eitaa logo
بانک تولیدات رسانه ای امین قم
721 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
98 فایل
مطالب موجود در این کانال توسط مبلغان و مبلغات مدارس امین قم جمع آوری و تهیه گردیده است. 🎥📽🎞🎬🎤🎙⌨️💻 ارسال نظرات ، انتقادات و پیشنهادات:
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁عراقیها تصمیم گرفتند که مارا به زیارت حضرت علی و امام حسین علیهم السلام ببرند، اما وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید، کسی حاضر نشد در زیر 🇮🇶پرچم صدام به زیارت برود. 🍃آنها قبل از ما، یک گروه از اسرای داخل اردوگاه را به زیارت برده بودند و به آنها اجازه خواندن ندادند. یعنی یک ساعت قبل از نماز صبح ، آنها را سوار 🚌ماشین کرده بودند. 😔این مسئله خیلی برای ما سخت بود و با این که یک عمر انتظار زیارت داشتیم ، اما نتوانستیم به خاطر یک امر مستحب(زیارت) از یک امر واجب() بگذریم و ناچار از این فرصت چشم پوشی کردیم.😪 چون یقین به از دست رفتن نماز صبح بود ، حاضر به رفتن به زیارت نشدند.😭 به خاطر سرپیچی از دستور صدام ، یعنی حاضر نشدن برای رفتن به زیارت، 😡نگهبانان بعثی بیش از بک ماه، اسرا را مورد ضرب و شتم قرار دادند.😳😩 🍃آنها همچنین دویست نفر از دوستان ما را عریان نموده و پس از کتکاری و شکنجه به اردوگاهی دیگر منتقل کردند و ما تا مدتب از آنها بی خبر بودیم.😭 📚نمازدراسارت/۳۱و۳۲ باتلخیص و تصرف ✍
🍃هنگامی که بچه‌ها در اردوگاه‌های عراق می خواندند چند نگهبان تعیین می‌کردیم تا چنانچه مامورین آمدند فورا ً به بچه‌ها اطلاع دهند. اسرا هر چه بیشتر اذیت می شدند بیشتر به می آوردند.😔 اگر لو می رفت عراقی ها بچه ها را یکی یکی می بردند و روی سرشان گونه می‌انداختند و سپس با کابل آنها را می زدند.😱 😳گاهی سربازها با میل گرد آهنی به جان بچه ها می افتادند و پس از آن ، به وسیله دستگاه های مخصوصی شک الکتریکی می‌دادند. به حدی که اکثراً از شدت درد ناشی از شوک بیهوش می شدند. 💠 موضوعی که بسیار تعجب آور بود این بود که آنها پس از به هوش آمدن بلافاصله می خواندند که خدا طاقت تحمل شکنجه ها را به آنان داده است. ✅ اینجا بود که مامورین بعثتی کلافه می شدند و در مقابل عظمت آنها که با تن و بدن خون آلوده و کبود می‌خواندند احساس ذلت و خواری می کردند. بعضی از نگهبان ها رها می کردند و می رفتند و برخی دیگر همچون گرازی زخم خورده بدن مجروح بچه ها را زیر لگد می گرفتند.😲 📚نمازدراسارت/ص۹۷و۹۸ ✍
🍃یکی از "آزادگان" در خاطرات خود می گوید: 🌱پیرمردی در اسارت در حال درست کردن تسبیح بود که نگهبان عراقی از راه رسید و او را در آن حال دید. نگهبان پرسید:این چیست؟😠 پیرمرد جواب داد : می خواهم بعد از ذکر بگویم. 😡نگهبان گفت: باید مهره های این تسبیح را دانه دانه با دندانهایت خرد کنی و الّا ‌زندانیت می کنم.😳 🍃پیرمرد زیر بار نرفت و نگهبان به قدری او را زد که خون از دندانهایش جاری شد.😱 📚نمازدراسارت/ص۱۶۳ ✍
🍃هنگامی که بچه‌ها در اردوگاه‌های عراق می خواندند چند نگهبان تعیین می‌کردیم تا چنانچه مامورین آمدند فورا ً به بچه‌ها اطلاع دهند. اسرا هر چه بیشتر اذیت می شدند بیشتر به می آوردند.😔 اگر لو می رفت عراقی ها بچه ها را یکی یکی می بردند و روی سرشان گونه می‌انداختند و سپس با کابل آنها را می زدند.😱 😳گاهی سربازها با میل گرد آهنی به جان بچه ها می افتادند و پس از آن ، به وسیله دستگاه های مخصوصی شک الکتریکی می‌دادند. به حدی که اکثراً از شدت درد ناشی از شوک بیهوش می شدند. 💠 موضوعی که بسیار تعجب آور بود این بود که آنها پس از به هوش آمدن بلافاصله می خواندند که خدا طاقت تحمل شکنجه ها را به آنان داده است. ✅ اینجا بود که مامورین بعثتی کلافه می شدند و در مقابل عظمت آنها که با تن و بدن خون آلوده و کبود می‌خواندند احساس ذلت و خواری می کردند. بعضی از نگهبان ها رها می کردند و می رفتند و برخی دیگر همچون گرازی زخم خورده بدن مجروح بچه ها را زیر لگد می گرفتند.😲 📚نمازدراسارت/ص۹۷و۹۸ ✍