📚پیامهای امین/ص۳۳
#داستان_ستون_توبه
#توبه_ابولُبابه
📝بنی قُرَیْظه خیانتی به اسلام و مسلمین کردند.
❣رسول اکرم ﷺ تصمیم گرفت که کار آنان را یکسره کند.
آنها گفتند: ابولُبابه را پیش ما بفرست. او با ما هم پیمان است. ما با او مشورت می کنیم.
❣پیغمبر اکرم ﷺ فرمود:
ابولبابه برو. او هم رفت. با او مشورت کردند، ولی در اثر یک روابط خاصی که با یهودیان داشت، در مشورتْ منافع اسلام و مسلمین را رعایت نکرد.
جمله ای گفت، اشاره ای کرد که آن جمله و آن اشاره به نفع یهودیان بود و به ضرر مسلمین.😲
😣آمد بیرون و احساس کرد که خیانت کرده است. حالا هیچ کس هم خبر ندارد. قدم که برمی داشت و به طرف مدینه می آمد، این 💥آتش در دلش 🔥شعله ورتر می شد.
🏚به خانه آمد ولی نه برای دیدن زن و بچه، بلکه یک ریسمان با خودش برداشت و به مسجد پیغمبر رفت.
🤫خودش را با ریسمان، محکم به یک ستون بست و گفت: خدایا! تا توبه ی من قبول نشود، من خودم را از این ستون باز نخواهم کرد. فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت،
🧕 دخترش می آمد و ریسمان را باز می کرد.
مقدار مختصری هم غذا 🥘می خورد.
مشغول التماس و تضرّع بود:😭
خدایا! غلط کردم، #گناه کردم،
خدایا به اسلام و مسلمین خیانت کردم،
خدایا به پیغمبر تو خیانت کردم،
خدایا تا توبه ی من قبول نشود من خودم را از این ستون باز نخواهم کرد تا بمیرم.
🌀گفتند: یا رسول اللّه! ابولبابه چنین کرده است.
❣فرمود: اگر پیش من می آمد و اقرار می کرد، من در نزد خدا برایش #استغفار می کردم ولی او مستقیم رفت پیش خدا و خدا خودش به او رسیدگی می کند.
🔍 نمی دانم دو شبانه روز طول کشید یا بیشتر؛ پیغمبر اکرم ﷺ در خانه ی امّ سلمه بود که به آن حضرت وحی شد که توبه ی این مرد قبول است.
❣پیامبر فرمود: امّ سلمه! #توبه ی ابولبابه قبول شد.
امّ سلمه گفت: یا رسول اللّه! اجازه می دهید که من این بشارت را به او بدهم❓
❣فرمود: مانعی ندارد.
اتاقهای خانه ی پیغمبر هرکدام دریچه ای به سوی مسجد🕌 داشت و آنها را دور تا دور مسجد ساخته بودند.
💠امّ سلمه سرش را از دریچه بیرون آورد و گفت:
ابولبابه بشارتت بدهم که خدا #توبه ی تو را قبول کرد.
این حرف مثل توپ در مدینه صدا کرد که خدا #توبه ی ابولبابه را قبول کرد.
💠مسلمین ریختند که ریسمان را از او باز کنند.
گفت: نه، کسی باز نکند.
من دلم می خواهد که پیغمبر اکرم با دست مبارک خودشان مرا باز کنند.
گفتند: یا رسول اللّه! ابولبابه خواهشش این است که شما بیایید با دست مبارک خودتان او را باز کنید.
❣پیامبر آمد و باز کرد.فرمود:
ابولبابه! توبه ی تو قبول شد.آنچنان پاک شدی که مصداق ❣🍃"إِنَّ اَللّهَ یُحِبُّ اَلتَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِینَ"🍃❣ شدی.
الآن تو حالت آن بچه ای را داری که از مادر متولد می شود. دیگر لکّه ای از #گناه در وجود تو وجود ندارد.
(کسانی که به مدینه مشرّف شده اند می دانند که در روی یکی از ستونهای مسجدالنّبی نوشته شده است:
«اُسْطُوانَةُ التَّوْبَة» یا: «اُسْطُوانَةُ اَبی لُبابَة» .
📜این همان ستون است که البته آن موقع چوبی بوده ولی محل ستونها تغییر نکرده است.
این همان استوانه ای است که پیغمبر اکرم با دست مبارک خودشان ابولبابه را از آن باز کردند.
#آیه_نازل_شده
❣🍃وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ🍃❣
و بر آن سه تن [آن سه نفر مرارة بن ربیع و هلال بن امیه و کعب بن مالک بودند که از زحمت جنگ و سختی حال و رنج و تعب و گرما از رفتن به جنگ در تبوک خودداری کردند و بعد در حضور پیغمبر آمدند و عذرخواهی کردند و توبه آنها پذیرفته شد.] که (از جنگ تبوک) باز نهاده شدند (و مردم به دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از آنان بریدند) تا آنکه زمین با همه پهناوری بر آنها تنگ شد و بلکه از خود دلتنگ شدند و دانستند که از (غضب) خدا جز به (لطف) او ملجأ و پناهی نیست، پس خدا بر آنها باز لطف فرمود تا توبه کنند، که خداوند بسیار توبهپذیر و مشفق و مهربان است.
.......๑ღ🌸ღ๑.......
✍#فدایی_مولا
#مبلغه_م_پناهی
#مقطع_متوسطه
🌐 بانک تولیدات رسانه ای امین قم
@aminqom
.......๑ღ🌸ღ๑.......