🟢شاهزاده روم🌹
🤍خواستگاری #پیامبر و #امیرالمؤمنین از جناب #نرجسخاتون :
▫️حضرت نرجس فرمودند که شبی در عالم رویا دیدم : #حضرتمسیح (ع ) و شمعون وگروهی از حوارییون در قصر جدم جمع شدند و در جای همان تختی که برای داماد قرار داده بودند منبری از نور نصب نمودند .منبری که از بلندی سر به آسمان می سایید. بعد #حضرت_محمد (ص ) با وصی و دامادش #علیبنابیطالب(ع ) و جمعی از #امامان (علیهم السلام ) و فرزندانشان به قصر وارد شدند. مسیح با ادب به استقبال حضرت محمد (ص ) رفت و آنحضرت را در آغوش گرفت:
🔷#حضرتمحمد (ص ) به مسیح فرمودند : ای روح الله ! ما آمده ایم از ملیکه دختر وصیت شمعون برای فرزندم خواستگاری کنیم . و اشاره کردند به امام حسن عسکری (ع ) - فرزند کسی که تونامه ایشان را به من دادی - حضرت عیسی (ع ) به شمعون نظر کرد و فرمود : شرافت دو جهان به تو روی آورده است .
چون شمعون پاسخ مثبت داد- همگی بالای آن منبر رفتند و حضرت محمد (ص ) خطبه ای خواند و با حضرت مسیح (ع ) مرا برای امام عسکری (ع ) عقد بستند .
صبحگاهان که سر از خواب بر گرفتم -این رویا را برای جدم بازگو کردم اما از محبت آن خورشید امامت -صبر و قرار از کفم رفت .از خواب و خوراک باز ماندم و بیمار شدم . هرجا طبیبی یافتند به بالینم آوردند اما سودی نکرد
🔵شهادتین حضرت نرجس خاتون
🔹شبی دیگر در رویا دیدم : سرور زنان -#فاطمهزهرا (س ) به دیدن من آمدند و #حضرت_مریم (س) همراه با هزار کنیز بهشتی در خدمت او بودند. پس حضرت مریم به من گفت : این بانو - سرور زنان و مادر شوهر تو است . من به دامانش آویختم و گلایه کردم که فرزندش به دیدن من نمی آید. حضرت فاطمه (س ) فرمود چگونه فرزندم به دیدن تو آید در حالی که تو مسیحی هستی . پس شهادتین را به من تعلیم داد و چون من شهادتین گفتم - مرا به سینه خود چسبانید . پس از آن هر شب حضرت #امام_حسن_عسکری (ع ) را در خواب می دیدم .
🟡بشارت تولد #حضرت_مهدی
🔺بشربن سلیمان پرسید : چگونه اسیر شدی ؟
ملیکه در پاسخ گفت : شبی از شبها امام حسن عسکری (ع ) به من خبر داد که در فلان روز - جدت لشکری به جنگ مسلمانان می فرستد و خود از پی آن روان میشود- توهم به صورت ناشناس در میان کنیزان و خدمتکاران از پی جدت روانه شو. من همین کار را کردم تا پیش قراولان لشکر مسلمانان به ما بر خوردند و ما را اسیر نمودند. هنگامی که غنایم جنگ را تقسیم می کردند -مرا به پیرمردی دادند .او نامم را پرسید ؟ گفتم : من نرجس نام دارم . گفت : این نام کنیزان است .
بشر بن سلیمان گوید : او را به سامرا خدمت امام علی النقی (ع ) رسانیدم . حضرت به او فرمودند : چگونه خداوند به تو عرت دین اسلام و ذلت دین نصاری و شرافت محمد (ص ) و اولاد او را نشان داد؟ او پاسخ داد: چه بگویم در مورد آنچه شما بهتر از من می دانید؟
حضرت فرمودند: مایل هستی ده هزار اشرفی به تو بدهم یا این که تورا به شرافت ابدی بشارت دهم . او پاسخ داد: من بزرگواری و سربلندی ابدی می خواهم . حضرت فرمودند : بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه شرق و غرب عالم خواهد شد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از آنکه از ظلم و جور آکنده شده باشد.
پس حضرت خادم خود را خواست و به او فرمود : برو خواهرم حکیمه را بیاور.چون حکیمه وارد شد- حضرت به او فرمود : این -آن کنیزی است که در مورد او با تو سخن گفتم .او را به خانه خود ببر و احکام دین را به او بیاموز. او همسر امام حسن عسکری (ع ) و مادر صاحب الزمان (ع ) است .
📚بحارالانوار -ج 51-ص 10-ح12- با تلخیص و تصرف در عبارت - برای اطلاع بیشتر - رک : مهدی موعود- ص 14-8