eitaa logo
بانک تولیدات رسانه ای امین قم
720 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
99 فایل
مطالب موجود در این کانال توسط مبلغان و مبلغات مدارس امین قم جمع آوری و تهیه گردیده است. 🎥📽🎞🎬🎤🎙⌨️💻 ارسال نظرات ، انتقادات و پیشنهادات:
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃عملیات والفجر ۸ پاهایم ترکش خورده بود . مرا همراه یکی از مجروحین دیگر در 🚑آمبولانس گذاشته و پشت جبهه آوردند و وقت بود و هنوز نخوابیده بودیم. 🍂 آن را در مجروح که حالش از من سخت تر بود ترکش خورده و دل و روده اش بیرون ریخته بود، اما در همان حال را فراموش نکرده بود.😔 به راننده 🚑آمبولانس گفتیم و آمبولانس را متوقف کرد چون ما نمیتوانستیم حرکتی بکنیم راننده برای من تیمم گرفت بعد مهر را به نوبت روی پیشانی ما گذاشت و در همان حالت خوابیده و جراحت دیده را خواندیم. 📚پیشانی سوخته/۵۲و۵۳ ✍
🍃یکی از برادران رزمنده می گوید: اکثر اوقات در آماده باش بودیم. لازم بود پوتین همیشه پایمان باشد . هوا سرد بود و 🌑شب‌ها 🌨برف می بارید. زمین در طول روز گلی بود و به خاطر همین لباسهایمان تمام مدت گلی و خاکی بود. 💥 آتش عراق شدید بود. نمی‌توانستیم از سنگر بیرون برویم آب هم نبود و ما از گل و خاک لباس همدیگر برای تیمم استفاده می‌کردیم😳 🍃 و چون سخت سنگرها کوچک بود را در داخل سنگر نشسته می خواندیم. ♻️ با تمام این شرایط شنیده بودم یکی از علما فرموده بود: 💫من حاضرم تمام عبادت هایم را با دو رکعت نماز در این حالت عوض کنم💫 📚پیشانی سوخته/ص۶۳ ✍
یکی از رزمندگان درباره 🥀شهید "غلامعلی پیچک" می گوید: همیشه برایم الگو خواهد بود. با توجه به این که زخمی بود و خون از بدنش می رفت و امدادرسانی هم کم بود و باید حتما ً به پادگان سرپل ذهاب می رسیدیم، ایشان برخاست و نشسته را خواند؛ امّا قبل از این که به پادگان برسیم 🥀شهید شد. همین امر دلیل محکمی بود برای من که را سر وقت بخوانم. 📚پیشانی سوخته/ص۹۴ ✍
🍃هنگامی که بچه‌ها در اردوگاه‌های عراق می خواندند چند نگهبان تعیین می‌کردیم تا چنانچه مامورین آمدند فورا ً به بچه‌ها اطلاع دهند. اسرا هر چه بیشتر اذیت می شدند بیشتر به می آوردند.😔 اگر لو می رفت عراقی ها بچه ها را یکی یکی می بردند و روی سرشان گونه می‌انداختند و سپس با کابل آنها را می زدند.😱 😳گاهی سربازها با میل گرد آهنی به جان بچه ها می افتادند و پس از آن ، به وسیله دستگاه های مخصوصی شک الکتریکی می‌دادند. به حدی که اکثراً از شدت درد ناشی از شوک بیهوش می شدند. 💠 موضوعی که بسیار تعجب آور بود این بود که آنها پس از به هوش آمدن بلافاصله می خواندند که خدا طاقت تحمل شکنجه ها را به آنان داده است. ✅ اینجا بود که مامورین بعثتی کلافه می شدند و در مقابل عظمت آنها که با تن و بدن خون آلوده و کبود می‌خواندند احساس ذلت و خواری می کردند. بعضی از نگهبان ها رها می کردند و می رفتند و برخی دیگر همچون گرازی زخم خورده بدن مجروح بچه ها را زیر لگد می گرفتند.😲 📚نمازدراسارت/ص۹۷و۹۸ ✍
🥀 شهید بابانوری زمان جنگ همه کار می‌کرد سلمانی، آشپزی، واکس زدن کفش بچه ها . 🍃او به همه روحیه می‌داد تا دو هفته بعد از قطعنامه بود، را خواندو نشسته بود و پیش خدا 😭زاری می کرد که: 💫خدایا دیگر طاقت ندارم کاری کن که ما هم نصیب ببریم💫 در همین حال ☄خمپاره ای کمی دورتر به زمین می نشیند و ترکشی از آن به ایشان می خورد و به فیض عظیم 🥀شهادت می‌رسد. 📚پیشانی سوخته/ص۸۶ ✍
🛥کشتی آب می خواهد وگرنه در خشکی هیچ حرکتی از خود نشان می‌دهد. همچون 🚢کشتی است که باید در قرار گیرد تا به حرکت درآید و آدمی را به ساحل نجات برساند. 🔰 اگر بر اساس نباشد، هیچ گونه حرکتی از خود نشان نخواهد داد. از این رو قرآن می گویند: ❣🍃الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ🍃❣(بقره/۳) همچنان که تا آبی نباشد ، وجود ⛴کشتی فایده‌ای ندارد تا هم نباشد اقامه نماز سودی نخواهد داشت. 📚تمثیلات/ج۲/ص۱۶۵ ✍
🍃یکی از "آزادگان" در خاطرات خود می گوید: 🌱پیرمردی در اسارت در حال درست کردن تسبیح بود که نگهبان عراقی از راه رسید و او را در آن حال دید. نگهبان پرسید:این چیست؟😠 پیرمرد جواب داد : می خواهم بعد از ذکر بگویم. 😡نگهبان گفت: باید مهره های این تسبیح را دانه دانه با دندانهایت خرد کنی و الّا ‌زندانیت می کنم.😳 🍃پیرمرد زیر بار نرفت و نگهبان به قدری او را زد که خون از دندانهایش جاری شد.😱 📚نمازدراسارت/ص۱۶۳ ✍
🍃هنگامی که بچه‌ها در اردوگاه‌های عراق می خواندند چند نگهبان تعیین می‌کردیم تا چنانچه مامورین آمدند فورا ً به بچه‌ها اطلاع دهند. اسرا هر چه بیشتر اذیت می شدند بیشتر به می آوردند.😔 اگر لو می رفت عراقی ها بچه ها را یکی یکی می بردند و روی سرشان گونه می‌انداختند و سپس با کابل آنها را می زدند.😱 😳گاهی سربازها با میل گرد آهنی به جان بچه ها می افتادند و پس از آن ، به وسیله دستگاه های مخصوصی شک الکتریکی می‌دادند. به حدی که اکثراً از شدت درد ناشی از شوک بیهوش می شدند. 💠 موضوعی که بسیار تعجب آور بود این بود که آنها پس از به هوش آمدن بلافاصله می خواندند که خدا طاقت تحمل شکنجه ها را به آنان داده است. ✅ اینجا بود که مامورین بعثتی کلافه می شدند و در مقابل عظمت آنها که با تن و بدن خون آلوده و کبود می‌خواندند احساس ذلت و خواری می کردند. بعضی از نگهبان ها رها می کردند و می رفتند و برخی دیگر همچون گرازی زخم خورده بدن مجروح بچه ها را زیر لگد می گرفتند.😲 📚نمازدراسارت/ص۹۷و۹۸ ✍
آقای خداداد زنجانی
خانم پور رستم👆