از مصر می روی ، جسد یوسف را پیدا کن و با خودت به شام ببر.
موسی ع به دنبال قبر یوسف ع می گشت.
یک پیرمردی آمد و به حضرت موسی گفت دنبال چه می گردی؟
فرمودند که دنبال قبر یوسف می گردم.
پیرمرد گفت: فقط یک پیرزن با فلان نشانی ، محل قبر یوسف را میداند ، از او بپرس.
حضرت موسی آمد و گفت:
می دانی قبر یوسف کجاست؟
جواب داد:
بله.
حضرت موسی فرمود:
به من بگو و هرچه هم بخواهی به تو می دهم.
پیرزن گفت:
خواسته ام را به ازای نشانی که به تو می دهم ، خودم باید مشخص کنم.
« قَالَ فَلَكِ الْجَنَّةُ قَالَتْ لَا إِلَّا بِحُكْمِي عَلَيْكَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى لَا يَكْبُرُ عَلَيْكَ أَنْ تَجْعَلَ لَهَا حُكْمَهَا فَقَالَ لَهَا مُوسَى فَلَكِ حُكْمُكِ قَالَتْ فَإِنَّ حُكْمِي أَنْ أَكُونَ مَعَكَ فِي دَرَجَتِكَ الَّتِي تَكُونُ فِيهَا- يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا كَانَ عَلَى هَذَا لَوْ سَأَلَنِي مَا سَأَلَتْ عَجُوزُ بَنِي إِسْرَائِيلَ.»
حضرت موسی فرمود بهشت بر تو باد.
پیرزن گفت نه ، خودم باید بگویم.
خداوند به موسی وحی کرد ، بگذار خودش حکم گذاری و معین کند.
حضرت موسی فرمود حکمت چیست؟
پیرزن گفت:
اگر آدرس بدهی که در بهشت کجا هستی تا من هم در بهشت نزد تو باشم ، آنوقت آدرس قبر یوسف ع را به تو می دهم.
پیامبر اکرم ص فرمودند چرا این پیرمرد از آن پیرزن کمتر بود؟
به دویست عدد گوسفند و تعدادی چوپان قناعت کرد؟ در صورتی که فضا فراهم بود تا از پیامبر بخواهد که دستم را بگیر و مرا به بهشت ببر.
(الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 155)
خواستن نتیجه مشکلش این است که کم می خواهی!
همه ی نتایج را باید بخواهی و تا آن آخرین حدی که دارد باید بخواهی.
🔔 @Aminikhaah_Media